1402/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /نقد محقق اصفهانی بر آخوند قدس سرهما در برائت نقلی از اکثر
صاحب کفایه در باب اقل و اکثر ارتباطی قائل به احتیاط عقلی شدهاند و برائت نقلی و شرعی لذا در باب برائت شرعی فرمودند عموم مثل حدیث رفع ما لایعلمون هیچ مانعی ندارد جزئیت جزء مشکوک را شامل شود و جزئیت را از بین ببرد وقتی که جزئیت را از بین برد میشود معنی البرائت هیچ مانعی ندارد.
فرمایش صاحب کفایه را دیشب توضیح دادیم.
دو تا حرف داشتیم یکی اینکه اصلاً جزئیت قابلرفع است یا جزئیت قابلرفع نیست؟ این یک مطلب است.
مطلب دوم این است: تفکیک بین حکم عقلی به احتیاط و حکم شرعی به برائت اصلاً این تفکیک درست است یا درست نیست؟
اما در رابطه ی با مطلب اول باید یک تحقیقی کنیم در معنای جزئیت، الجزئیة ما هی؟
برای اینکه این موضوع بررسی بشود به یک مطلب عقلی اشاره میکنیم:
انواع لوازم
گفتهاند لوازم دو نوع است:
بعضی از لوازم، لوازم ماهیت است.
بعضی از لوازم، لوازم وجود است.
لوازم ماهیت خصوصیاتی است که با ماهیت هست و اصلاً انفکاکپذیر از ماهیت نیست. شما ماهیت اربعه را که تصور کنید و در نظر بگیرید. زوجیت از لوازم او است خواه این ماهیت موجود باشد به وجود خارجی یا موجود باشد به وجود ذهنی و یا هر وجودی که داشته باشد وجود اعتباری به هر شرط، به اینها لوازم ماهیت میگویند. لوازم ماهیت: لوازمی را میگویند که از ماهیت انفکاکپذیر نیست جداشدنی نیست مثل امکان بالنسبه به ماهیت ممکن، امکان در ماهیت ممکن از ذات او است و جدای از او نمیشود. گفت سیهرویی ز ممکن در دوعالم - جدا هرگز نشد و اللهاعلم، یعنی اگر به اوج هم برسد از نظر کمال و فنای در خدای تعالی به اوج هم برسد ممکن بودنش به حال خود باقی است. درست است همه ی کمالات را طی میکند و عروج میکند؛ ولی ممکن بودن به حال خود باقی است؛ یعنی هر چه دارد عاریه و بالعرض است هیچی از خودش ندارد همانی که گفتند:
ز احمد تا احد یک میم فرق است - همه عالم در آن یک میم غرق است
یعنی تمام عالم ما سوی الله ممکنالوجود هستند و این ممکن بودن ذاتی آنها است لازمه ی ماهیت آنهاست. در وجود خارجی ممکنالوجودند و در وجود ذهنی ممکنالوجود هستند. آنها در تمام هستی ممکنالوجود هستند. امکان از لوازم ماهیت ممکن است و از ممکن هرگز جدا نمیشود. هیچوقت ممکن واجب بالذات نمیشود البته ممکن است واجب بالغیر بشود. به اینها لازم ماهیت میگویند.
یکسری از امور لازم وجود است مثل وزن، شیئی که در عالم خارج وجود پیدا میکند دارای وزن است سیب مثلاً صد گرم است دویست گرم است اینکه وزن دارد لازمه ی وجود اوست و الا شما ماهیت سیب را در ذهنتان تصور بکنید هیچ وزنی ندارد. کیفیت اینکه رنگ او سرخ است زرد است سبز است و امثالذلک اینها لازمه ی وجود اوست. اذا وُجِدَ دارای کم است مثلاً، اذا وجد دارای کیف است و امثال اینها. به اینها لازم وجود میگویند. اگر شما وجود را لخت و عریان کنید (بهطوریکه فقط ماهیت باشد) این لوازم را ندارد؛ ولی وقتی پا به عرصه وجود تکوینی و وجود مادی میگذارد این لوازم را پیدا میکند.
تفاوت لوازم وجود و لوازم ماهیت
لوازم وجود غیر از وجود است مساوی با وجود نیست. عوارضی است که بر وجود حمل میشود و برای وجود پیدا میشود. عوارض است؛ لذا با وجود و حقیقت وجود دو چیز است. اثنینیت دارد و هر یک دارای حکم خاص خودش است. کمیت حکم خودش را دارد وجود حکم خودش را دارد. کیفیت حکم خودش را دارد وجود حکم خودش را دارد. أین و مقوله ی أین جای خودش را دارد و وجود جای خودش را دارد. اثنینیت بین آنها است بر خلاف لوازم ماهیت که لوازم ماهیت عین ماهیت است اثنینیت و دوگانگی بین ماهیت و لوازمش نیست؛ زوجیت همان اربعه است و اربعه همان زوجیت است. دو چیز نیست، به قول مرحوم شیخالرئیس رضوانالله علیه نمیشود لوازم ماهیت را بر ماهیت حمل کرد؛ چون در حمل اثنینیت شرط است باید دو چیز باشد تا حمل بشود؛ لذا میفرماید به اینکه ان الله لم یجعل المشمشةَ مشمشةً بل اوجدها. اینجور نبود که خدا اول یک چیزی خلق بکند بعد او را زردآلو قرار بدهد؛ یعنی یک شیئی بود بعداً زردآلو شد اینجوری نیست، بل اوجدها همان وقتی که ایجادش کرد زردآلو ایجادش کرد. بین موجودیت و ماهیت زردآلو و زردآلو بودن انفکاک و جدایی نیست؛ بنابراین اثنینیت بین ماهیت و لوازمش نیست. بر خلاف وجود که لوازم وجود با خود وجود فرق میکنند اثنینیت دارند؛ لذا بعضی از لوازم، لوازم وجود خارجی است بعضی از لوازم، لوازم وجود ذهنی است. فرق میکند، سوزندگی از لوازم آتش است؛ اما از لوازم آتش است به وجود خارجیاش در وجود ذهنی اصلاً سوزندگی نیست و حال اینکه این ماهیت هم به وجود ذهنی تحقق پیدا میکند و هم به وجود خارجی. پس بنابراین این خصوصیت از لوازم وجود است در لوازم وجود بین لوازم و بین خود وجود اثنینیت و دوئیت است؛ ولی در لازم ماهیت اینگونه نیست.
خب حالا خدمتتان عرض میکنیم: این مقدمه که معلوم شد وارد میشویم آیا جزئیت قابل جعل است یا قابل جعل نیست؟
آیا شما جزئیت را از لوازم وجود میدانید یا از لوازم ماهیت میدانید؟ جزئیت از کجا است؟
شما مرکبی را در نظر بگیرید که این مرکب از اجزاء مختلف تشکیل شده است. به مجموعه میگویند کل به تکتک این اجزاء میگویند بعض یا جزء، شما این جزئیت را لازمه ی ماهیت کل میدانید یا لازمه ی وجود کل میدانید؟
شما یک مجموع را در نظر بگیرید مجموعه ی صلات؛ مرکب صلاتی را در نظر بگیرید ما هی ماهیته ؟ اولها التکبیر و آخرها التسلیم ، این ماهیتش است این ماهیت را که شما در نظر میگیرید این کل را در نظر میگیرید این اجزاء کل لازمه ی این ماهیت مرکب است و جزء ماهیت مرکب است یا نه؟
اگر جزء ماهیت مرکب باشد جزء میشود از لوازم ماهیت، با ماهیت وحدت دارد، خدا فقط ماهیت صلات را اراده کرده است. وقتی ماهیت صلات را جعل کرده است به جعل صلاتی همه ی اجزاء جعل شده است و جعل مستقلی ندارند. جعلِ متعلِّق به ماهیت، متعلِّق به لوازمش هم هست. یعنی اذا جعله و اذا اوجده اوجد الماهیة و اجزائها. حال اگر اجزاء جعل مستقل ندارند پس جزئیت مجعول نیست و اگر مجعول نیست به حدیث رفع چه چیز می خواهد مرفوع بشود؟ حدیث رفع جایی است که جعلی باشد جایی که اصلا جعلی نیست شما چی را رفع می کنید ؟ المجعول ما هو ؟ المجعول هو المرکب منتهی جعل اجزاء به جعل مرکب است؛ یعنی خودبهخود وقتی مرکب جعل شد اجزاء جعل شده است دیگر جعلی ندارند، اگر جعلی ندارند چطور میخواهد رفع داشته باشد؟ مثل همان مثالی است که بوعلی سینا گفت لم یجعل المشمشة مشمشة اینجور نیست که اول یک چیزی باشد بعدا او را زردآلو قرار بدهند، نخیر مجرد خلقش زردآلو خلق شده است اینجا هم مرکب وقتی متعلق اراده قرار گرفته است جعل وجوب برای مرکب شده است خودبهخود جعل وجوب برای اجزاء هم شده است، این غیر از او نیست. یک جعلی بیشتر نداریم و آن جعل وجوب برای مرکب است. جعل مستقل برای تکتک اجزاء نداریم؛ لذا جزئیت نه خودش بنفسه مجعول است و نه به منشأ انتزاعش مجعول است؛ چون منشأ انتزاعش مجعول نیست جعل به او تعلق نگرفته به جزء هیچ جعلی تعلق نگرفته وقتی جعل تعلق نگرفته است اصلاً ید جعل شارع به اطراف جزء و جزئیت نرفته است اگر جعل در آنجا نیست شارع میخواهد چه چیزی را رفع بکند؟
پس اشکالی که محققین بر صاحب کفایه گرفتهاند این است. مرحوم محقق اصفهانی رحمهالله علیه بعد از اینکه کلام صاحب کفایه را خوب توضیح داده است تمام وجوهی که میشود توجیهش کرد بیان کرده بعد یکمرتبه فرموده است جزئیت و بعضیت برای کل اجزاء کل از لوازم ماهیت است وقتی ماهیت مجعول شد همه مجعول است اگر مجعول نشد هیچی مجعول نیست پس شما چیز مجعولی ندارید که او را مرفوع قرار بدهید به حدیث رفع.
این حاصل کلام محقق اصفهانی رضوانالله تعالی علیه است. [1] البته این شخصیت عظیم الشان کلام استاد خودش را قشنگ ابتدا توضیح داده است. اول مجعول بالتبع درست کرده و فرموده: میشود جزء را گفت مجعول بالتبع است؛ لذا میشود او را بگویید جعل بالتبع دارد پس رفع بالتبع داشته باشد، این را اول فرموده، یا جعل شده است به منشأ انتزاعش، این حرفها را فرموده ولی بعد فرموده اینها همه در صورتی است که لازم وجود باشد که اثنینیت بشود برایش تصور کرد؛ اما اگر گفتید لازم ماهیت است که بین این جزء و کل هیچ اثنینیتی نیست جزء همان کل است کل همان جزء است؛ لذا جعل مستقل ندارد اگر جعل مستقل ندارد مجعول نیست مجعول نیست حدیث رفع او را شامل نمیشود این فرمایش محقق اصفهانی رضوانالله علیه است.