درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/خاتمة: في شرائط الأُصول /قاعده لاضرر(بررسی روایات)

 

در ادامه ی شرائط جریان اصول از فاضل تونی رحمه الله علیه نقل شده بود که فرمودند شرط جریان برائت علاوه بر شروط ذکر شده دو شرط دیگر هم هست یکی اینکه اجرای برائت موجب اثبات حکم دیگری نشود دوم : اجرای برائت موجب ضرر بر غیر نشود

صاحب کفایه رحمه الله علیه بعد از بیان این شرط دوم و توضییح مختصری نسبت به این شرط دوم فرمودند لا باس بصرف العنان الی قاعده لا ضرر و لا ضرار ، اشکالی ندارد به مناسبت وارد قاعده ی لا ضرر بشویم

فرمودند اولا مدرک این قاعده را بررسی کنیم و ثانیا مفاد این قاعده را بررسی کنیم و ثالثا نسبت این قاعده به ادله ی احکام اولیه چیست؟ رابعا نسبت قاعده ی لا ضرر به ادله ی عناوین ثانویه چیست؟ و خامسا در تعارض ضررین چه باید بگوییم ؟

ما وارد مطلب اول شدیم یعنی مدرک این قاعده ، مدرک این قاعده به دو سه تا آیه هم استدلال شده ولی چون ما اول احادیث را شروع کردیم و بعد اشاره به اون آیات هم خواهیم داشت

اولین روایت که از طریق خاصه یعنی شیعه نقل کردیم روایت سمره بن جندب است که با سه طریق او را نقل کردیم در جلسه ی قبل

روایت دوم روایتی است که در باب شفعه رسیده بود در باب شفعه آمده و آن حدیث را اشاره کردیم دیشب ، عن عقبه بن خالد عن ابی عبدالله علیه السلام قال قضا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بشفعه بین الشرکا فی الارضین و المساکین و قال لا ضرر و لاضرار

جناب عقبه بن خالد از امام صادق نقل میکند که امام صادق فرمودند پیامبر قضاوت به شفعه کرد یعنی حق شفعه را ثابت دانست در بین شرکا ، کسانی که شریکند در زمین ها و مسکن ها و قال پیامبر فرمود لا ضرر و لاضرار ، در حقیقت این و قال لاضرر و لاضرار دو تا احتمال دارد : یک احتمال دارد که بگوییم قضا رسول الله بشفعه فی الارضین و المساکین این تمام این یک حدیث و قال لا ضرر و لا ضرار این حدیث دوم باشد که یعنی هیچ ارتباطی به حق شفعه نداشته باشد قضا رسول الله بشفعه فی الارضین والمساکین این یک این حدیث تمام حدیث بعدی و قال لاضرر و لا ضرار یعنی یک حدیث دومی است که هیچ ربطی به حدیث اول نداشته باشد واو واو عاطفه باشد ، یک احتمال این است که و قال لا ضرر و لا ضرار این دنباله ی حدیث اول باشد یعنی قضا بشفعه فی الارضین و المساکین و قال ، چرا قضاوت به شفعه کرد چرا حق شفعه را ثابت دانست ؟ بخاطر اینکه لا ضرر و لا ضرار یعنی لا ضرر و لاضرار جنبه ی تعلیل داشته باشد علت اینکه قضاوت بشفعه شد بخاطر اینکه ضرر و ضرار پیش نیاید چون ممکن است شریک از اون شریک اولی خوشش بیاید ولی از این شریک دوم خوشش نیاید برایش زحمت دارد مشکل برایش درست می شود لذا موجب ضرر او می شود لذا پیامبر فرمودند حق اخذ به شفعه باشد تا ضرری به شخص وارد نشود پس در این روایت دو تا احتمال است : یک احتمال این است و قال لاضرر و لا ضرار یک حدیث مستقلی باشد و هیچ ربطی به اخذ شفعه نداشته باشد که اگر هیچ ربطی نداشته باشد که از محل بحث ما خارج است یعنی این حدیث شفعه دیگه ربطی به بحث ما پیدا نمی کند و اما اگر و قال لا ضرر و لاضرار جنبه ی تعلیل حکم داشته باشد قضا بالشفعه چرا چون لا ضرر و لاضرار ، لا ضرر و لا ضرار تعلیل باشد برای قضا بالشفعه اگر این جور باشد یک حدیثی است که مربوط به بحث ما می شود

بنابراین این هم یک حدیث ،

حدیث بعدی باز عقبه بن خالد عن ابی عبد الله علیه السلام قال قضا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بین اهل المدینه فی مشارب النخل انه لا یمنع نفع الشیئ و قضا بین اهل البادیه انه لا یمنع فضل ماء لیمنع به فضل کلاء فقال لا ضرر و لا ضرار ، ملاحضه کنید جاهای ما هم بعضا اینجوری است الان اگر ملاحظه کنید در برخی از روستاهای ما آب رودخانه است خود مردم یک جوری تقسیم کرده اند که از این آب رودخانه هر کسی یک سهمی دارد استفاده میکند تا اینکه همه از اون آب استفاده کنند برای کشاورزی و باغداری و امثال اینها ، خب یا ممکن است محل هایی که چراگاه حیوانات است هر کدام برای خودش یک سهمی قرار داده تا اینکه همه از چراگاه ها استفاده کنند ، این روایت می فرماید پیامبر صلی الله در چشمه ها و اون آبی که بنا بود درخت های خرما آب بخورد حضرت فرمودند کسی حق ندارد دیگری را منع بکند همه استفاده کنید این نعمت خدادادی است اختصاص به یک نفر نداره یک نفر همه را تحت تصرف خودش قرار بدهد نباشد همه استفاده بکنند حضرت فرمودند لا یمنع نفع الشیئ مانع نفی شیئ برای دیگران نشوید و نیز و قضا بین اهل البادیه این بیابان نشین هایی که حیواناتی برای چرا داشتند حضرت فرمودند لا یمنع فضل ماء لیمنع به فضل کلاء اینجور نباشد که یک نفری آب بهش ندهند خود بخود چراگاه هم بهش ندهند این آبی که خدا در اختیار قرار داده همه استفاده کنند بالنسبه تا چراگاه ها هم همه استفاده کنند بالنسبه ، خب این قضا رسول الله فی مشارب النخل بکذا و قضا فی اهل البادیه بکذا و کذا ، بعد می فرماید فقال لا ضرر و لاضرار ، این در اینجا فای تفریع آمده است فای تفریع آمده است یعنی متفرع بر اینکه لا یمنع بمشارب النخل و لا یمنع من کلاء و امثال ذلک متفرع بر او فرموده فقال لا ضرر و لا ضرار ، چرا فرمود کسی حق ندارد دیگری را منع بکند چون لاضرر و لا ضرار ، یعنی اگر بناباشد یک نفری بیاید تصاحب کند با زور و به دیگران هیچی ندهد و دیگران محروم بشوند ضرر ایجاد میشود لا ضرر و لاضرار پس چون لا ضرر و لاضرار پس پیامبر فرمودند مشارب نخل همه استفاده بکنند در محل آبشخوار حیوانات هم همه استفاده کنند چراگاه را همه استفاده کننند کسی مانع نشود چون لا ضرر و لا ضرار ، اگر اینجور معنا کردیم این هم یک حدیث سومی خواهد بود

پس یک حدیث حدیثی است که داستان سمره بن جندب برا نقل میکند یک حدیث قضاوت پیامبر در رابطه با شفعه هست این هم حدیث سوم با این توضیحی که عرض کردم

اما اگر شما این فاء را برای ترتیب کنید برای تفریع نگفتید ، گفتید فقال یعنی حدیث دیگری هم پیامبر فرمود لاضرر و لاضرار ، اگر اینجور گفتید ربطی به قبلش پیدا نمیکند ، با این توضییح که عرض کردم این حدیث حدیث سومی خواهد بود

حدیث چهارم حدیثی است که مرسله ی صدوق است ما ارسله الصدوق رحمه الله علیه قال النبی صلی الله علیه و آله وسلم ، حدیث مرسل به حدیثی می گویند که سلسله ی سند قطع شده وجود ندارد راویان در این بین حذف شدند معلوم نیست که راوی کیه ، مرسلات ابن ابی عمیر را بعضی معامله میکنند با آنها معامله مسند را میگویند مرسلاتش مثل مسندات دیگران است یعنی ولو اینکه سلسله ی سند را نقل نکرده از غیر ثقه نقل نمی کند معتبر است ، در رابطه با مرسلات شیخ صدوق رضوان الله علیه فرمودند مرسلات شیخ صدوق دو قسم است یک وقت می فرماید و فی روایت ، قیل مثلا ، نقل ، حکی که اینطوری است که به امام نسبت نمی دهد میگوید یک چیزی نقل شده است ، گفته اند این مرسلات شیخ صدوق اعتباری ندارد و به آنها استدلال نمی کنیم و مستند حکم شرعی قرار نمیگیرد اما گاهی شیخ صدوق روایت را مرسل نقل میکند ولی به امام نسبت میدهد مثل همین روایت که گفته و قال النبی پیامبر چنین فرمود ، حالا درست است واسطه شیخ صدوق تا پیامبر فاصله ی طولانی است و شیخ این فاصله را اسناد را نقل نکرده است ولی چون شیخ نسبت داده به پیامبر ، این مرسلات شیخ صدوق را باهاش معامله مسند می کنند و میگویند مثل مسند است یعنی قابل اعتبار است قابل استدلال است ،

خب شیخ صدوق فرموده قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم الاسلام یزید و لا ینقص و قال لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام فالاسلام یزید السلم خیرا و لا یزیده شرا قال و قال الاسلام یعلو و لا یعلی علیه ، ببینید شیخ صدوق اینجور نقل میکند میگوید پیامبر فرمودند الاسلام یزید و لا ینقص اسلام چیزی را افزایش می دهد ولی چیزی را کم نمی کند بعد شیخ صدوق میگوید و قال ، وقال یعنی پیامبر لاضرر و لاضرار فی الاسلام ، ضرر و ضراری در اسلام نیست ، فالاسلام یزید المسلم خیرا و لایزیده شرا اسلام خیر مسلمان را افزایش می دهد شر او را افزایش نمی دهد یا شر زیادی به او نمی رساند و قال میگوید پیامبر باز فرمودند الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه اسلام برتری دارد اما هیچ چیز بر اسلام برتری ندارد

این روایات را که سه تا ظاهرش سه تا روایت است یا چهار تا روایت است شیخ صدوق اینها را یکجا جمع کرده است میخواهد بگوید که مسلمان از غیر مسلمان ارث می برد ولی غیر مسلمان از مسلمان ارث نمی برد ، اگر کسی مرد خودش یهودی است مسیحی است ولی فرزندش مسلمان شده است این فرزند مسلمانش از او ارث می برد اما اگر کسی مرد بچه اش مسیحی است این مسیحی از مسلمان ارث نمی برد ، شیخ صدوق برای این حرف که مسلمان از غیر مسلمان ارث میبرد وبالعکس نیست به این روایات استدلال کرده الاسلام یزید و لا ینقص یعنی مال را اضافه میکند چون ارث می برد و لا ینقص مال را کم نمی کند چون از مسلمان به غیر مسلمان ارث نمی رسد الاسلام یعلو برتری دارد چون مسلمان ارث می برد و لا یعلی علیه چون از مسلمان کافر ارث نمی برد الاسلام یزید المسلم خیرا یعنی پول به دستش می آید ارث می برد و لا یزیده شرا یعنی چیزی از او کاسته نمی شود از مسلمان به غیر مسلمان چیزی نمی دهند پس این روایات را مرحوم شیخ صدوق رحمه الله تعالی علیه نقل کرده تا اینکه استدلال کند که غیر مسلمان از مسلمان ارث نمی برد ولی مسلمان از غیر مسلمان ارث می برد بعد از جمله این کلمات لا ضرر و لاضرار فی الاسلام است میخواهد بگوید لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام یعنی اگر مسلمان ارث نبرد ضرر است ضرر منفی است اگر غیر مسلمان ارث ببرد باز بر مسلمان ضرر است لذا ارث او منفی است ، این روایت چهارمین روایتی که یا پنجمین روایتی که نقل کردیم

یک روایت سمره بود که سه تا بود یک روایت شفعه یکی هم کلاء و امثال اینها چهار تا روایت این روایت چهارم

روایت پنجم را هم بخوانیم شاید دیگه بیشتر نرسیم روایتی است که محدث نوری رحمه الله علیه در کتاب مستدرک از کتاب دعائم الاسلام نقل کرده است عن ابی عبدالله علیه السلام انه سئل عن جدار الرجل از امام سوال شد نسبت به دیوار مرد و هو سترت فی ما بینه و بین جاره خودش یک ساتری بود یک حائل و مانعی بود بین او و بین همسایه اش سقط فامتعن من بنیانه این دیواره خراب شد آقایی که صاحب دیوار بود دیوارش را دومرتبه درست نمی کرد دیوار خراب شده بود درست نمی کرد قال لیس یجبر علی ذلک گفت من مجبور نیستم الا ان یکون وجب ذلک لصاحب دار الاخری بحد او شرط فی اصل الملک گفت من که مجبور نیستم این دیوار را درست کنم مگر اینکه در ضمن معامله ای با من شرط کرده باشند تکلیف بیاورد و الا من تکلیف ندارم و لکن یقال لصاحب المنزل به اون صاحب منزل دیگر گفت شما اگر دوست داری در زمین خودت دیوار بکش چرا من بکشم ، قیل له یک نفری به این صاحب خانه گفت فان کان الجدار لم یسقط اگر دیوار خودش خراب نشده و لکن شخص خراب کرده اضرارا بتو برای اینکه یک ضرری به همسایه برساند دیوار را خراب کرده اصلا نیاز به خراب کردنش هم نداشته قال لا یترک حضرت فرمودند ولش نمیکنند همینجوری آزاد و ذلک چرا ؟ ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال لاضرر و لا اضرار ، ضرر و اضراری نیست و ان هدمه کلفه ان یبنیه اگر صاحب دیوار دیوار را خراب کرده مجبورش میکنند تا دیوار را مجدد بسازد خب در این روایت هم کلمه ی لاضرر آمده است منتهی لا ضرار نیامده لا اضرار آمده است لا ضرر و لا اضرار آمده است

روایت بعدی باز هم از دعائم الاسلام است از امیر المومنین علیه السلام ان رسول الله قال لا ضرر و لاضرار ، پیامبر فرمود لا ضرر و لاضرار ،موضوع خاصی نداشت کلی فرموده است

و آخرین روایت در موضوعات کلی روایت هارون ابن حمزه غنوی است عن ابی عبدالله علیه السلام فی رجل شهد بعیرا مریضا و هو یباع شخصی شتر مریضی داشت که میفروخت فاشتراه رجل بعشره دراهم شخصی به ده درهم خرید و اشرک فیه رجلا بدرهمین بالراس و الجلد دیگری را دو درهم شریک کرد فقضا ان البعیر برا اتفاقا این شتر خوب شد فبلغ ثمنه ثمانیه دنانیر قیمتش هشت دینار شد ده درهم بود شد هشت دینار هشت دینار یعنی هشتاد درهم یک قیمت زیادی پیدا کرد ،فقال لصاحب الدرهمین خمس ما بلغ گفتند این آقایی که دو درهم دارد یک پنجم بدهد فان ارید راس و الجلد فلیس له ذلک فرمود اگر این قصدش فقط پوست و سر این شتر بوده که اینقدر نمی شود فرمود هذا لاضرار ، اینکار که خب تو یک پوست و سری از ما خریدی پول سر و پوستش را از ما بگیر این ضرار است و قد اعطی حقه اذا اعطی الخمس فرمود وقتی خمس قیمت را داد حق درهمین را داده و الا کمتر اگر داد حق او را رد نکرده است

اینها روایات عامه ای بود لا ضرر و لا ضرار ، اما گاهی در موارد خاص هم ممکن است روایت باشد که حالا ما این شش هفت تا روایت را خواندیم تا جلسه ی بعدی.