85/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تأیید تشکیک مشائی
إذا عرفت هذا، فنقول: ان العروض انما طرأ للطبيعة المطلقة باعتبار مقايستها للُامور المتبدِّلة و الحصص المتخالفة، بمقارنة القيود الزائدة و الاعتبارات الخارجة، التي هي مبدأ عروض الإمكان، و اما بالقياس إلى الحصَّة التي هي اولى الحصص التي خصوصيتها انّما هي خلوُّها عن تلك الأمور الخارجة، فلا يتصور العروض اصلا باعتبار خلوِّها عن القيود الخارجة، و ان كان ذلك ايضاً عارضاً باعتبار، ان هذا الاعتبار قيد خارج مقابل لسائر خصوصيات الحصص. و للمتفطِّن اللَّبيب المهتدى إلى طريق التحقيق، باقتفاء قائد التوفيق، ان يوفِّق بين هذا الكلام، و بين ما نبَّه عليه في المقدمة- بعض التوفيق.
شعر:عباراتنا شتّى، و حسنك واحد و كلٌّ إلى ذاك الجمال، يشير
در واجب، طبیعت مطلقه وجود عروضی ندارد بر خلاف ممکنات لذا در حصه واجب که صدق مفهوم وجود و طبیعت مطلقه وجود به نحو کمال است در آن حصه وجود با تمام لواحق و احکام و آثار و اوصاف و خصائصش در معرض نمایش گذاشته می شود و تمام احکام وجود در آن حصه وجود واجب ظاهر می شود البته با عنایت به این مطلب که؛
ای بلند از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من
در مثالی می توان به خورشید در روز آفتابی و خورشید در روز ابری مثال آورد؛ در روز آفتابی ابری جلوی آفتاب را نگرفته و فقط خورشید است و دو گانگی و اثنینیت و تغایری نیست و عروضی نیست تا چیزی برای چیزی پیدا شده باشد و عارض و لاحق بر چیزی باشد و در خورشید در پس ابر به تمامه و یا بخشی از آن در پس ابر باشد دو گانگی و تغایر پیش می آید و حرف از عروض و اثنینیت و تغایر پیش می آید که یکی برای دیگری پیدا شده است و یکی برای دیگری لاحق و عارض گشته است
نکته: شارح در بیانی که برای تشکیک مشائین دارد گاهی به عروض طبیعت مطلقه بر حصص تعبیر می کند و گاهی هم عکس آن تعبیر می شود گاهی تعبیر به عروض وجود بر ماهیت می شود و گاهی هم به عروض
ماهیت بر وجود تعبیر می شود مثلا در آغاز لحاظ دوم در متن اختلاف و تفاوت حصص را این طور معنا کردند: همه حصص مشترک اند در حصولشان برای طبیعت اما فی الاولویه و اما فی کذا و اما فی کذا ... حصول همان عروض و حصول لحوق است که اینجا گفته: حصص برای طبیعت پیدا می شود حصص با ملاحظه همان تعین و ماهیت و محدودیت و حدی است که حصص دارد در عبارت امروز تعبیر می شود:« ان العروض انما طلع للطبیعة المطلقة...» تعبیر به عروض طبیعت مطلقه و مفهوم وجود بر حصص است هر دو تعبیر درست است؛
• عروض وجود بر ماهیت: به لحاظ موطن ذهن این تعبیر درست است
ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتحدا هویة
وجود در موطن ذهن عارض بر ماهیت می شود یعنی ماهیت معروض و وجود عارض می شود البته در همان جا گفته می شود: این عروض از باب عکس الحمل است و از این رو است که ذهن ما با ماهیات و کثرات انس دارد لذا ماهیت موضوع و وجود عارض و محمول قرار داده می شود و الا در واقع و در خارج قضیه بر عکس است به قول شبستری؛
من و تو عارض ذات وجودیم مشبّک های مرآت شهودیم
در واقع و خارج، حد عارض می شود و ماهیت بر وجود عارض می شود و وجود حد می یابد مانند ابری که جلوی خورشید و ماه را بگیرد البته در فصل بعد این مطلب بیشتر توضیح داده می شود که کسی نپندارد در خارج دو چیز است من و تو عارض ذات وجودیم نه این که در خارج دو چیز باشد این از دید ماست و لذا در خارج فقط وجود است و تعینات شبکه هایی اند که از این شبکه ها معرفت به وجود حاصل می شود و لذا من و تو عارض ذات وجودیم و با « واتحدا هویة » تعارضی ندارد
و این هم اتحاد متحصل و لا متحصل است نه دو شیئ متحصل بلکه از باب فنای ماهیت در وجود است که این اتحاد رخ می دهد در بحث اصالت وجود که اساسی ترین بحث فلسفه و عرفان است مبنای آن در آنجا پی ریزی شده است.
• و عروض ماهیت بر وجود:
اشکال: اگر وجود واجب تعین ندارد پس حصه خاصی در مقابل سایر حصص نمی شود بر خلاف نظر مشاء
جواب: تعین و خصوصیت حصه واجب در بی تعینی و بی خصوصیتی است این هم خود تعینی است زیرا اطلاق و لابشرطیت از هر گونه تعین، این خود چیزی غیر از وجود است وجود لابشرط قسمی و مطلق از تعینات که مشاء می گوید خود تعینی است و آن چه در کنار واجب می گذاریم چون عدمی است صرافت و بساطت وجود واجب را آلوده و مشوب نمی کند و عروض در مورد آن مطرح نمی شود. به لحاظ همین تعین است که در مورد وجود واجب نیز عروض طبیعت مطلقه بر حصه واجب در ذهن پیش می آید .
بعد می فرماید: ما قبلا بیان کردیم که وجود چیزی غیر از موجود نیست موجود واجب و ممکن می شود الموجود هو الوجود و الوجود هو الموجود چه در واجب و چه در مورد ممکن این حکم جاری و ساری است. اما در این بیان نتیجه این شد که؛ وجود در موجودی که ممکن باشد غیر از موجود است طبیعت مطلقه در حصص موجودات خاصه امکانیه عارض است و دو چیز است و بین این دو بیان تهافت و تنافی نیست زیرا در قبل با قطع نظر از تعین و ماهیت است و اینجا با توجه به تعین و ماهیت است. به تعبیر حاجی سبزواری در غزل بلندی در دیوان خود که می فرماید:
پرده، حجازی بساز یا به عراقی نواز غیر یکی نیست راز، مختلف ار گفتگوست