1402/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/خاتمة: في شرائط الأُصول /قاعده لاضرر(مقدمات، روایات)
شرائطی را برای اجرای اصول بیان فرموده اند این شرائط را گفتیم و تمام شد
فاضل تونی رحمه الله علیه دو شرط ذکر کرده است یک شرط فرموده اصل برائت یا اصل احتیاط یا تخییر البته این دو تا شرط را برای برائت فرموده فرموده اصل برائت یک در صورتی جاری می شود که اجرای اصل برائت اثبات حکمی را در پی نداشته باشد اگر شما برائت جاری کردی از شیئی یک حکم دیگری را ثابت کرد اینجا برائت جاری نمی شود بخاطر اینکه حدیث رفع در مقام امتنان است برای نفی تکلیف خوب است اما برای اثبات تکلیف خوب نیست چون با امتنان سازش ندارد این یک شرط و شرط دوم فرموده اصل برائت در صورتی جاری میشود که موجب ضرر بر دیگران نشود من اصل برائت جاری کنم که کاری که من کردم موجب ضمانت نیست خب در مقابلش یک ضرری بر دیگری وارد بشود فرموده این اصل برائت به این شکل هم جاری نمیشود چون فرموده که حدیث برائت حدیث رفع در مقام امتنان و منت گذاشتن است منتهی امتنان بر همه نه اینکه برای یک نفر امتنان باشد برای یک کس دیگه مشکل درست بکند لذا مثلا اگر کسی در خانه ی خودش چاهی کند و یک جوری چاه را کند که برای همسایه ضرر داشت فرموده اینجا الناس مسلطون علی انفسهم و برائت و امثال اینها جاری نمیشود چون اجرای برائت ضرر بر دیگری است و ضرر بر دیگری امتنانی ندارد ، این مطلب را مرحوم فاضل تونی فرمودند حالا مطلب ایشان را چقدر بپذیریم یا نپذیریم یک مرتبه علما آمده اند وارد یک موضوع دیگری شده اند
صاحب کفایه می فرماید ثم انه لا باس بصرف الکلام الی بیان قاعده الضرر و الضرار علی نحو الاختصار ، از باب اینکه الکلام یجر الکلام الکلام یجر الکلام گفتش که ننه قربان چشمای بادومیت بگردم گفت بادوم میخوام خب حالا از باب اینکه گفتند برائت موجب ضرر نشود گفتند قاعده لا ضرر را توضیح بدهید که قاعده ی لاضرر چی میشود ؟
این همان الکلام یجر الکلام است
می فرماید لا باس اشکالی ندارد که ما کلام مان را منتقل کنیم به قاعده ی لا ضرر و لاضرار بنحو اختصار و نه خیلی مختصر و کوتاه نه خیلی مفصل و طولانی فرمودند اینجا را بیان میکنیم بعد فرمودند که اولا مدرک این قاعده را بگوییم ثانیا مفاد و معنای این قاعده را بگوییم ثالثا نسبتش با ادله ی اولیه چیست رابعا نسبتش با ادله ی عناوین ثانویه چیست خامسا در تعارض ضررین چه باید بکنیم ، یک بحثی اینچنینی در رابطه با قاعده لاضرر و لا ضرار بیان می کنیم
در اینجا قبل از اینکه وارد مطالبی بشویم که محقق صاحب کفایه رحمه الله تعالی علیه بیان داشته است
قاعده لاضرر مساله اصولی یا قاعده فقهی؟
اولا باید بررسی کنیم که قاعده ی لاضرر آیا قاعده و مساله ی اصولی است یا قاعده ی فقهی است یا مسئله ی فقهی است ؟ آیا یک مسئله ی فقهی است یا قاعده ی فقهی است یا مساله اصولی است ؟ اول باید این قضیه توضییح داده بشود ،قبل از اینکه وارد اظهار نظر بشویم باید تعریف کنیم مساله فقهی یعنی چی ؟ قاعده فقهی یعنی چی ؟ مساله
ی اصولی یعنی چی؟
اما مساله ی فقهی عبارت است از آن شیئی که در رابطه با یک موضوع خاصی و مطلب خاصی حکمش را میخواهیم بیان کنیم میگوییم آقا وضو با آب مضاف صحیح است یا صحیح نیست ؟ وضو گرفتن با آب مضاف درست است یا درست نیست ؟ یک مساله ی کاملا شخصی جزئی خصوصی چون فقه بیانگر حکم افعال مکلفین است یکی از فعل های مکلف وضو با آب مضاف درست است یا نیست ؟ استدلال میکنیم این موضوع این است ، پس اگر ما یک مساله ی خاص جزئی شخصی را داریم بررسی میکنیم فعل مکلف چه حکمی دارد در این موضوع شخصی میشود مساله فقهیه یک مساله فقهی است
قاعده فقهی یعنی یک حکم کلی که از ادله او را اثبات کردیم و قابل تطبیق بر موضوعات متعدده است قابل تطبیق بر موضوعات متعدد است شما میگویید کل شیئ طاهر ، المشکوک الطهاره طاهر ، کل مشکوک الطهاره طاهر ، خب این مطلب کلی را از ادله اثبات کردید می رسید به این استکان مشکوک الطهارت میگویید هو طاهر ، تطبیق می دهید آن قاعده ی کلی استنباط شده را بر مصادیق مختلف بهش میگوییم قاعده ی فقهیه ، در قاعده ی فقهیه کار ما تطبیق است تطبیق کلی بر مصداق و بر جزئیات ، کار ما استنباط نیست کار ما تطبیق کلی است بر مصادیقش بر افرادش این را بهش میگوییم قاعده فقیه
مساله اصولی آن است که نتیجه اش در طریق استنباط واقع می شود شما زحمت می کشید میگویید الامر ظاهر فی الوجوب حالا نتیجه ی الامر ظاهر فی الوجوب در استدلال میگویید اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل میگویید الصلات قد ورد فیه الامر و الامر ظاهر فی الوجوب فالصلات واجبه ، استنباط میکنید استدلال میکنید نتیجه میگیرید نتیجه مساله اصولی در طریق استنباط حکم شرعی قرار میگیرد ، خب این معنای خلاصه مساله اصولی و قاعده ی فقهی و مساله فقهی
یقینا قاعده ی لاضرر مساله ی فقهی نیست چون کلی است در ابواب مختلف شما ازش استفاده می کنید در خیار غبن لاضرر استفاده میکنید در وضو حرجی استفاده میکنید الی غیر ذلک پس مساله ی شخصی فقهی نیست ، شما بفرمایید نتیجه ی لاضرر یعنی لاضرر و لا ضرار فی الاسلام در طریق استدلال قرار میگیرد ؟ نه استدلال هم نمی کنید صغری و کبری قیاس تشکیل نمی دهید تا در صغری و کبری قیاس قرار بگیرد و نتیجه استنباط حکم شرعی باشد فقط تطبیق می دهید بر مصادیق پس چون تطبیق بر مصادیق میدهید در موارد مختلف پس قاعده فقهیه پس قاعده لاضرر قاعده فقهیه لا مساله اصولیه و لا مساله فقهیه ،
این حرف اول بود قبل از ورود در بحث،
مدرک قاعده لاضرر
حالا می رسیم به قاعده ی لاضرر ، مدرک قاعده ی لاضرر یعنی این لا ضرر را شما چطوری این قاعده ی کلی را بدست آوردید از کدام منبع به دست آوردید ؟ مدرک این قاعده روایات فراوان است شاید هفت هشت ده تا روایت در این موضوع باشد که من روایتش را از کتاب حضرت آیت الله مکارم شیرازی رحمه الله تعالی علیه ایشان دو تا جلد کتاب دارند در رابطه با قواعد فقهیه در رابطه با قواعد فقهیه ، مرحوم میرزا محمد حسن بجنوردی رحمه الله تعالی علیه ایشان هم هفت جلد کتاب قواعد الفقهیه نوشتند البته اینها متاخرین اند ، امام قاعده ی لاضرر را هم خودشان نوشتند و هم شاگردانشان تقریر کرده اند مرحوم شریعت اصفهانی یک کتاب قاعده لاضرر دارد اکثر علما قاعده ی لاضرر را مطرح کرده اند و گفته اند اما ما ابتدا البته ممکن است که همه اش کتاب آقای مکارم نخوانیم ولی در این روایات اول فرمایشات ایشان را میخوانیم چون روایت میخواهیم بخوانیم
اولین روایتی که این قاعده در اون روایت آمده است این روایت شریفه است این روایت از طریق عامه است البته روایت خاصه را اول بخوانیم روایتی که از طریق شیعیان نقل شده برایتان بخوانم
اولین روایت ما رواه الکلینی رضوان الله علیه فی الکافی عن ابن مسکان عن زراره عن ابی جعفر الباقر علیه السلام قال ان سمره ابن جندب کان له عزق و کان طریقه الیه فی جوف منزل رجل من الانصار این آقای سمره ابن جندب کان له عزق درخت خرمایی داشت و راه رفتن به جای درخت خرمایش داخل منزل شخصی از انصار بود فکان یجیئ و یدخل الی عزقه بغیر اذن من الانصاری بدون اینکه اجازه ای بگیرد از خانه این بیچاره می آمد میرفت جای درخت خرمایش فقال الانصاری انصاری این مرد انصاری به سمره گفت لا تزال تفجئنا علی حال لا تحب ان تفجئنا علیه ناگهان ما ممکن است در حالی باشیم تو هم وارد میشوی که ما دوست نداریم فاذا دخلت فاستاذن وقتی خواستی وارد بشوی بری از درختت خبر بگیری اجازه بگیر فقال لا استاذن فی طریق من اصلا در راه اجازه نمی گیرم و هو طریقی الی عزقی این راه مال من است برای این درخت خرما قال فشکاه الانصاری الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این مرد انصاری به پیامبر شکایت کرد فارسل الیه رسول الله پیامبر شخصی را فرستادند پیش این سمره فاتاه اورد او را فقال حضرت فرمودند ان فلانا قد شکاک فلانی از تو شکایت کرده و اعتقاد دارد کانک تمر علیه و علی اهله بغیر اذنه وارد میشود برمحل او و محل خانواده اش بدون اجازه فاستاذن الیه اذا اردت ان تدخل وقتی میخواهی وارد بشویی جای درخت خرما بری اجازه بگیر فقال یا رسول الله استاذن فی طریقی الی عزقی ؟ من در این راهی بجای درخت خرما میروم اجازه بگیرم ؟ فقال له رسول الله حضرت فرمودند خل عنه دست از این درخت خرما بردار و لک مکانه عزق فی مکان کذا من بجایش یک درخت خرما فلان جا بهت میدهم فقال لا گفت نه ، فقال فلک اثنان حضرت فرمودند دو تا درخت خرما بهت میدهم گفت نخیر من نمیخواهم ، فلم یزل همینطور پیامبر تعداد را اضافه کردند تا رسید به ده تا درخت خرما فرمودند این درخت را رها کن بده به همین مرد انصاری من ده تا درخت خرما بهت می دهم فقال لا گفت نه فقال اشرط فی مکان کذا و کذا در فلان جا ده تا ، فابا گفت نه ، فقال خل عنه حضرت فرمود از این درخت خرما دست بردار و لک مکانه عزق فی الجنه یک درخت خرما در بهشت بهت می دهم در بهشت بهت میدهم قال لا ارید گفت نه من درخت بهشتی هم نمیخواهم فقال له رسول الله پیامبر به سمره فرمودند انک رجل مضار تو شخصی هستی که میخواهی ضرر برسانی مضار ، و لا ضرر و لا ضرار علی مومن ضرر و ضراری بر مومن نیست بعد حضرت ثم امر بها رسول الله قال راوی میگوید امر کرد پیامبر که این درخت را بکنند ثم درختش را بکنند جلویش بندازند و قال له رسول الله انطلق حضرت فرمودند برو هر جا دوست داشتی برو کشتش کن انصاری هم درخت را کند انداخت جلویش گفت برو ، این یک روایت است این یک نقل است برای این قاعده
روایت دوم مرحوم کلینی از عبدالله ابن بکیر عن زراره عن ابی جعفر علیه السلام قال همین داستان است منتهی با یک مقداری اختلاف که سمره بن جندب کان له عزق فی حائط لرجل من الانصار درخت خرمایی در حیاط یکی از مردم انصار داشت و منزل انصاری بباب البستان و این اتاق هایش در باغ بود فکان یمر به الی نخله می رفت این سمره به سمت درخت خرما و اجازه نمیگرفت انصاری باهاش حرف زد که اجازه بگیر فابا سمره سمره امتناع ورزید گفت اجازه نمی گیرم فلما تعبان وقتی امتناع ورزید جاء الانصاری این شخص انصاری آمد پیش پیامبر و شکایت کرد و خبر داد و مطلب را برای پیامبر نقل کرد حضرت فرستادند پیش او و خبره بقوله انصاری این حرف انصاری را به سمره گفتند و شکایت او را گفتند و حضرت فرمودند اذا اردت الدخول وقتی قصد داری بری پیش این جای درخت خرمات اجازه بگیر گفت نه ، فلما ابا وقتی امتناع ورزید پیامبر معامله کرد او را حتی بلغ به من الثمن تا وقتی این قیمتش اینقدر رفت بالا الی ماشالله ولی گفت نمی فروشم فقال له لک بها عزق حضرت فرمودند یک درخت خرمایی من ضمانت میکنم در بهشت بهت بدهند فابا ان یقبل باز هم قبول نکرد فقال رسول الله للانصاری پیامبر به این مرد انصاری فرمودند برو بکن درختش را جلویش بنداز فانه لا ضرر و لا ضرار ، این هم یک نقل
نقل دیگری هم باز هست
در نقل دیگر که حالا یک مقداری اختلاف هم دارد حضرت فرمودند ما اراک یا سمره من تو را نمی بینم جز اینکه مرد مضاری هستی میخواهی ضرر برسانی اذهب یا فلان به انصاری فرمودند برو بکن درخت را و اضرب لها وجهه بنداز جلویش تا ببیند چیکار میخواهد بکند
این هم نقل سوم در این سه تا نقل یک داستان است یعنی در حقیقت یک روایت است یک قضیه را نقل می کند منتهی به سه طریق نقل شده است و در این نقل ها یک اختلافکی هم در بعضی عبارات وجود دارد پس یکی از روایاتی که بعنوان مدرک قاعده ی لاضرر نقل شده است این روایت سمره بن جندب است ، این یک روایت که البته عرض کردیم با سه طریق نقل شده است و با اختلافات اندکی که در نقل روایت وجود دارد
روایت دوم البته اینها سه تا نقل بود از یک قضیه ، روایت دوم در رابطه با شفعه است در رابطه با حق شفعه است ، حق شفعه : اگر شریکی با دیگری شریک است و مورد مشارکت مشاع است مثلا یک زمین پونصد متر هزار متر بیشتر یا کمتر دو نفر مشاعا با هم شریک اند اگر یکی از شریک ها فروخت سهم خودش را به دیگری به یک فرد سومی نه به شریکش ، شریک اول حق شفعه دارد یعنی چی حق شفعه دارد ؟ یعنی میتواند مانع معامله بشود و بگوید به قیمتی که به دیگری فروختی خودم خریدارم این کار را بهش میگویند حق شفعه ، در رابطه با حق شفعه عن عقبه بن خالد عن ابی عبدالله علیه السلام در کتاب کافی فرموده قضا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پیامبر قضاوت به شفعه کردند و فرمودند حق شفعه موجود است بین شرکا در زمین ها و مسکن ها و قال لا ضرر و لاضرار ، چرا حق شفعه هست ؟ چون ضرر و ضرار نیست ،
ببینید اون روایاتی که تا حالا خواندیم بعضیش آمده بود لا ضرر و لا ضرار علی مومن ، در این روایت شفعه آمده است لا ضررر ولا ضرار ، نه علی مومن و اینا ندارد
این هم روایت بعدی که می تواند به عنوان مدرک لا ضرر مطرح باشد و روایات دیگری هم هست.