درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیه دوم: شک در شرطیت یا جزئیتِ شیئ هنگام نسیان (توضیح مینای مرحوم امام رحمه الله)

 

تنبیه دوم از تنبیهاتی که در باب اشتغال بیان شد این بود که : اگر علم داریم به اینکه شیئی جزء است و یا علم داریم به اینکه شیئی شرط است این را علم داریم اما شک داریم که این شرطیت و جزئیت مربوط به حالت ذکر و توجه است و یا این شرطیت و جزئیت حال نسیان را هم شامل میشود و هذا الشیئ جزء ولو در حال غفلت و حال نسیان ، اینجا چه باید بکنیم ؟ حالا مثلا آقایی نماز خواند بدون سوره بعد از اینکه نمازش تمام شد توجه پیدا کرد به اینکه سوره را نخوانده است ، اگر بگوییم جزئیت سوره مربوط به حال ذکر است و این آقا متوجه نبوده است پس مامور به را درست انجام داده فلا اعاده و اگر بگوییم جزئیت سوره مطلق است چه ناسیا کان او ذاکرا ، این شخص اتیان به مامور به نکرده باید اعاده بکند ، این بحث را تفصیلا بیان کردیم گفتیم گاهی از نظر ادله ی اجتهادی بررسی می کنیم آیا اطلاقی هست یا اطلاقی نیست ؟ اطلاق در ناحیه ی اصل واجب ، اطلاق در ناحیه ی دلیل شرطیت و جزئیت ، یا اطلاق هست یا نیست ؟ یا در هیچ کدام اطلاق نیست یا در هر دو اطلاق است ، گاهی در دلیل واجب اطلاق است در دلیل جزئیت و شرطیت اطلاق نیست و گاهی بالعکس، صور اربعه ، که اینها را توضیح دادیم

هذا بحسب دلیلی اجتهادی

اما اگر دستمان از دلیل اجتهادی کوتاه شد نوبت رسید به اصل عملی چیکار باید بکنیم ؟ اینجاش هم توضیح دادم ، تقریبا این تنبیه را تمام کردیم ولی یک کلامی امام رضوان الله علیه بیان داشته که اهمال او همچنین زیبا به نظر نمی رسد ، مطلب ایشان را نقل کنیم شاید زیباتر باشد از آنچه تا الان نقل کردیم

امام رضوان الله تعالی علیه من بر اساس تقریرات بحثشان از مرحوم آقای فاضل یعنی کتاب معتمد الاصول نقل میکنم ، تهذیب الاصول به نظرم آمد خیلی مغلق بود این کتاب معتمد الاصول راحت تر است در اینجا امام فرموده اند :

الاول عنوان بحثشان این است الشک فی الجزئیه او الشرطیه فی حال السهو بعد می فرماید الاول اذا ثبت جزئیه شیئ فی الجمله ثابت بشود به طور کلی که هذا جزء الصوره جزء ، فهل الاصل العقلی او الشرعی فی طرفی النقیصه و الزیاده ، ما سوره را نخواندیم یا سوره دو تا خواندیم ، زیاده و نقیصه ، آیا اصل عقلی و شرعی یقتضی البطلان مع الاخلال به اگر آن جزء را نیاوردین ، او زیادته یا اضافه کردیم او را در حالت سهو غفلتا و نسیانا ام لا ، و الکلام فیه یقع فی مقامات ، می فرماید این بحث ابعاد و جهات گوناگونی دارد باید بحث بشود ، المقام الاول فیما یقتضیه الاصل العقلی ، اصل عقلی یعنی قاعده ی قبح عقاب بلابیان یا قاعده ی اشتغال ذمه برائت یقینیه لازم دارد یعنی احتیاط عقلی و یا برائت عقلی ، اصل عقلی چه اقتضا می کند ؟ هذا اولا ، ثانیا اصل شرعی چی اقتضا می کند ؟ مقتضای اصل شرعی چیه ؟

امام رضوان الله تعالی علیه قول شیخ انصاری را نقل می کند آن حرفهایی که دو سه شب توضییح دادیم که می شود ناسی مخاطب قرار بگیرد یا نمی شود ؟ اینها را توضییح دادیم ، امام می فرماید ولکن التحقیق فی الجواب ،

شیخ انصاری رحمه الله علیه فرموده بود به اینکه غافل و ناسی نمی تواند مخاطب به خطاب قرار بگیرد ، چرا ؟ چون یا ناسی و غافل از غفلت و نسیانش غفلت دارد خطاب هیچ داعویتی برای او ندارد و او را تحریک به انجام کاری نمی کند و یا توجهی به غفلتش دارد که تا توجه پیدا کرد دیگه غافل نیست فورا می شود ذاکر و متوجه ، پس عنوان غفلت از بین می رود پس این خطاب ایها الناسی علیک بکذا و کذا اصلا جا ندارد ،

این اشکال را شیخ انصاری فرمودند بعد فرمودند اصلا خطابات عام غافل و ذاکر را شامل میشود و اینها خودشان توضییح دادند ، اون مطالب را گفتیم

اما حالا حرف امام چیه؟

می فرماید به اینکه یمکن القول بجریان البرائه عن الجزئیه فی حال السهو ، می فرماید می توانیم ما بگوییم در حال سهو و نسیان نسبت به جزء منسی و فراموش شده برائت جاری می کنیم ، چطوری برائت جاری میکنیم ؟ می فرمایند ما قبلا یک مطلبی را گفتیم ، گفتیم به اینکه خطابات شرعیه خطابات قانونیه است این خطابات قانونیه مخاطب خاصی ندارد تمام مردم مخاطب او هستند قانون است تمام مردم مخاطب اند زن مرد کوچک بزرگ پیر و جوان کوک همه و همه مخاطب به خطاب قانون هستند منتهی عمل نکردن به قانون ، در عمل کردن به این خطاب قانونی بعضی عذر دارند عذر پذیرفته دارند و بعضی عذر پذیرفته ندارند لذا آن کسیکه عذر پذیرفته ندارد عقاب بلابیان بر او جاری نیست قبح عقاب بلابیان بر او جاری نیست و عقلا در ترک این حکم قانونی معذور نیست اما بعضی عذر پذیرفته دارند ترک قانون برایشان مانعی ندارد ، خطابات شرعیه همین است ، خطابات قانونیه است ، لذا فرموده اقیموا الصلوه ، اقم الصلوه لذکری ، اینجا مخاطب خاصی نمی شناسد که ، تمام مردم مخاطب اند به خطاب اقم الصلوه ، فرقی نمی کند ، اختصای به ساهی و عالم و عامد و ذاکر ، به هیچی اختصاص ندارد خطاب خطاب قانونی عام همگانی است منتهی در این عمل نکردن به اقم الصلوه بعضی از افراد جامعه عذر دارند عذر قابل قبول دارند جنون دارد ترک اقم الصلوه مانعی ندارد عقلا برایش جواز هست ، بلوغ ندارد بنابراین جواز دارد ترک این خطاب و عمل نکردن به این خطاب جواز دارد ، هر جا عذر پذیرفته بود این خطاب برای او فعلیت ندارد ولی اگر عذر پذیرفته نبود خطاب فعلیت دارد لذا اگر ترک کرد مجازات می شود اعاده دارد قضا دارد مجازات دارد الی غیر ذلک حالا می آییم به مطلب مورد بحثمان : مولا از ما صلات را با سوره و جمیع اجزاء وشرائط خواسته است همه چی خواسته است خطاب هم برای همه یکسان است منتهی ترک این جزء را گاهی من متوجهم که سوره را باید بخوانم نمی خوانم ، این ترکش برای من معذور نیست من معذور در ترک نیستم ، اما گاهی توجه ندارم بعد از نماز فهمیدم ، اینجا عقل مرا معذور می داند چون عقل مرا معذور می داند لذا نسبت به جزئیت او برائت جاری می کنیم و هیچ مانعی ندارد ،

عبارت را دقت کنید می فرماید که : ممکن است قائل به جریان برائت بشویم عن الجزئیه فی حال السهو و ملتزم هم نشویم به اختصاص الغافل بخطاب آخر یعنی غافل هم خطاب خاصی ندارد ، چرا؟ چون لغو است ، توضییحش را فرموده اند می فرماید که توضییحش این است که اگر فرض کنیم که فرق است بین عالم و عامد و غیرهما در واقع و نفس الامر بگونه ای که مامور به در حق عامد مرکب تام است که با سوره است ، در حق ساری مرکب ناقص است که مشتمل بر سوره نیست اگر اینجور باشد معنایش این است که سوره اختصاص دارد به صورت عمد فقط ،

ما می گوییم اینجور چیزی نیست که مولا دو تا امر داشته باشد یکی به ذاکر بگوید با سوره نماز بخوان یکی به غافل که بگه بی سوره نماز بخوان ، دو تا امر ندارد ،

فنقول که اینکه : مولا می تواند به مطلوب خودش برسد به توجیه الامر بطبیعت الصلوه الی جمیع المکلفین فرموده اقم الصلوه همه مکلفین فرقی نمی کنه ، نهایت این امر یحرک العامد یعنی متوجه را کسیکه متوجه همه اجزاء و شرائط است این امر اقم الصلوه او را تحریک میکند که نمازی را به جا بیاور که همه اجزاء و شرائط را داشته باشد حتی سوره ، ولی آقای ساهی و غافل از این اقم الصلوه تحریک میشه ، انگیزه پیدا می کند که نماز بخواند منتهی تحریک میشود به چه نمازی ؟ نماز فاقد سوره ، پس خطاب یکی بیشتر نیست منتهی عالم متوجه به همه اجزاء و شرائط از این اقم الصلوه انگیزه پیدا میکند نماز تام الاجزاء و الشرائط انجام بدهد ولی آقای ساهی نماز فاقد سوره را تحریک شده انجام داده پس این امر برای هر دو داعویت داشته منتهی یکی را داعویت داشته برای صلات تام الاجزاء و الشرائط و برای دیگری داعویت داشته برای نماز فاقد سوره ، پس یک خطاب بیشتر نیست ، و هو ما عدی الجزء المنسی ،

حالا اگر ما گفتیم بابا نماز فاقد سوره برای آقای غافل واجد ملاک است مصلحت دارد اگر مصلحت دارد حالا که نماز بی سوره خوانده مصلحت هم به دست آمده نمی دانیم اعاده بر او واجب است یا نه شک در اصل تکلیف است برائت جاری میکنیم و هیچ مشکلی ندارد ،

سوال:

جواب: خب حالا ما یا از خود خطاب مصلحت را به دست می آوریم یا از قرائن و شواهد به دست آوردیم ، از ادله و قرائن و شواهدی که فرموده لا تعاد الصلوه الا بخمس ، خب نمازی که اعاده ندارد معلوم میشه واجد ملاک هست و الا چطوری میشه که بگویند اعاده ندارد ،

ادامه

علی کل حال بنابراین اگر اینجور بود شک داریم اعاده لازم است یا نه ؟ شک در اصل تکلیف است برائت جاری میکنیم

بعد یک سخن دیگری امام رحمه الله علیه فرمودند ، اینجا یک بحثی داریم آیا به اصول عملیه مراجعه کنیم به اصول لفظیه باید مراجعه کنیم این بحثی است که قبلا گفتم

امام هم می فرماید که گاهی دلیل واجب اطلاق دارد گاهی دلیل شرط و جزء اطلاق دارد گاهی هر دو اطلاق دارد ، ولی ایشون یک مطلبی فرمودند برای اینکه ما راحت بشوییم ، اولا فرمودند اطلاق داشتن ضابطه ی خاصی ندارد که بگوییم کجا اطلاق دارد کجا ندارد ، بحسب موارد باید بررسی کرد اطلاق را ، این یک مطلب است ، مطلب دوم : نوعا ، غالبا دلیلی که اصل واجب را بیان می کند در مقام بیان اصل تشریع و قانون گذاری است اونجا اطلاق ندارد چون دلیل در مقام بیان اصل تشریع و قانون گذاری است لذا اطلاقی ندارد ولی نوعا دلیل جزئیت و شرطیت اطلاق دارد، موارد را باید بررسی کنیم اگر اطلاقی بود دلیل اجتهادی داریم به دلیل اجتهادی مراجعه میکنیم اگر اطلاقی نبود ما به اصل برائت مراجعه میکنیم به همین توضییحی که ما گفتیم ،

حالا احکام وضعیه و احکام تکلیفیه فرق می کند یا نه ؟

به محقق عراقی رضوان الله تعالی علیه نسبت داده اند که این مرد فرموده است اگر دلیلی که دال بر جزئیت و شرطیت است در غالب حکم تکلیفی مطلب را بیان کرده یکجور است اگر در غالب حکم وضعی بیان کرده فرق می کند ، یک وقت فرموده اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم وقتی میخواستید نماز بخوانید وضو بگیرید وضو بگیرید را در غالب حکم تکلیفی بیان کرده فرموده فاغسلوا واجب است شستن دست و صورت و مسح کشیدن و امثال اینها ، در غالب حکم تکلیفیه ، و گاهی در غالب حکم وضعیه فرموده لا صلوه الا بفاتحه الکتاب اگر حمد نخوانی نماز باطل است صحت و بطلان را بیان کرده بحث وجوب و عدم وجوب نیست ، لاصلوه الا بطهور طهارت شرط است و نماز بی طهور باطل است پس بطلان و صحت از احکام وضعیه است ، پس گاهی دلیل با لسان حکم وضعی بیان شده ، گاهی با لسان حکم تکلیفی ، این بزرگوار فرموده است اگر به لسان حکم تکلیفی باشه اطلاق ندارد و اگر به لسان حکم وضعی باشد اطلاق دارد ، پس از کجا بفهمیم دلیل جزئیت و شرطیت اطلاق دارد یا نه ؟ بیان ایشون این است : اگر به لسان حکم تکلیفی بیان شده اطلاقی ندارد و اگر به لسان حکم وضعی باشد اطلاق دارد ، اگر فرموده لا صلوه الا بطهور یعنی نسیانا و عمدا اگر طهارت را ترک کردی نماز باطل است ، لا صلوه الا بفاتحه الکتاب اطلاق دارد یعنی سوائا کنت تارکا للفاتحه نسیانا او ذاکرا و عمدا لا صلوه ، اگر اینجور باشد اطلاق دارد اگر به لسان حکم تکلیفی بیان شده فاغسلوا وجوهکم مثلا یا فرموده لا تصلوا فی وبر ما لا یاکل لحمه در لباسی که از موی حیوان حرام گوشت باشد نماز نخوان که اشاره ی به مانعیت دارد منتهی با لسان حکم تکلیفیه ، در اینجا اطلاقی ندارد ، محقق عراقی رضوان الله علیه این مطلب را فرمودند

امام رضوان الله علیه فرمودند شما حکم وضعی را هم گاهی از حکم تکلیفی انتزاع می کنید ، انتزاع میکنید ، فرقی نمی کند ، اطلاق و عدم اطلاق ضابطه ی خاصی ندارد باید موردی بررسی بشود که آیا فی مورد خاص اطلاقی هست یا اطلاقی نیست ؟

کلام محقق عراقی رضوان الله علیه تامل میکنیم اگر نیاز بود توضییح بیشتر و نقد خواهیم کرد.