درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیه چهارم: جزء متعذر، قاعده میسور

 

تنبیه چهارمی که صاحب کفایه در پایان اصاله الاشتغال بیان داشته بودن این است که اگر ما یقین داریم بجزئیت شیئی برای واجب یا یقین داریم به شرطیت شیئی برای واجب منتهی نمی دانیم این شرطیت و جزئیت مطلق است در همه ی حالات یا این جزئیت و شرطیت مربوط است به زمانی که جزء و شرط متعذر نباشد که اگر متعذر بود آن جزء از جزئیت ساقط است و شرط هم شرطیت ندارد در اینجا چه باید بکنیم ؟

صاحب کفایه و سایر علما و محققین فرموده اند گاهی ما دلیل اصل مامور به اطلاق دارد خواه شرط و جزء باشد یا نباشد به اطلاق دلیل واجب تمسک می کنیم ، گاهی دلیل شرطیت و جزئیت اطلاق دارد و دلیل اصل واجب اطلاق ندارد به اطلاق دلیل جزئیت و شرطیت تمسک می کنیم و گاهی هر دو اطلاق دارد اطلاق شرطیت و جزئیت مقدم است بر اطلاق واجب چنانکه قبلا توضییح دادیم و اگر هیچ کدام اطلاق نداشته باشند هر دو مهمل و مجمل باشند حکمش آن است که به اصول عملیه مراجعه کنیم اگر ما باشیم و اصول عملیه ی عقلیه می توانیم در حال تعذر نسبت به وجوب باقی مانده برائت جاری کنیم بگوییم شک در تکلیف داریم برائت ، اما برای اثبات وجوب اجزاء باقی مانده یا واجب فاقد شرط استدلال به استصحاب کرده بودند که تقریرات مختلفی داشت و در جلسه ی قبل تقریرات او گذشت

بعد از این استصحاب فرموده اند بعضی به قاعده ی میسور تمسک کرده اند تا اثبات کنند وجوب اجزاء باقی مانده را یا واجب فاقد شرط را باید در رابطه با قاعده ی میسور بحث کنیم اول در رابطه با مدرک این قاعده که مدرک این قاعده چیست ؟ و ثانیا دلالت این قاعده و ثالثا اعتبار و حجیت این قاعده ، لذا صاحب کفایه رضوان الله علیه فرموده اند به اینکه مدرک این قاعده سه تا حدیث است :

حدیث اول نبویی است که از قول ابی هریره نقل شده است و حتی ممکن است در بعضی از کتب اهل سنت هم نباشد روایت این است : خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال ایها الناس قد فرض الله علیکم الحج فحجوا یا فحجوا فقال رجل اکل عام یا رسول الله فسکت صلی الله علیه و آله و سلم حتی قالها ثلاثا این آقای راوی می گوید پیامبر سخنرانی فرموده اند و در آن سخنرانی فرمود ای مردم خدا بر شما حج را واجب کرده حج انجام بدهید شخصی که او را عکاشه ظاهرا نامیده اند گفت اکل عام یا رسول الله هر سال حج انجام بدهیم ؟ یا در عمر یک نوبت کافی است ؟ فسکت پیامبر سکوت کردند هیچی نفرمودند حتی قالها ثلاثا تا اینکه این آقا این سوالش را سه بار تکرار کرد فقال رسول الله پیامبر فرمودند لو قلت نعم لوجوب اگر میگفتم بله هر سال باید انجام بدهید واجب بود هر سال حج انجام بدهید و لما استطعتم شما توان نداشتید که هر سال حج انجام بدهید ثم قال صلی الله علیه و آله و سلم سپس حضرت فرمودند ذرونی ما ترکتکم آنچه را من رها کردم و برایتان نگفتم شما هم سوال نکنید وا گذارید رها کنید مرا فانما هلک من کان قبلکم کسان امت هایی که قبل از شما بودند هلاک شدند بخاطر کثرت سوالشان و اختلافهم علی انبیائهم اختلافهم یعنی رفت و آمدشان خیلی برای سوال رفت و آمد کردند و سوال می کردند از پیامبران فاذا امرتکم بشیئ وقتی شما را به یک کاری امر کردم فاتوا منه ماستطعتم از آن کار هر چه را توان دارید انجام بدهید و اذا نهیتکم عن شیئ فدعوه وقتی شما را نهی کردم از کاری او را رها کنید ،

این روایت را ابوهریره نقل کرده است و مرحوم صاحب کفایه فرموده است لو قلت نعم لوجب و لما استطعتم لکفرتم شما نمی توانستید انجام بدهید اگر نمی توانستید کافر می شدید این جمله ی لکفرتم هم در کفایه نقل شده

این روایت از جهاتی مورد بررسی است :

یک جهت جهت سندی او است که از نظر سند بررسی بشود که قابل استدلال هست یا نیست ؟

اولا این روایت از روایات ضعاف است قائل او و ناقل او ابو هریره است و در کذب او هیچ تردیدی نیست که فردی کاذب است و شاید اکذب البریه باشد بنابراین این روایت از نظر سند قابل استدلال نیست سند ضعیف است بخصوص که در مجامع حدیثی اهل سنت هم همه نقل نکرده اند در صحیح نسائی است ظاهرا در این کتاب او اینجور نوشته اذا امرتکم بشیئ فخذوا به ما استطعتم همین روایت به این عبارت آمده است اذا امرتکم بشیئ فخذوا به مااستطعتم وقتی شما را امر به چیزی کردیم اخذ کنید به او مااستطعتم و اذا نهیتکم عن شیئ فاجتبوه و اگر شما را از چیزی نهی کردیم از او اجتناب کنید پس بنابراین از نظر سند روایت سند قرصی ندارد قابل استدلال نیست

و اما از نظر دلالت آیا این روایت بر مطلوب ما و خواسته ی ما که عبارت باشد از وجوب اجزاء باقی مانده ی بعد از تعذر عن الواجب آیا دلالت دارد یا دلالت ندارد؟

در دلالت این حدیث باید به مسائلی چند توجه کنید :

اولا به این نسخه ای که در صحیح نسائی آمده است اذا امرتکم بشیئ فخذوا به مااستطعتم مای ما ماستطعتم مای مصدریه ی زمانیه است معنایش این میشود وقتی شما را امر کردم به کاری انجام بدهید آن کار را وقتیکه توان دارید وقتیکه توان دارید اگر قدرت دارید کار را انجام بدهید اگر این نسخه باشد این روایت دلالت می کند بر اینکه قدرت شرط تکلیف است عاجز تکلیف ندارد پس ربطی به بحث مورد نظر ما ندارد ما بحثمان این است که اگر جزء واجب متعذر شد شرط واجب متعذر شد آیا واجب فاقد شرط واجب است انجام بدهیم یا نه؟ شیئ فاقد جزء واجب است انجام بدهیم یا نه این روایت اصلا دلالت نمی کند می فرماید هر کاری که امر کردیم وقتی توان دارید انجام بدهید اگر توان نداشتید انجام ندهید قدرت شرط تکلیف است هر تکلیفی باشد پس اگر ما نسخه ی نسائی را نگاه کنیم که این روایت اصلا ربط به مورد بحث ما ندارد

و اما اگر نسخه ی اولی که خواندیم اذا امرتکم بشی فاتوا منه مااستطعتم در اینجا من منه برای تبعیض است ما را هم شما مای موصوله بگیرید یعنی بعض از آن شیئی را که توان دارید انجام بدهید اینجوری میشود من من تبعیضیه باشد می شود فاتوا منه یعنی فاتوا بعض الشیئ بعض الشیئ مااستطعتم کدام بعض ؟ آن بعضی را که توان دارید ، اینجور معنا کنیم معنای روایت این میشود ، حالا باید دید اگر روایت را این چنین معنا کردیم ربطی به بحث ما پیدا می کند یا نه ؟

اذا امرتکم بشیئ شیئ یعنی چی؟ در کلمه ی شیئ دو تا احتمال دارد : یک طبیعی که له افراد و مصادیق ، اذا امرتکم بشیئ یعنی امر کردم به یک طبیعی و کلی که دارای مصادیق فراوان و افراد متعدد است ، حالا ، فاتوا منه بعضی از اون افراد را انجام بدهید مااستطعتم یعنی همان افرادی که توان دارید خب اگر اینجور معنا کردید من برای تبعیض باشد مانعی ندارد مااستطعتم هم مای موصول باشد مانعی ندارد اما مراد از شیئ یعنی کلی و طبیعتی که دارای مصادیق است این ربطی ندارد به شیئی که دارای اجزاء و شرائط باشد به ما گفته اند نماز ظهر بخوان نماز عصر بخوان نماز ظهر و عصر ده ها مصداق ممکن است داشته باشد اول وقت ثانی وقت ثالث وقت رابع وقت افراد طولی افراد عرضی نماز در مسجد در مدرسه در خانه امثال اینها مصادیق کثیره دارد از شما یک مصداق را خواسته اند هر کدام که در توانتان بود اون مصداق را انجام بدهید نماز در خانه را توان دارید انجام بدهید نماز در مسجد را و الی غیر ذلک شما انجام بدهید اگر اینجور معنا کردیم هیچ ربطی به محل بحث ما نخواهد داشت چون بحث ما در کلی دارای مصادیق نیست بحث ما در رابطه با کلی است که دارای اجزاء است اگر ما را به کل امر کردند همه ی اجزائش را نمی توانیم انجام بدهیم آیا بعضش را انجام بدهیم یا نه ؟ پس این معنایی که ما گفتیم و این احتمال ربطی به بحث مورد نظر ما ندارد

احتمال دوم در این کلمه ی شیئ و منه ، من باز هم من تبعیض باشد اما مراد از شیئ کل باشد کل باشد یعنی امرتکم بشیئ یعنی بواجبی که دارای اجزاء و شرائط متعدد است اجزاء و شرائط را وقتی یک مجموعه ملاحظه کنیم بهش میگوییم کل و از او عنوان کلیت انتزاع میکنیم و اگر تک تک را در رابطه با کل محاسبه کنیم به آن تک تک اجزاء میگوییم جزء و عنوان جزئیت ازش انتزاع میکنیم حالا اگر شیئ مراد این باشد مامور به و واجبی که دارای اجزاء است و دارای شرائط است فاتوا منه یعنی از این کل دارای اجزاء و شرائط انجام بدهید بعض او را من من تبعیض باشد بعض او را مااستطعتم آنچه را که توان دارید یعنی اجزائی که متعذر است هیچ بقیه ی اجزاء را انجام بدهید شرطی که متعذر است کان لم یکن حساب کنید واجب فاقد شرط را انجام بدهید اگر این احتمال باشد این احتمال با مطلب مورد نظر ما کلا تطبیق می کند یعنی درست دلالت می کند به همین مطلبی که ما گفتیم

یک کلمه ی دیگر هم این است بگوییم اصلا آقا این من من تبعیضیه نیست من من زائده است فاتوا منه یعنی فاتوه انجام بدهید او را مااستطعتم وقتیکه توان دارید وقتیکه توان دارید انجام بدهید مای مااستطعتم بشود مای مصدریه موصوله مای مصدریه زمانیه اگر اینجور شد باز هم مشابه احتمالی میشود که در نسخه ی نسائی گفتیم اصلا ربطی به بحث ما پیدا نمی کند

پس بنابراین در موضوع دلالت سه احتمال در فاتوا منه مااستطعتم وجود دارد که بر اساس یک احتمال این دلیل و روایت بر مطلوب ما دلالت می کند که بگوییم اگر جزء و شرط متعذر شد سایر اجزاء واجب است اتیان بشود و وقتی احتمالات ثلاثه وجود داشته باشد اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال استدلال نمیشود مضافا به اینکه قرینه ای وجود دارد در خود روایت که بعید نیست احتمال اول مراد باشد یعنی مراد از شیئ کلی دارای افراد و مصادیق باشد و مراد از منه بعض افراد کلی باشد و روایت بیگانه باشد از مطلب مورد نظر ما ، قرینه چی وجود دارد ؟ اصلا بحث در رابطه با چیه ؟ شما میگویید پیامبر آیه ی حج نازل شد مردم را جمع کرد فرمود مردم حج انجام بدهید مردم حج انجام بدهید اون آقای سوال کننده چی سوال کرد ؟ گفت یا رسول الله هر سال حج انجام بدهیم یا در عمر یک مرتبه حج انجام دادیم کافی است ؟ ابتدا پیامبر سکوت کردند بعد به او هشدار دادند فرمودند چرا این سوالات را میکنی اگر میگفتم هر سال انجام بدی واجب میشد چیکار می کردید؟ ببینید خود حج شان نزول روایت در مورد حجی است که دارای مصادیق گوناگون و افراد مختلف است حج امسال حج سال گذشته مصادیق حج مثلا فلان گروه از مسلمین یا حج فلان گروه دوم از مسلمین مصادیق ، خود راوی هم سوالش این بود که هر سال حج انجام بدهیم؟ از مصادیق و افراد سوال کرد از اجزاء سوال نکرد پس بنابراین خود این شان نزول روایت دال بر آن است که مورد سوال از کلی سوال شده است نه از کل دارای اجزاء و جواب هم این است که یک مصداق را انجام بده یک فرد را انجام بده نمی گوید که اجزائی که بعضی از اجزائش متعذر شده بقیه را انجام بده اصلا ربطی به این موضوع ندارد با توجه به شان نزول روایت احتمال اول تقویت می شود و اگر احتمال اول تقویت شد این روایت هیچ ارتباطی به قاعده ی میسور ندارد و دلالت نمی کند بر وجوب اجزاء باقی مانده ی غیر متعذر و یا بر وجوب واجب و فعلی که فاقد شرط است اصلا دلالت بر چنین موضوعی ندارد پس حدیث اجنبی از مورد بحث است و قابل استدلال نیست

این مطلب اولی است و روایت اولی است که مورد بحث قرار گرفته و توضیح دادیم

بعضی در اینجا جملاتی گفته اند گفته اند بابا این روایت ، البته در رابطه با سند اینجوری گفته اند این روایت مشهور به او عمل کرده اند گرچه روایت ضعیف است ولی ضعف سندش مهم نیست ولی واقعش این است که اولا شهرت صغری ممنوع است کی گفته که مشهور به او عمل کرده اند ثانیا بر فرض که مشهور عمل کرده باشند مبتنی بر این است که ما عمل اصحاب را منجبر ضعف سند بدانیم یا ندانیم

نکته ی دیگری که تقویت میکند احتمال اول را این است که شما در مورد حج بروید فتوای اصحاب را ملاحظه کنید فتوای اصحاب را ملاحظه کنید اگر کسی از طواف کردن متعذر است نمی تواند طواف کند آیا بقیه ی اجزاء حج بر او واجب است ؟ وقوف در عرفات نمی تواند داشته باشد لا یمکن له الوقوف فی العرفات آیا بقیه ی اجزاء حج واجب است ؟ الی غیر ذلک ، فتوای اصحاب را که نگاه میکنیم در مورد حج می فرمایند نه اجزاء دیگه واجب نیست وقتی متعذر است کانه استطاعت حاصل نیست پس بنابراین سایر اجزاء واجب نیست اگر اینجور باشد خود فتوای اصحاب را در مورد حج که بررسی میکنیم بیانگر آن است و تقویت کننده ی احتمال اول است اگر احتمال اول را تقویت میکند شواهد مختلف این روایت ربطی به مورد بحث ما ندارد و بر قاعده ی میسور دلالت نمی کند

این یکی از روایاتی که به عنوان مدرک قاعده ی میسور گفته اند

روایت دوم کلامی است منتسب به امیر المومنین علیه السلام که فرمود ما لا یدرک کله لا یترک کله چیزی که همه اش را نمیشود انجام بدهی همه اش را ترک نکن

این روایت هم باید سندا و دلالتا مورد بررسی قرار بگیرد.