درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیه دوم: شک در شرطیت یا جزئیتِ شیئ هنگام نسیان

 

در پایان بحث اقل و اکثر ارتباطی مرحوم صاحب کفایه رضوان الله علیه تنبیهاتی را ذکر فرمودند ، تنبیه دومی که صاحب کفایه بیان فرموده است این است که اگر شک کنیم شیئی جزء مامور به هست یا نیست ؟ آیا شیئ شرط مامور به هست یا نیست ؟در این دو مورد صاحب کفایه در ما قبل فرمودند عقلا احتیاط و شرعا و نقلا برائت ،

در این تنبیه دوم می فرماید به اینکه : گاهی جزئیت شیئی معلوم است شرطیت شیئی معلوم است این مسلم است منتهی نمی دانیم این شرطیت و جزئیت اعم است و مطلق است چه مکلف نسیان داشته باشد یا نداشته باشد یا جزئیت و شرطیت مربوط به حالت ذکر و توجه هست و در حالت نسیان این جزئیت و شرطیت منفی و مرفوع است ، در این مورد صاحب کفایه فرموده اند به اینکه : بعضی نظر داده اند که اختصاص احکام به حالت ذکر محال است ، اختصاص احکام به حالت ذکر محال است ، چرا ؟ زیرا ناسی قابلیت ندارد که خطاب متوجه او شود زیرا وقتی ناسی به عنوان نسیان مخاطب قرار گیرد اگر به او بگویند ایها الناسی یا توجه به این خطاب دارد یا ندارد ؟ اگر توجه به این خطاب پیدا کند فورا حالت نسیانش از بین می رود و تبدیل میشود به حالت ذکر و توجه پس این خطاب برای او باعثیت و محرکیت ندارد که هیچ، یلزم من وجوده عدمه تا توجه کند نسیان از بین می رود و دیگه این شخص ناسی نیست ذاکر است و اما اگر توجه به نسیانش ندارد این خطاب اصلا به او نرسیده است لذا این خطاب دائویت در او ایجاد نمی کند و این بعث برای او انبعاث ندارد لذا لغو است و بر حکیم قبیح است پس علی کل حال ناسی را مخاطب قرار دادن محال است ، این اشکال است

صاحب کفایه رحمه الله علیه از این اشکال جواب داده بودند به اینکه : البته اگر به عنوان ناسی خطاب کنند همین اشکال شما پیدا میشود اما اگر به عنوانی که آن عنوان ملازم با حالت نسیان است حالا یا عنوان خاصی یا عنوان عامی اگر به عنوان ملازم خطاب بکنند این اشکالات پیدا نمی شود و استحاله ندارد ، هذا اولا

صاحب کفایه فرمودند به نوع دومی نیز جواب این آقا را می دهیم و آن نوع دوم این است : اگر چنانچه ما با عنوان ناسی خطاب کنیم و حکمی را بیان کنیم مطلب همان است که شما می گویید یعنی استحاله پیدا می شود اما اگر شارع و مولا حکم را به عنوان کلی بیان کند که در آن عنوان کلی هم ناسی داخل باشد و هم ذاکر ، بگوید یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلوه ، آمنوا هم شامل اهل نسیان می شود و هم شامل ذاکر و کسیکه متوجه است هر دو را شامل میشود حالا با این خطاب مطلق کلی فرموده است به اینکه هذا واجب با تمام اجزاء و شرائط در یک دلیل دیگری که در آن دلیل دیگر نه عنوان ناسی آمده است نه عنوان ذاکر آمده است بفرماید به اینکه اگر فلان شیئ را سهوا انجام نداد ما واجب را از او می پذیریم قبول میکنیم چنانکه در صلات آمده است اول فرموده است اقم الصلات ادله گفتند سوره واجب است تکبیر واجب است حمد واجب است قیام واجب است رکوع و سجده واجب است تشهد و سلام واجب است همه اینها را ادله بیان کرده است در حدیث لاتعاد فرموده است لاتعاد الصلوه الا بخمس اگر این پنچ تا یعنی تکبیر الاحرام رکوع سجده ارکان اگر ارکان را انجام دادی بقیه را انجام ندادی اعاده ندارد با این کلمه ای که فرموده است اعاده ندارد یعنی سوره جزء است در حالت ذکر اگر نسیانا و سهوا ترک کردی خللی بر صلات وارد نمی شود ذکر رکوع نه خود رکوع ذکر رکوع جزء صلات است منتهی در حالت ذکر و توجه نه در حالت نسیان لذا اگر فراموش کردی لاتعاد الصلات پس بنابراین عنوان ناسی نگفته است عنوان ذاکر نگفته است فرموده است نماز با این اجزاء و شرائط واجب است این در دلیل گفته در دلیل دیگر گفته است لا تعاد الصلوه الا من خمس آن دلیل دیگر که آمد می فهمیم اختصاص دارد اجزاء و شرائط غیر رکنی به زمان ذکر و توجه اگر اینجور بود اصلا نه لازم می آید من وجوده عدمه چون از نسیان در دلیل خبری نیست و نه هم لازم می آید باعثیت نداشته باشد و دائویت نداشته باشد امر ، پس این اشکال شما وارد نیست لذا می توانیم بگوییم که فی حد نفسه و عقلا اختصاص اجزاء و شرائط به زمان ذکر مانعی ندارد حالا که مانعی ندارد چنین چیزی اتفاق افتاده است یا نه ؟ شما اثبات کردید استحاله ای در کار نیست اگر خطابات ناسی را شامل نشود و دلیل جزئیت و شرطیت اثبات جزئیت و شرطیت کند در زمان ذکر و توجه مانعی ندارد مانع عقلی ندارد،

خب دلیلی داریم یا نداریم؟

عبارت کفایه را نگاه کنیم

می فرماید لا یخفی اگر شک در جزئیت شیئ یا شرطیتش بکنی در حال نسیان عقلا و نقلا ، شک داری آیا جزء است مطلقا یا جزء است در زمان ذکر ، شرط است مطلقا یا شرط است در زمان ذکر ، حالا این شکش عینا همان حکمی را دارد که در شک در اصل جزئیت و شرطیت گفتیم، یعنی چی ؟ یعنی عقلا حکم میکنیم اگر اخلال به جزء و شرط شد باید مکلف دومرتبه فعل را انجام بدهد احتیاط بکند عقلا باید احتیاط بکند ، یعنی این مامور به بدون شرط و بدون جزء کفایت نمی کند بنابراین عقلا حکم میشود به لزوم اعاده ی آن چیزی که اخلال به جزء یا شرطش شده نسیانا ، چنانکه چنین است قضیه در صورتی که ثابت بشود شرعا یا جزئیت یا شرطیت مطلقا نصا او اجماعا ، یعنی چی این حرف ؟ می فرماید اگر دلیل به ما گفت الرکوع جزء للصلوه سوائا نسی المکلف او لم ینسی در حال نسیان و عدم نسیان رکوع جزء است ، یعنی چی؟ یعنی اگر فراموش هم کرد رکوع را باید دو مرتبه نماز بخواند ، سجدتین عقلا و شرعا یعنی هم اجماع داریم هم نص و روایت ، که سجدتین جزء صلات است و این جزئیت در زمان نسیان هم هست در زمان ذکر هم هست لذا اگر اخلال به هر دو سجده کرد نماز باطل است ولو نسیانا اخلال کرده باید دومرتبه نماز را به جا بیاورد پس بعضی از اجزاء و شرائط جزئیت و شرطیتشان مطلقا است یعنی سوائا نسی او لم ینسی ، اگر اینجور باشد شما چی می گویید ؟ می گویید اگر نسیان کرد فعل را باید دو مرتبه انجام بده ، مورد شک در جزئیت و شرطیت ولو اطلاقی در کار نباشد باز هم عقلا احتیاط است شرعا را کار نداریم

و به دیگر سخن باید عرض کنیم: در مورد جزئیت و شرطیت: گاهی دلیل جزئیت و شرطیت ما مطلق است یعنی میگوید هذا جزء سواء نسی او لم ینسی ، دلیل واجب ما که اقامه ی صلات باشد گاهی هم او مطلق است می گوید اقم الصلات نماز بخوان جزئش را فراموش کردی یا نکردی نماز را باید بخوانی اقم الصلوه مطلق است یعنی الصلات واجبه جزئش را فراموش کرده باشی یا نکرده باشی واجب است ، هم دلیل جزئیت مطلق است و هم دلیل اصل واجب مطلق است در اینجا چه باید بکنیم ؟ در اینجا اطلاق جزئیت و شرطیت مقدم می شود ، چرا مقدم میشود ؟ بخاطر اینکه دلیل جزئیت و شرطیت می گوید هذا شرط سواء نسی او لم ینسی ، دلیل واجب میگفت هذا واجب دیگه به جزئش کاری نداشت لذا این دلیل جزئیت قید را بیان می کند و اطلاق ندارد اطلاق ندارد لذا چون حالت تقییدی و به منزله ی مقید است اطلاق دلیل اصل واجب را تقیید می کند ، این در صورتی است که دلیل جزئیت و شرطیت شما هر دو مطلق باشد

سوال:

جواب: شما وقتی می گویید اقم الصلوه شما وقتی گفتید اقم الصلوه ، حالا این موردی که حالا مثال زدم معنایش این میشود که اطلاق واجب بر فاقد جزء و شرط اطلاق درستی نیست چون اطلاق درستی نیست پس ماتی به شما مطابق با مامور به نیست لذا کافی نیست

سوال:

جواب: جهتش این است که درست است در هر دو تا میگویید اطلاق ولی دلیلی جزئیت که میگوید مطلق است میگوید هذا جزء یعنی این مامور به مشروط به این شیئ است رهای از این شیئ نیست پس در حقیقت دلیل جزئیت و شرطیت بیانگر قید است و دلیل واجب بی قید است ، در وقتی میخواهی جمع کنی بین اطلاق و تقیید ، تقیید مقدم است لذا دلیل جزئیت و شرطیت تقدم پیدا می کند ،

این در صورتی است که هر دو اطلاق داشته باشد اما اگر دلیل واجب اطلاق داشته باشد دلیل جزئیت و شرطیت اطلاقی ندارد می گوید هذا جزء هذا شرط نمی گوید سواء نسی او لم ینسی اینجور چیزی ندارد میگوید هذا جزء ، در صورتیکه دلیل جزئیت ما چنین حالتی داشته باشد اطلاق دلیل واجب مقدم است ، چرا؟ چون چیزی که مانع برای او باشد وجود ندارد دلیل شرط نمی گفت سواء نسی او لم ینسی بلکه می گفت الطهارت شرط و تمام ، اما گاهی هست که دلیل واجب اطلاق دارد دلیل جزئیت و شرطیت شما مشکوک است شک دارید اطلاقی ندارد که بیانگر باشد شک دارید این جزئیت مربوط به زمان نسیان و ذکر هر دو هست یا نیست ؟ شک در جزئیت دارید شک در شرطیت دارید در اینجا چه می کنید؟ در اینجا یک وقت می گوییم عقلا حکم چیه ؟ صاحب کفایه فرمود اگر اخلال به شرط و امثال اینها کرده است عقلا باید احتیاط کند مجدد مامور به را اتیان کند و اما اگر آمدیم به سراغ شرع ، شرعا چه بگوییم ؟ تابع دلیلیم ، اگر نصی مانند لاتعاد آمد اختصاص می دهد شرطیت و جزئیت را به زمان ذکر در زمان نسیان نیست به حدیث رفع هم ، رفع النسیان ، رفع ما لا یعلمون حکم ظاهری است یعنی در حالت جهل به واقع حکم این است اما رفع النسیان حکم واقعی است یعنی ناسی تکلیفش نماز بی سوره است تکلیفش نماز بی ذکر است پس بیانگر حکم واقعی است حدیث رفع مخصص قرار می گیرد برای دلیلی که اثبات میکند اصل واجب را ، لذا مقتضای عقل احتیاط است اما مقتضای حدیث رفع یا امثال حدیث لاتعاد ، رفع جزئیت و شرطیت است در زمان نسیان ، این کلام صاحب کفایه رضوان الله تعالی علیه بود

اما ببینیم آیا بر کلام او نقدی وارد هست یا وارد نیست؟