1402/11/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/خاتمة: في شرائط الأُصول /قاعده لاضرر(اقوال در معنای لاضرر)
بحث ما در رابطه ی با قاعده ی لا ضرر بود و آن بحث به اینجا رسید که مفاد هیئت ترکیبیه لا ضرر و لا ضرار مفاد او چیست؟
در مساله اقوالی را نقل کردیم
بعضی گفتند این لا ، لای نهی است
بعضی گفتند لای نفی است
اگر لای نفی باشد مجاز در کلمه است یعنی کلمه ای محذوف است مثل اینکه بگویند لا حکم ضرری کما ینسب الی الشیخ الانصاری رحمه الله علیه
یا بگویند مجاز در حذف نیست مجاز در کلمه است ضرر استعمال شده در ضرر غیر متدارک یعنی غیر متدارکی داریم در این بین
و یا مقصود نفی حکم بلسان نفی موضوع است چنانکه صاحب کفایه فرمود و این حرفش را حقیقت ادعائیه نامید
امام رحمه الله علیه حرف صاحب کفایه را نقل فرموده اند ولی او را حقیقت ادعائیه نمی دانند
کلام دیگری را نقل کردیم بطور خلاصه از مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله تعالی علیه که ایشان فرموده اند اینجا نفی حقیقت است لا ضرر واقعا نفی حقیقت ضرر است منتهی حقیقت ادعائی ، حقیقت ادعائی را چگونه فرمودند ؟ فرمودند اولا ملاحظه کنید که ما یک نفی تکوینی داریم و یک نفی تشریعی داریم یک نفی تکوینی داریم مثل اینکه میگویید لا رجل فی الدار در داخل خانه مردی نیست شما در اینجا در محدوده ی تکوین و عالم طبیعت اخبار می کنید که وجود تکوینی رجل در داخل خانه نیست منفی است اینجا را می گوییم نفی در دائره ی تکوین و در دائره ی طبیعت ، اینجا نفی جنس اگر بکنید نفی جنس است حقیقتا وقتی میگویید لا رجل فی الدار و واقعا هم رجلی وجود ندارد رجلین هم وجود ندارد رجال هم وجود ندارد نفی جنس می کنید لذا گفته اند فرق لای نفی جنس با لای مشبه به لیس چی هست ؟ گفته اند در لای مشبهه به لیس نفی فرد است در لای نفی جنس لای نفی جنس است لذا اگر شما در رابطه ی لای مشبهه بلیس بگویید لا رجل فی الدار بل رجلین درست است مشکلی ندارد لا رجل فی الدار بل رجلان یک مرد در خانه نیست دومرد ممکن است باشد نفی نمی کند دو رجل باشد یا رجال باشد نفی نمی کند اما وقتی میگویید لا رجل فی الدار معنایش این است جنس مرد در دار نیست می خواهد آن جنس در ضمن فرد باشد یا فردین باشد یا افراد باشد این جنس منتفی است و منفی است پس لای نفی جنس گاهی برای نفی در عالم تکوین است و گاهی این نفی برای نفی در عالم تشریع قانون گذاری و اعتبار است به تکوینش کاری ندارد در دائره ی قانون گذاری و اعتبار احکام و جعل قوانین و مقررات اعم از مقررات اجتماعی مقررات فردی و شخصی الی غیر ذلک گاهی نفی در این عالم است یعنی در عالم تشریع تقنین و قانون گذاری ، حالا اگر در عالم قانون گذاری ، قانون گذاری که احاطه دارد بر همه چیز یک وقت قانون گذار ، قانون گذاری است که با فکر بشری کار می کند یک چیز میبیند ده چیز را نمی بیند یک چیزی را می دانید ولی چیزها نمی دانی خب گاهی اینجوری هست احاطه ندارد بر همه چیز یکسری مسائل را می بینید بعد از چند وقت چالش هایش را می بیند دست از قانونش برمیدارد گاهی اینجوری است اما گاهی قانون گذار احاطه بر همه چیز دارد عالم است بما کان و یکون هر چه بوده و هست در محضر او حاضر است و خواهد بود همه چیز در محضر او حاضر است حالا میخواهد قانون گذاری بکند احاطه بر همه چیز دارد لذا هر حکمش را هر قانونش را چه قوانین شخصی باشد چه قوانین اجتماعی باشد فرقی نمی کند تمام آنها را بر اساس مصالح و مفاسد و با علم و آگاهی و با احاطه ی علمی همه ی آنها را در جای خودش یا موقت یا غیر موقت جعل می کند ، چنین شخصی اگر توجه دارد احاطه دارد به همه ی مراحل قانون گذاری اش به همه ی مقرراتش و همه را با دقت نگاه کرده است نه ضرر شخصی دارد نه ضرر به غیر می رساند هیچی ، میتواند بگوید این قانون من یک قانون کامل تمام عیاری است که هیچ ضرری خلاصه بر او مترتب نمی شود نفی ضرر می کند به این معنا که در حیطه ی سلطنت من در حیطه ی قانون گذاری من چیزی که ضرر ایجاد بکند وجود ندارد چه ضرر به شخص چه ضرر به غیر ، اگر اینجور بود یعنی قانون گذار با این احاطه و با این دقت و با این نگاه و با این توجه فرمود لا ضرر و لا ضرار یعنی در عالم قانون گذاری من هیچ چیزی که موجب ضرر باشد وجود ندارد اصلا ضرر وجود ندارد نفی حقیقت ضرر میکند اما نه نفی حقیقت تکوینی ضرر بلکه نفی حقیقت تشریعی ضرر را می کند می گوید در این عالم تشریع و قانون گذاری ضرری وجود ندارد در این عالم نه در عالم واقع، در عالم اعتبار و قانون گذاری در این عالم قانون گذاری و اعتبار ضرری وجود ندارد نفی ضرر است حقیقتا منتهی این حقیقت ادعائی است ظاهر لا ضرر یعنی در واقع هیچ ضرری نیست اما این میخواهد بگوید ضرری نیست یعنی در عالم تشریع ضرر نیست پس بنابراین آمده چیکار کرده ؟ آمده برای ضرر منفی دو تا مصداق تصور کرده است یکی ضرر منفی فی عالم التکوین و دوم ضرر منفی در عالم اعتبار و تقنین و گفته است این ضرر منفی در عالم تقنین و اعتبار این هم فرد من افراد الضرر المنفی و مصداق من المصادیق الحقیقی لذا در او استعمال کرده است لفظی را که ظهور دارد در ضرر منفی تکوینی و این حقیقت ادعائیه است فرموده پس حقیقت ادعائیه یعنی اینی که من میگویم ، وقتی قانون گذار با احاطه ی کامل و با توجه کامل قانونی را گذاشت که ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم بهترین است و از او بهتر نمی توان تصور کرد وقتی این قانون را گذاشت هیچ ضرری بر کسی وارد نیست می تواند نفی حقیقت بکند منتهی مرادش نفی حقیقت ضرر در عالم تکوین نیست در عالم تشریع و اعتبار و قانون گذاری است و ما از او تعبیر میکنیم به حقیقت ادعائیه و مانعی ندارد و چیز خوبی است
این فرمایشی است که امام رحمه الله علیه از قول استاد بزرگشان نقل می کنند مرحوم شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه ی علمیه قم رضوان الله تعالی علیه
امام رحمه الله علیه بعد از اینکه این کلام را از استاد معظمشان نقل می کنند می فرمایند این هم حقیقت ادعائیه نیست نفی حقیقت کرده اما نفی حقیقت ادعائیه نیست ، حقیقت ادعائی یعنی چی مگر؟
امام رحمه الله علیه اول می فرماید حقیقت ادعائی نیست بعد می فرماید در شریعت اتفاقا احکام ضرری وجود دارد احکام ضرری وجود دارد مثل جهاد ، جهاد خلاصه وقتی رفتی به جهاد هم از نظر مال مشکل پیدا میکنی هم جهات دیگر ، خلاصه مجاهده این برنامه ها را دارد ، شما وقتی حج میخواهی بروی پول خرج میکنی ظاهرا ضرر مالی است خمس و زکات و اینها ظاهرش که ضرر هست این چطور شما میگویید ضرری نیست و ضرر وجود ندارد ؟ ضرر وجود دارد و ثانیا این حقیقت ادعائیه نیست بعد امام می فرماید ما یک حرفی میگوییم که آن حرف ما حقیقت ادعائی است و این فرمایش حقیقت ادعائی نیست این را میشود را شما بگویید نفی حقیقی ، اصلا حقیقت ادعائی نگویید بگویید نفی حقیقی در عالم تشریع و تمام ، اما حقیقت ادعائی معنایش این نیست ، اولا شما همین حقیقت ادعائی را بگویید یعنی چی؟ میگویید حقیقت ادعائی خب یعنی چی؟ این حقیقت ادعائی یعنی چی؟
این حقیقت ادعائی کلامی است که سکاکی در بحث بلاغت گفته و بزرگان علم اصول از این حرف سکاکی در مواردی استفاده کرده اند
حرف سکاکی این است که ایشان اصلا مجاز در کلمه را کلا منکر است میگوید ما مجاز در کلمه اصلا نداریم میگویید بابا ما به رجل شجاع میگوییم رایت اسدا اسد میگویی مرادت رجل شجاع است این استعمال در غیر معنا نیست ؟ اینکه مجاز است استعمال کلمه در غیر معنا است و استعمال کلمه در غیر معنا مجاز در کلمه است شما چطور مجاز در کلمه را منکر می شوید ؟
سکاکی می گوید که آقا جان شما توجه بکنید به عنوان یک بلیغ می خواهید حرف بزنید ، بلاغت یعنی چی ؟ بلاغت یعنی ایراد معنی الواحد بطرق مختلفه فی وضوح الدلاله علیه شما یک معنا را در غالب های گوناگون بتوانی در بیاوری بر اساس موقعیت مخاطبت القاء کنی این معنای بلاغت است و این معنای فصاحت است ، گاهی مخاطب شما لا یعلم شیئا گفت که فلانی گفت بله گفت فلان پهلوان میرزا سلیمان را زد به زمین گفت زنده باد ملا سلیمان گفت بابا ملا سلیمان زمین خورد گفت زنده باد ملا سلیمان گفت ببین این ملا سلیمان است این هم طرف مقابلش است اینها کشتی گرفتند ملا سلیمان خورد زمین گفت زنده باد ملا سلیمان ،خب ، گاهی مخاطب شما این است این باید یک جوری حرف بزنی گفت چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد ، اینجا دیگه بلاغت معنا ندارد که شما خواسته باشی از اشارات و کنایات و استعارات استفاده کنی حرف های درست و حسابی را متوجه نمی شود ساده ی ساده باشد نمی فهمد تا چه رسد به اینکه اشارات و کنایات و استعارات به کار ببری یک وقت مخاطب این است ، بلیغ کسی است که بتواند مطلوب خودش را و مقصود خودش را در سطح چنین فردی هم بیاره پایین و با او هم مطلب را برساند یک وقت سطح یک کسی بالاتره با یک بیان بالاتری ارزشمندتری اشاره ای کنایه ای بکار می برد تا اینکه سطح یک فردی از نظر بلاغت به اوج رسیده باشد در سطح عالی باشد گاهی طرف مقابل شما بسیار ادم متوسط الحالی است می گویی فلانی در شجاعت مثل شیر است البته اسد و شیر مظهر قدرت است در زبان عربی در زبان عربی اسد مظهر قدرت است در زبان فارسی گاو مظهر قدرت است ولی فردوسی به ظاهرا به سهراب گفته ها تو پور گو پیلتن رستمی ز دستان سامی و از نیرمی اینکه تو پوه گو پیلتن رستمی یعنی مظهر اقتدار و شجاعت را گاو می داند لذا اینجور تشبیه کرده تو پور گوه پیلتن رستمی ز دستان سامی و از نیرمی جهان آفرین تا جهان آفرید سواری چو رستم نیامد پدید ، این حرف را او گفته ، ولی در عربی اسد و شیر مظهر قدرت و شجاعت است خب میگویند فلانی در شجاعت مثل شیر است اینجوری است اینجور یک کلام کلام معمولی است اوج ندارد ولی گاهی مخاطب انسان بیشتر از اینها می فهمد میگوید زید اسد یا رایت اسدا ، رایت اسدا این رایت اسدا هم باز موقعیت گوینده و شنونده فرق میکند گاهی گوینده کسی است که اگر خرگوشی هم دیده باشد سکته می کند تا چه رسد به اینکه اسدی دیده باشد گفت از گردن حشیشی می گشت یک شپیشی فریاد زد بگیرید این نره اژدها را ، خب این گوینده فرق میکند چنانکه شنونده اش فرق میکند که کی باشد ، لذا هم گوینده هم شنونده مهم است میگوید که زید اسد وقتی میگوید زید اسد اینجا دیگه تشبیه نیست اینجا استعمال مجازی استعاره ای است یعنی لفظ در غیر معنا به کار رفته منتهی وجه این استعمال مجوز این استعمال شباهت است میخواهد بگوید در شباهت شبیه اوست میگوید اسد، سکاکی می گوید اینجا اسد در رجل شجاع به کار نرفته است و الا اگر بگوید زید اسد یعنی رجل شجاع است اینکه معجزه نکرده است این کار مهمی نیست قبل از اینکه بگوید زید اسد یک آدم بلیغ ، آدم عادی کاری بهش نداریم ، یک آدم بلیغ متوجه وقتی میخواهد اسد را در رجل شجاع استعمال بکند قبل از اینکه استعمال بکند یک عملیات فکری و ذهنی انجام می دهد ، عملیات فکری او چیه ؟ می گوید بابا اسد دو تا مصداق دارد یک مصداق و یک فردش آن است که در باغ وحش است و باید جلویش گوشت و امثال اینها بریزند و بخورند یال و کوپالی دارد این یک فرد و مصداق اوست مصداق و فرد دیگری دارد که در میدان نبرد پشت همه یلان را به خاک می کشاند و همه را به مذلت می کشاند این هم یک مصداق است پس قبل از اینکه بگوید اسد در فکرش دو تا مصداق برای اسد تصور میکند یکی اینکه یال و کوپالی دارد و ممکن است خلاصه حالا گاهی شجاعتی دارد ، گاهی هم یک مصداق دومی برایش درست می کند آن مصداق دوم مصداقی است که زره او فقط جلو دارد پشت سر ندارد چون اصلا پشت به جنگ نکرده است و تمام یلان را به خاک مذلت انداخته است گاهی هم این است ، اگر این مصداق را نگاه کنی شیر در مقابل او چیست ، اون مصداق حقیقی مصداق نیست اصلا وقتی نگاه کنی آن وقت این مصداق را مصداق اسد قرار می دهد آنگاه لفظ اسد را در این مصداق حقیقی به کار می برد می فرماید آن اسد دیگر هم باید از او کسب شجاعت بکند اینجا می شود بلاغت ، اینجا میشود بلاغت ،
بقول اقبال رفت به حرم امیر المومنین علیه السلام وقتی چشمش به حرم مطهر افتاد یک مصرع شعری گفت گفت که زهره ی شیر شود آب ز بیداری دل تو مصرع دیگرش گیر کرد که چی بگه ، یا در عالم مکاشفه یا در خواب بهش گفتند این مصرع را اینجوری درست کن اسد الله گر آید به هواداری دل ، زهره ی شیر شود آب ز بیداری دل اینجوری بگو
خب این فرد ادعائی است ، اما این فرد ادعائی به مراتب اقوی از فرد حقیقی است به مراتب اقوی از فرد حقیقی است وقتی اینجور حرف زدی می شود بلاغت وقتی اینجور حرف زدی می شود بلاغت و الا اینکه زید مانند شیر است این چه بلاغتی است بلاغتی ندارد استعمال مجازی که بلاغتی ندارد روی این جهت این معنای حقیقت ادعائی است شما که می فرماید حقیقت به معنای نفی ضرر در عالم تکوین این معنای حقیقت ادعائی را ندارد پس حقیقت ادعائی چه بگوییم ؟ امام رحمه الله علیه می فرماید بیان ما را گوش کن تا متوجه بشوی حقیقت ادعائی یعنی چی ؟ و معنای لا ضرر و لا ضرار چی میشه ؟