درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیه سوم: مبنای مرحوم امام رحمه الله در زیادی سهوی

 

بحث ما در رابطه با زیاده ی سهوی و عمدی بود

بر مذاق و مشرب اصولی نجف توضیح دادیم

امام رضوان الله تعالی علیه یک ممشا و روش دیگری دارند که این روش امام را هم بیان کنیم بعد در تضارب اندیشه ها ببینیم کدام یکی را باید قبول کنیم ؟

امام قبل از اینکه وارد روایات و امثال اینها بشوند فرمودند که شما بحثتان در چیه ؟ زیادی جزء سهوا ، زیادی جزء عمدا ، زیاده ی شرط سهوا ، زیاده ی شرط عمدا ، بحثتان این است درسته ؟ بحثتان این است ، یا در بحث قبلی می گفتیم نقیصه ی جزء سهوا و نسیانا ، نقیصه ی شرط سهوا و نسیانا ، می فرماید شما خوب دقت کنید ببینید چی دارید میگویید بعد ببینید ممکن است یا ممکن نیست ؟ خودتان دقت کنید ببینید چی دارید میگویید بعدا ببینید حرفتان اصلا معقول هست یا معقول نیست اصلا قابل تصور هست یا قابل تصور نیست ؟ شما شرطیت را و جزئیت را شرطیت و جزئیت از امور انتزاعیه است از امور انتزاعیه است ، منشا انتزاع می خواهد اگر منشا انتزاع داشت این جزئیت و شرطیت انتزاع میشود و اگر منشا انتزاع نداشت شما شرطیت و جزئیت را از کجا انتزاع میکنید ؟ اگر منشا انتزاع ندارد ، حالا توضیح میدهیم برایتان ، شما یک مجموعه ی ده جزئی را در نظر می گیرید وقتی این ده تا را با هم در نظر میگیرید انتزاع میکنید کلیت و کل را ، وقتی این ده جزء را معا در نظر میگیرید همه را زیر یک چتر آوردید همه را با یک نگاه نگاه کردید ازش انتزاع میکنید کلیت را و کل را ، یعنی تمام مرکب ، و اگر همین ده تا جزء را که کنار هم گذاشتی ، هر جزء را نگاه کنی به عنوان اینکه جزء مرکب است ازش انتزاع جزئیت میکنی ازش انتزاع جزئیت میکنی ، شما ملاحظه کنید نماز را وقتی کل را در نظر می گیرید تکبیر الاحرام قیام قرائت رکوع سجده تشهد سلام همه را در نظر میگیرید با توجه به این قضیه به سجده می گویید جزء الصلات به رکوع میگویید جزء الصلات چون اول مجموعه را یکی حساب کردید بعد به سجده یک نگاهی کردید که یکی از اجزاء است انتزاع جزئیت کردید اما اگر شما هیچ یکی از اینها نباشه ، یک نفری سر به سجده گذاشته میگویید این جزء الصلات است ؟ سر به سجده گذاشته میخواهد توبه کند نماز هم نمی خواهد بخواند شما این سجده او را میگویید جزء الصلات ؟ پس شما وقتی میگویید جزء که مجموعه ی مرکب را در نظر بگیرید این جزء را در این مجموع ببینید بعد از او انتزاع جزئیت میکنید و الا جزء نیست ، شرطش هم همینطوری است وقتی یک مجموعه را در نظر گرفتید شرائطش را هم با او مقایسه کردید میگویید هذا شرط ، شما الان اذان مغرب شده است میخواهید نماز بخوانید میگویید وضو شرط للصلات اما الان نماز مغرب عشاء تان را خواندید تمام شده میخواهید با وضو باشید وضو میگیرید این وضو شرط للصلات است ؟ اصلا نمی گویید شرط للصلات ، پس شما وقتی میگویید شرط که یک شیئ را مقایسه کنید با یک مرکبی که تحت امر خدا قرار گرفته بعد میگویید هذا شرط ، حالا ، پس باید شرطی باشد مقایسه با واجب هم بشود انتزاع شرطیت بکنید ، حالا اگر شرطی در عالم نیست شما شرطیت چطور انتزاع میکنید؟ هیچی نیست انتزاع چی میکنید ؟ از هیچی انتزاع شرطیت میکنید ؟ از هیچی انتزاع جزئیت میکنید ؟ اصلا ممکن است ؟ شرطیت و جزئیت از امور انتزاعی است منشا انتزاع می خواهد منشا انتزاعش چیه ؟ شرط ، جزء ، پس او باید باشد ، وقتی نیست شما از هیچی چی انتزاع میکنید ؟

می گویند شش تا دختر رفتند سر قبر حافظ بعد گفتند اگر حافظ زنده بود کدام یکیمان را انتخاب میکرد ؟ یکی گفت من سفیدترم من را انتخاب میکرد ، یکی گفت هر کی چیزی گفت ، بعد گفتند خب از خود حافظ بپرسیم تفال زدند این شعر آمد گفت : شهری است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم ، بله ؟ خب حالا اگر چیزی نیست شما انتزاع شرطیت چی میکنید؟ پس در نقیصه سهوی و نسیانی چیزی نیست که بگویید جزئیت ، چیزی نیست که بگوئید شرطیت ، به چی میخواهید بگویید شرط ، میگویید شرطش نیست یعنی چی؟ ناقص است یعنی چی ؟ شرطیتش مفقود است خب منشا انتزاعش نیست پس اونجا انتزاع شرطیت ممکن نیست زیرا منشا انتزاع که جزء و شرط باشد نیست پس لا یعقل النقیصه ، در مورد زیاده هم همینجوری است

شما مجموعه ی مرکب نماز را در نظر بگیرید یک سوره جزء نماز است درست است ؟ شما می گویید جزء زائد ، زائد یعنی چی ؟ یعنی جزء نیست دیگه ، شما وقتی چیزی جزء نیست جزئیت انتزاع میکنید ؟ خودتان میگویید جزء نیست چطوری انتزاع جزئیت میکنید؟ خودتان میگویید زائد است یعنی جزء نیست ، شرطش زائد است یعنی شرط نیست چطوری انتزاع شرطیت میکنید چطوری انزاع جزئیت میکنید؟ اینجا که منشا انتزاع ندارد این سوره ی دوم این سوره ی دوم جزء صلات نیست خودتان میگویید اضافه است یعنی مرکب را که در نظر بگیرید این سوره ی دوم خارج از مرکب است اگر خارج از مرکب است چطوری میگویید جزء؟ خودتان میگویید داخل در مرکب نیست اضافه است اگر اضافه است شما چطوری انتزاع جزئیت میکنید میگویید هذا جزء؟ شما به شیئی که میگویید هذا جزء که وقتی مجموع مرکب را در نظر میگیرید این جزء دخالت در این مرکب دارد یک نقشی در این مرکب دارد به او میگویید جزء و الا چیزی که خودتان میگویید اضافه است یعنی هیچ نقشی ندارد هیچ جای این پازل را درست نمی کند هیچ جاش نیست خب چطوری جزء است ؟ جزء است واقعا ؟ خب از او انتزاع جزئیت نمی شودکه، جزئیت از شیئ انتزاع میشود که در مجموعه ی مرکب دخالت دارد و یک جایی قرار گرفته که اگر او را برداری مرکب ناقص میشود شما این جزء زائدتان در هیچ جای این مرکب واقع نشده خودتان میگویید این زائد است پس چطوری میگویید جزء است ، او که زائد است چطور میگویید جزء؟

پس بنابراین جزء وصف جزء از جزء خارجی انتزاع میشود ، شما میگویید زیاده است داخل در مرکب نیست اگر داخل در مرکب نیست چطوری یتصف بالجزئیه؟

سوال:

جواب: شما میگویید جزئش اصلا نیست نیامده چیزی که نیامده است چطور بهش میگویید جزء ؟

پس بنابراین جزء و شرط و امثال اینها منشا انتزاع می خواهد چون منشا انتزاع می خواهد در این جزء زیادی اصلا این جزء نیست شما اسمش را گذاشتی جزء زیادی چون اگه میگویید زیادی است یعنی داخل در مرکب نیست شرطش هم همینطوری

سوال:

جواب: میگوییم اون اضافی شرط نیست اگر شرط نیست مثل اینکه کسی دو تا وضو گرفته یک وضویش اضافی است اون شرط نیست متصف به شرطیت هم نمی شود

پس بنابراین حرف این است اصلا جزء زائد این کلمه خودش تناقض گوئی است اصلا تصور ندارد جزء زائد اگر زائد است که جزء نیست شما خودتان میگویید زائد است اگر زائد است جزء نیست حالا می خواد مرکب ما نسبت به او به شرط لا باشد بشرط شیئ باشد لا بشرط باشد هر چه میخواهد باشد باشد اصلا کاری به این حرف نداریم ، اصلا این دو به هم ربط ندارند ،

پس بنابراین اصل این قضیه که بگویید جزء زائد ، خود این قضیه تصورش معقول نیست ، اصلا تعقلش متصور نیست ، اگر خوب دقت کنید به دقت عقلی اصلا واقعا لیس بجزء ، لذا نمی شود گفت جزء اضافی ، یک چیز اضافی است ،

سوال:

جواب: ببینید هیچی هم نیست

پس بنابراین شما این شیئ وقتی داخل در مرکب هست یتصف بالجزئیه ولی وقتی نیست چی یتصف بالجزئیه ؟ پس امام رضوان الله تعالی علیه فرمودند اصلا این قضیه ی زیادی سهوی ، نقیصه ی سهوی ، اگر خوب به این کلمه دقت کنید و به مرکب نگاه کنید و به اجزاء مرکب نگاه کنید اینها را قشنگ مد نظر بیاورید اصلا یک امر نامعقولی است و تصور درستی نیست ، نعم ، عرف می گوید جزء زائد ، عرف میگوید ، خب بگوید، عرف چه مبنایی دارد ، گفته اند که توی کتاب کشکول طبسی یک شعری نوشته بود از برای رد قول عامه خود را خر مساز چون که باشد عامی خرخری یا سر سری ، گاو را باور کنند اندر خدایی عامیان نوح را باور ندارند از پی پیامبری ، عرفا اینجوری است ، خب بگویند به دقت عقلی اصلا جزء نیست

سوال:

جواب: نتیجه دارد ، ممکنه امام بفرماید این زیادی که شما آوردی که جزء نیست شرط هم نیست بگویند عمدا و سهوا هیچ مضر نیست یک چیز اضافی است

سوال:

جواب: مامور به انجام دادیم ، مگر یک موردی باشد که خدا نهی از او کرده باشد مثل اینکه بفرماید در صلات واجبه سوره ی سجده دار واجب نخوان ، اونجا چون نهی کرده حسابش فرق داره اما اگر هیچی نگفته باشه فرموده سوره بخوان ، من پنج تا سوره خواندم چه مشکلی دارد ؟ پنج تا سوره خواندم این چه مشکلی دارد ؟ عمدا هم بیشتر خواندم ؟

سوال

جواب: ببینید ، خلاصه شارع گفته نماز بخوان با سوره ، من هم پنج تا سوره خواندم چه مشکلی دارد ؟ کجای دنیا میخواهد خراب بشود؟ اضافه است ، بله ، لیس بجزء ، قبول داریم لیس بجزء ، منتهی از باب سالبه به انتفاع موضوع یعنی اصلا جزء نبود که حالا ، لا یتصف بالجزئی اصلا حالا یک شیئ اضافی است نهی هم ازش نشده چه مشکلی دارد؟ اصلا عمدا اضافه کردیم ؟ بله ؟ این نتیجه دارد در بحث

علی کل حال مطلب را خلاصه کنیم امام رضوان الله علیه می فرماید نفس این قضیه خودش امر غیر معقول و غیر متصوری است بگویید جزء زائد ، حالا زائد سهوی یا عمدی ، ولی جزء زائد سهوی ، جزء نیست دیگه وقتی شما می دانید زیاده است جزء نیست ، در نقیصه اش هم همینطوری است لذا ایشان ، عبارتاش هم البته عبارتاش به این راحتی که من گفتم نیست ، توجه فرمودید ؟

فرموده اند لابد قبل التعرض له این مطلبی که من میگویم از حاشیه بر کفایه انوار الهدایه است جلد دوم صفحه 347 ، فلا بد قبل التعرض له من التنبیه علی امر فرمودند حال زیادی عمدی و سهوی چطوریه ؟ فرمودند قبل از اینکه وارد بحث بشویم باید یک هشداری بدهیم و آن این است که وقوع زیاده به شکل وقوع نقیصه مما لا یتصور و لا یعقل ، اصلا معقول نیست تصور هم ندارد، سوائا اخذ المرکب بشرط لا و الجزء کذلک ، میخواهد مرکب ماهیت بشرط لا باشد و جزء هم بشرط لا باشد یا هر دو لابشرط باشد یا یکی بشرط لا باشد یکی لابشرط باشد ، فرقی نمی کند ، و ذلک توضیح مطلب این است که جزئیت از امور انتزاعی است ، از چی انتزاع میشه ؟ از اینکه امر تعلق بگیرد به مجموع اموری فی لحاظ الوحده یعنی این چند تا امر را یک چیز حساب کردی امر به همه اش تعلق گرفته حالا همه را من حیث المجموع در نظر میگیری میشه کل و کلیت ، تک تکش را در مقایسه با همه نگاه کنی میشه جزء ، کما مر سابقا فاذا تعلق به عمل اینجور تعلق گرفته انتزاع می شود از مجموع من حیث المجموع کلیت و از هر یک از اجزاء در مقایسه با کل جزئیت للمامور به پس جزئیت از انتزاعاتی است که تابع تعلق امر است به مرکب ، فحینئذ نقیصه جزء ممکن است زیرا عبارت از این است که مرکب انجام شده مع ترک مع اعتبره جزئا و اخذ شده در لحاظ ترکیب ، این یک ، اما زیادی به این معنا فانها تنافی الجزئیه ، ضد جزئیت است ، پس معقول نیست اتیان بشیئی که معتبر باشد در مرکب بخاطر اینکه میخواهید انتزاع جزئیت کنید در عین حال زائد باشد اگر زائد است جزء نیست اگر جزء است زائد نیست ، این که با هم تنافی دارد

ولی وقوع زیاده ی در اجزاء و شرائط مانند وقوع نقیصه ی فیهما ضروری البطلان است ، من غیر فرق بین انحاء الاعتبارات المذکوره ، میخواهد اعتبار بشرط لا باشد لابشرط باشد خیلی فرقی نمی کند

این را فرمودند ، کما ان الزیاده ، البته زیادی به معنای عرفی ممکنه ، عرفا می گویند زیاده ، ما دعوا نداریم عرفا زیاده است ، زیرا وجود ثانی برای چیزی که اخذ شده جزء مرکب این جزء دوم ، سوره اول خواندی جزء است سوره ی دوم که خواندی عرفا میشه جزء زائد ، میخواهد باز هم مرکب و جزء لابشرط باشد یا بشرط لا باشد یا مختلفین باشد پس بنابراین جزء وقتی بشرط لا باشد منحل نمی شود به این جزء به ذات جزء برای مرکب و شرط و جزئیت پس اتیان بوجود ثانی یکون زیادتا لذات الجزء ، ذات جزء اضافه است نه شیئ متصف بانه جزء این جزء نیست یا شرط ، پس وجود ثانی چنانکه منشا انتزاع نقیصه هست منشا انتزاع زیاده هم هست فهو بذاته ذاتا زیاده است ولی به اعتبار منشا انتزاعش چیه ؟ اصلا زیاده معنا ندارد

خب فما افاده محقق خراسانی می فرماید آنچه که مرحوم صاحب کفایه فرموده است قابل قبول نیست ، حالا این که ایشون فرموده است ، چی فرموده ؟ باید توضیح بدهیم