درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیه اول اقل و اکثر (شک در شرطیت)، صورت سوم دوران بین تعیین و تخییر

 

بحث ما در اصول در مورد دوران بین تعیین و تخییر بود به مناسبت مرحوم میرزای نائینی فرموده بودند ، مرحوم آیت الله خوئی این بحث را ادامه دادند کلا اقسام دوران بین تعیین و تخییر را توضیح دادند

قسم اول را عبارت بود از دوران امر بین تعیین و تخییر در مقام جعل حکم واقعی مطالبش به تفصیل تمام شد

قسم دوم از دوران امر بین تعیین و تخییر: دوران امر بین تعیین و تخییر است در مقام جعل حکم ظاهری، در مقام جعل حکم ظاهری ، مثلا فرض کنید در روز جمعه دلیل داریم که الجمعه واجبه ، دلیل داریم الجمعه واجبه ، نمی دانیم دلیل دیگری بر این که ظهر هم واجب است و عدل واجب تخییری هست آیا چنین دلیل دیگر و حجت دیگری داریم یا نداریم ؟ پس بنابراین جمعه امرش دایر است بین تعیین و تخییر که آیا واجب است معینا یا عدل دیگری هم دارد که بشود واجب تخییری،

در اینجا باید یک مطلبی را توجه کنیم و آن مطلب این است: شما باید علم به حجیت داشته باشید شک در حجیت مساوی لعدم الحجیه ، شک در حجیت مساوی است با عدم حجیت ، خب ، شما خودتان چی میگویید ؟ میگویید یک واجب را که حجت داریم نمی دانیم واجب دیگری که عدل او باشد حجت دارد یا ندارد ، شک داریم که دلیلی و حجتی بر این واجب دوم هست که بشه عدل تخییری یا نه ؟ تا شک در حجیت داشتید مساوی است با عدم حجیت نتیجه اش این میشود که اون عدلی که احتمال میدهید عدل است حجیت ندارد نتیجه اش تعیین می شود چون این واجب اول دلیل دارد بر حجیتش لذا هو حجه ، این دومی که احتمال میدهی تخییر باشد و عدل باشد دلیلی بر حجیت ندارد شک در حجیتش داریم مساوی است با عدم حجیت نتیجه تعیین می شود و تخییر نیست ، این قسم دوم .

قسم سوم دوران امر بین تعیین و تخییر : دوران امر در مقام امتثال است در مقام امتثال است ، در مقام امتثال می دانید هر دو واجب است اما نمی دانید آیا یکی اهم هست یا اهم نیست که اگر اهم باشد عند التزاحم معین است و باید او را اخذ بکنید ، این صورت سوم و قسم سوم از موارد تعیین و تخییر است ،

در اینجا مرحوم آقای خوئی رحمه الله علیه فرمودند به اینکه حق این است که در اینجا هم باید بگوییم تعیین ، در اینجا هم باید بگوییم تعیین ، برای مطلب خودشان دو تا امر را ذکر کرده اند :

امر اول این است که : تزاحم در مقام امتثال موجب می شود که یکی از دو تا تکلیف از فعلیت بیافتد ، چرا؟ چون آقای مکلف عاجز است نمی تواند هر دو را انجام بدهد اگر بتواند هر دو را انجام بدهد هر دو را باید انجام بدهد ولی چون عاجز است و قدرت شرط تکلیف است این شخص نمی تواند هر دو تکلیف را انجام بدهد اگر نمی تواند هر دو را انجام بدهد پس هر دو فعلیت ندارد یکیش فعلیت دارد ، این مطلب اول که باید دقت داشته باشیم ، این یک

امر دوم این است که فرموده اند اگر خواسته باشی شما ملاک را از بین ببری قبل از اینکه یعنی بعد از اینکه ثابت شده دو تا واجب دارید هر دوتاش هم ملاک دارد یعنی مصلحت دارد شما حق نداری یکی را کلا ملاکش را از بین ببری ، تفویت ملاک و مصلحت به منزله ی عصیان تکلیف است یعنی چنانکه عصیان تکلیف را حق نداری و نمی توانی معصیت کنی تکلیف را انجام ندی تفویت ملاک هم درست نیست عقلا ، تفویت ملاک ملزم بعد از احرازش به منزله ی مخالفت تکلیفی است که به انسان رسیده در قبح و استحقاق عقوبت دارد و این قبحش از بین نمی رود مگر آقای مکلف عاجز بشود که اگر عاجز نشد تکلیف به حال خود فعلیت دارد ،

بعد می فرماید که حالا که اینجوری هست پس یکی اش فعلیت ندارد ، حالا ، نتیجه می گیریم : اگر چنانچه احد الواجبین معلوم الاهمیت است دو نفر غرق شده اند یکیش نبی هست یکیش آدم عادی است خب معلوم میشود نبی اهمیتش بیشتر است ملاکش اهم است در اینجا یقینا مهم از اعتبار ساقط میشود و فعلیت مهم از بین می رود و مهم دیگه امر ندارد ، کلا امر ندارد ؟ میفرماید : مگر در ترتب ، شما اگر ترتب را قبول کردید امر ترتبی بگوییم مهم امر دارد در فرض عصیان اهم ، اگر این حرف را گفتی پس به طور تعلیقی و تقدیری مهم امر دارد و الا به نحو فعلی امر ندارد ، پس اگر یکی معلوم الاهمیت باشد که مسلم او فعلیت دارد و طرف مقابلش اصلا فعلیت ندارد و باید کنار برود ، اینجا که نتیجه تعیین میشود ، اما اگر احدهما محتمل الاهمیت باشد اگر محتمل الاهمیت هم باشد شما چیکار دارید ؟ میشود اتیان بکنید و ملاک دیگری را کلا کنار بگذارید یا نه؟ می فرماید در اینجا ببینید یکیش محتمل الاهمیت است یکیش محتمل الاهمیت نیست پس اون محتمل الاهمیت یا واقعا مهمتر است در واقع ، یا مهمتر است که امر به او فعلیت دارد امر به دیگری فعلیت ندارد ، یا حداقل اگر مهمتر نیست عدل او هست پس بنابراین محتمل الاهمیت را اگر شما انجام دادی هیچ مشکلی برایت پیدا نمی شود و علی کل تقدیر وظیقتو انجام دادی یا او مهمتر است که او فعلی است اگر مهمتر هم نباشد عدل واجب تخییری است خلاصه وظیفتو انجام دادی اما اون فرد دیگری که احتمال اهمیتش را نمی دی اون فرد دیگر علی تقدیر انجام وظیفه شده به شرط اینکه طرف مقابل اهم نباشد لذا در اینجا هم اگر تعیین بگوییم مناسبتر است دوران امر بین تعیین و تخییر باید در مقام امتثال بگوییم تعیین

این مطلب تا اینجا دوران امر بین تعیین و تخییر را مرحوم آیت الله خوئی بیان کردند و تمام شد بعد ایشان می فرمایند تنبیهات

سوال:

جواب: وقتی ندارد یکیش از فعلیت می افتد ، یکیش ساقط میشود از فعلیت منتهی مراتب حالا چون عاجزم دیگه عجز که آمد هر دو نمی شود فعلیت داشته باشد یکیش فعلیت دارد حالا اگر یکیش فعلیت دارد یکیش گاهی معلوم الاهمیت است او فعلیت دارد اون یکی دیگه بره کنار ، گاهی محتمل الاهمیت است باز هم محتمل الاهمیت را اگر انجام بدی انجام تکلیف کردی قطعا، اون یکی دیگه را انجام بدی قطعا علم به انجام تکلیف پیدا نکردی لذا باز هم مقدم است اما در جاییکه اصلا احتمال اهمیت نمی دی یکسان است اونجا دیگه تخییر است هیچ مشکلی ندارد

سوال:

جواب: اگر عاجز نبود هر دو را باید انجام بدهد

ادامه

این مطلب تا اینجا این بحث به پایان رسید

بحث بعدی در تنبیهات است ، تنبیهاتی است که هم آقای خوئی فرمودند و هم مرحوم صاحب کفایه

این مطلبی که تا حالا گفتیم این مطلب را مرحوم صاحب کفایه به عنوان تنبیه اول گفته بود آقای خوئی رحمه الله علیه دنباله ی مباحث اقل و اکثر گفته اند جنبه ی تنبیه نداشت ولی ما به عنوان تنبیه ذکر کردیم تبعا لصاحب الکفایه لذا آقای خوئی از حالا به بعد می فرماید تنبیهات ، این مطلبی که آقای خوئی به عنوان تنبیه اول ذکر کرده اند در کلام صاحب کفایه به عنوان تنبیه دوم حساب میشود حالا این را بخوانیم

الثانی حرف های صاحب کفایه را می گوییم ، الثانی انه لا یخفی ان الاصل فیما اذا شک فی جزئیت شیئ او شرطیته فی حال نسیانه عقلا و نقلا ما ذکر فی الشک فی اصل الجزئیه او الشرطیه

تا حالا ما دو تا بحث کردیم اگر شک داریم شیئ جزء مامور به هست یا نیست چیکار کنیم ؟ شک داریم شیئ شرط مامور به هست یا نیست چیکار کنیم؟ گفتیم اقوال ثلاثه است ، ما گفتیم نسبت به جزء مشکوک یا شرط مشکوک برائت جاری می کنیم عقلا و شرعا ، مرحوم صاحب کفایه فرمود عقلا برائت جاری نمی شود شرعا حدیث رفع جاری می شود و اما نظریه ی دیگر هم بود گفتند احتیاط عقلا و شرعا ، این در صورتی بود که ما شک داریم در اصل جزئیت و اصل شرطیت ،

اما تنبیه دوم این است: که ما یقین داریم یک شیئ جزء هست یقین داریم یک شیئ شرط هست این را یقین داریم اما نمی دانیم شرط است برای زمان ذکر و توجه یا شرط است مطلقا حتی در زمان نسیان ؟ می دانیم سوره جزء نماز است می دانیم پوشش هم شرط برای نماز است این ها را می دانیم یک مرتبه متوجه شدیم نماز خوندیم لخت نماز خواندیم توجه نبودیم از حمام اومدیم بیرون خیلی عشق نمازمان کشیده زود خواندیم هیچی نپوشیدیم نماز خواندیم یا در نماز سوره را نخواندیم حالا بعد از نماز فهمیدیم ای بابا ما که لختیم یا مثلا سوره را نخواندیم حالا این نماز درست است یا نه ؟ می دانیم ستر شرط است می دانیم سوره جزء صلات است این را می دانیم اما نمی دانیم این سوره که جزء است در حال توجه جزء است یا مطلقا جزء است چه فراموش بکنی چه نکنی ؟ چه فرق میکند؟ اگر بگوییم در حال توجه و ذکر جزء بوده ما غفلت داشتیم نماز نخواندیم درست است نمازمان چون ما جزئی را ترک نکردیم سوره جزء بوده در حال توجه ، در حال غفلت جزء نبوده ، ستر شرط بوده در حال توجه ما که غفلت داشتیم و خلاصه از خود بی خود بودیم اینجا شرط نیست لذا ما نماز فاقد شرط انجام ندادیم لذا نماز درست است اینجا چیکار کنیم؟ پس جزئیت شیئ معلوم است شرطیت شیئ معلوم است منتهی نمی دانیم این جزئیت و شرطیت مربوط به حال ذکر و توجه است یا مطلق است حتی در حال غفلت ، اینجا چه باید بکنیم ؟ آیا نسبت به آن جزء و شرط می شود برائت عقلی جاری کرد یا نه؟ میشود برائت شرعی جاری کرد یا نمیشود ؟