درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/خاتمة: في شرائط الأُصول /قاعده لاضرر(معنای لاضرر)

 

بحث ما در رابطه با قاعده ی لاضرر در مفاد هیئت ترکیبی بود ضرر را گفتیم یعنی چی ضررا را هم گفتیم حالا لا ضرر و لا ضرار معنایش چیه ؟

در رابطه با این هیئت ترکیبی گفتیم اول باید تکلیف لا مشخص بشود که این لا ، آیا لای نهی است یا لای نفی است ؟

در مساله دو قول وجود دارد :

قول اول آن است که این لا ، لای نهی باشد که گفتیم همین حرف هم علی قسمین: یک نظریه ما افاده محقق شریعت اصفهانی رضوان الله علیه و یک نظریه هم نظریه ی امام بود که خلاصه به آنها اشاره میکنیم

نظریه دوم این است که این لا ، لای نفی است یقینا مراد از لای نفی ، لای نفی جنس است لای مشبهه به لیس نیست چون لای نفی علی اقسام یک لای مشبهه به لیس هست که در نکرات شبه لیس عمل می کند رفع به اسم می دهد و نصب به خبر و مای نافیه هم همینطور است ما و لای مشبهتان به لیس یعنی مشابه لیس عمل می کنند رفع به اسم می دهند و نصب به خبر می دهند البته گفته اند لا در نکرات عمل می کند و بر معرفه داخل نمی شود مثل لا رجل مثلا فی الدار اینجوری ، و مای نافیه عمل می کند و از او تعبیر کرده اند به مای حجازیه یعنی در لغت حجاز عمل می کند ولی در لغت همه ی عرب ها عمل نمی کند آن وقتی که ما عوامل می خواندیم یک شعری در عوامل آمده بود که و محفف کالبدر قلت له انتسب فاجاب ما قتل المحب علی المحب حرام می گوید یک فرد ماه رویی را دیدم بهش گفتم نسب خودت را بگو از کدام قبیله ای ؟ او در جواب من گفت ما قتل المحب علی المحب حرام یعنی مای نافیه را آورد ولی عمل نکرد رفع به اسم و نصب به خبر نداد گفت ما قتل المحب قتل المحب هم مرفوع است حرام هم مرفوع است یعنی ما هیچ عملی نکرد میخواست عملا بگوید من از بنی تمیم هستم از حجاز نیستم لذا ما عمل نمی کند قتل دوست برای دوست حرام نیست حرام نیست ما قتل المحب علی المحب حرام کشتن دوست بر دوست حرام نیست ، یک جمله ای از فکر میکنم ژولیده نیشابوری باشد برای میثم تمار سروده گفته که کشتن عاشق بجرم عاشقی دشوار نیست هر که عاشق شد برایش جان سپردن عار نیست میثم تمار را نازم که میگفت این سخن ، سرفرازی بهر عاشق جز فراز دار نیست ، مهر آل الله با سیم و زر نتوان خرید کار عشق است این و کار درهم و دینار نیست ، این مفهوم این شعر هم همین است ها ما قتل المحب علی المحب حرام یا این جمله درست است یک جواب نحوی داده است ولی شعرش شعر عارفانه ی قوی ای است

در حدیث قدسی آمده است من طلبنی وجدنی و من وجدنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته فرمود هر کسی که طالب من باشد من را بخواهد پیدا می کند کسی که مرا پیدا کرد عاشق من می شود کسیکه عاشق من شد من عاشق او میشوم کسی که من عاشق او بشوم میکشم او را کسی که او را من بکشم دیه اش بر گردن من است و کسیکه دیه او بر عهده من باشد خودم دیه ی او هستم

ما قتل المحب علی المحب حرام یعنی در مجاهده ی نفس که جهاد اکبر است پایان او قتل نفس است به این معنا یعنی از خود گذشتن و به خدا رسیدن تا وقتیکه از خود نگذشته ای و ذره های منیت باشد از خدا خبری نیست القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیر الله قلب حرم خداست چطوری آدم اجنبی را به اتاق خصوصی همسرش راه نمیدهد قلب حرم خداست یعنی اتاق خصوصی خداست هر کسیکه غیر خدا در اینجا باشد برق غیرت خداوند همه چیز را قلب و صاحب قلب و همه را می سوزاند آنجا فقط و فقط میخواهد که خدا در آنجا باشد و غیر خدا در آنجا وجود نداشته باشد پس بنابراین ما قتل المحب علی المحب حرام ، این کتاب های قدیمی حوزه حالا ممکنه بعضی هام خیلی توجه نداشتند ولی گاهی بعضی کلماتشان کلمات بسیار عارفانه ای است گرچه در ظاهر ممکن است عاشقانه باشد

یا درجای دیگر در عوامل بود در باب افعال مقاربه که کاد مشتقاتش هم عمل میکند این شعر آمده بود اذا غیر الحجر المحبین لم یکد رسیس الهوی من حب المیته یبرح که این لم یکد عمل کرده است میگه وقتی دوری دوری عشق ها را از بین می برد اذا غیر الحجر المحبین حجر و دوری و کناره گیری و خلاصه گفته اند معروف است هر که از چشم افتاد از قلب هم میافته اذا غیر الحجر المحبین لم یکد وقتیکه حجر و کناره گیری و دوری محبین را تغییر میدهد و محبتشان را تبدیل کند و آنها دیگه ازمحبت دست بر می دارند ولی من اینجور نیستم لم یکد رسیس الهوی من الحب میت یبرح ، رسیس الهوی یعنی عشق اصیل من به فلانی از بین نمی رود دوری و نزدیکی برای من مهم نیست ، گفت که غایب نگشته ای که شوم طالب حضور، پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را ، با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را ،

بنابراین علی کل حال ما و لای مشبهتان به لیس آنها عملشان رفع به اسم و نصب به خبر است حالا ما فی لغه الحجاز و لا در نکرات

قسم دوم لای نافیه ، لای نفی جنس است که مانند حروف مشبهه بالفعل عمل میکند یعنی نصب به اسم میدهد و رفع به خبر میدهد و نوعا خبر او محذوف است ،

در این روایت شریف این لا ، لای نفی جنس است و دلیلش هم این است که ضرر مبنی بر فتح است باز هم مطلب ادبی بگوییم گفته اند لای نفی جنس اگر چنانچه اسم او مفرد باشد مفرد نه تثنیه و جمع ، مفرد گاهی در مقابل مضاف است گاهی در مقابل جمله است گاهی در مقابله تثنیه و جمع است این مفردی که میگوییم در مقابل مضاف است اگر اسم لای نفی جنس مفرد باشد یعنی مضاف نباشد ترکیب می شود با لای نفی جنس از نوع ترکیب احد عشر یعنی به تقدیر الحرف لذا مبنی خواهد بود مبنی بر فتح است لا ضرر و لا ضرار این لای نفی جنس است و ترکیبش با اسمش از نوع ترکیب احدعشر هست و مبنی بر فتح است پس این لا ، لای نفی جنس است

حالا اگر لای نفی جنس باشد مفاد این جمله چه میشود ؟

المنفی ماهو؟

ملاحظه کنید روایت معنایش چیه؟ ضرر و ضراری در اسلام نیست یعنی مسلمان ها ضرر نمی کنند ؟ معامله می کنند ضرر دارد ، وضو میگیرند گاهی ضرر دارد ، گاهی مسیری طی میکنند ضرر دارد ، پس نفی واقعی ضرر که نمی شود که بگویید اصلا ضرر واقعا و حقیقتا ضرر نیست لا ضرر و لا ضرار یعنی واقعا و حقیقتا ضرر نیست پس واقعا و حقیقتا که نمی شود نفی کرد پس مفاد این جمله ی شریفه چیست ؟

محققین از علما فرمودند این استعمال استعمال مجازی است استعمال حقیقی نیست حالا که استعمال حقیقی نیست چون اگر استعمال حقیقی باشد دروغ از کار در می آید حالا که استعمال حقیقی نیست و استعمال مجازی است از چه نوع مجازی است ؟

شیخ اعظم انصاری رحمه الله علیه فرموده است که مجاز در حذف است مجاز در حذف است مفردی و کلمه ای محذوف است لا حکم ضرری فی الاسلام ، منفی و محذوف کلمه ی حکم است و چون کلمه ی حکم است و منفی است لذا اینجا مجاز در حذف است یعنی اصلا ضرر ، نفی متعلق به ضرر نیست نفی متعلق به حکمی است که ضرری است لاحکم ضرری ، پس گرچه اسناد نفی به ضرر شده است در ظاهر ولی اینجا مفردی محذوف است به نام حکم و مجاز در حذف است لذا لا حکم ضرری اگر اینجور گفتیم مطابق با واقع است دروغ نیست هر حکمی که یترتب علیه الضرر در اسلام منفی است وضو اگر ضرری باشد وجوب ندارد روزه اگر ضرری باشد وجوب ندارد بیع اگر ضرری باشد لزوم ندارد لذا قابل بهم زدن است الی غیر ذلک ، این یک نظریه است

بعضی از محققین هم جمله ی دیگری فرمودند، فرمودند باز هم مجاز است مجاز در حذف است اما نه اینکه المحذوف حکم باشد این نیست ، محذوف کلمه ی غیر متدارک است یعنی وصف ضرر محذوف است این ضرر موصوف است وصفی دارد به نام غیر متدارک آن وصف غیر متدارک محذوف است لا ضرر فی الاسلام یعنی لاضرر غیر متدارک فی الاسلام ، ضرری که تدارک نشده جبران نشده است در اسلام نیست و هرجا که فکر میکنی ضرر است جبران شده و تدارک شده است حالا یا به نفی حکم فرموده اند این حکم وجود ندارد یا الی غیر ذلک ، علی کل حال ضرر غیر متدارک نیست هر ضرری که ظاهرش ضرر باشد تدارک شده است پس بنابراین باز هم لاضرر اسناد نفی به ضرر اسناد مجازی هست به اعتبار وصف محذوفش پس وصفی در تقدیر است که غیر متدارک باشد و در حقیقت او منفی است ، این نظر دوم که مجاز است

صاحب کفایه محقق خراسانی رضوان الله تعالی علیه فرموده است مجاز هست اما نه مجاز در کلمه است نه مجاز در حذف است بلکه مجاز عقلی است مجاز عقلی است علی ما افاده السکاکی در باب فصاحت و بلاغت که باید سخن سکاکی را نقل کنیم تا کلام محقق خراسانی رضوان الله علیه را توضیح بدهیم.