درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال اهل نظر به اصل طریقه عرفا

قال: «فان الأكثرين منهم يزعمون، ان القطع بها يدلّ على استحكام سوء المزاج في موضوعات القوى النفسانيَّة، و على احتراق (احتراف- خ) الموادِّ الصالحة البدنيَّة، و استيلاء المرّة السوداء على الأعضاء الشريفة الاصليّة، إذ القطع ببطلان جميع الاحكام العقليَّة و الحسِّية و الفطريَّة و الغريزيَّة عقيب ارتكاب المجاهدات و الرياضات الجزافية، الصادرة عن الوساوس الخياليَّة، لا يمكن لاحد، الا عند عروض ذلك السبب الحديث، و ابتلائه بما ذكرنا من المرض الخبيث».

أقول: اعلم ان من عادة المصنّف، كما علم من تَصَفُّح كلامه في ساير كتبه، ان يقرِّر اولًا عند إثبات المطالب النظريَّة كلام الخصم بما استدلّ به عليه بأوثق بيان، و يجتهد في تأسيس قواعده و تشييد معاقده‌ حسب الإمكان، ثمَّ يشرع ثانياً في تبيين موارد شكوكه و مشتبهاته و قطع مواد (موارد- خ) شبهاته. فأراد ان يسلك في هذه الرسالة مسلكه المعتاد، و لهذا صدّرها بما يمكن ان يستدل به الخصم على فساد طريقهم‌ الموصل إلى مطالبهم الكشفيَّة و معارفهم الذوقيَّة، المسمى بطريق التصفية و التخلية، و ذلك لأنَّه هنا بمنزلة افادة النظر في طريق الاستدلال، فيجب تقديمه على ساير الأبحاث و الأقوال.

و بيانه: ان القطع بحقيَّة هذه المسألة يدل على ان امزجة موضوعات القوى النفسانيَّة، التي هي مناط الإدراكات، قد انحرفت عن أصلها، بل، قد استحكم فيها سوء المزاج و استمرّ بها ما يستوجب العلاج، و الا لما قطع بها كل القطع، فيكون السبب المعدّ و الطريق الموصل بذلك (لذلك- خ) القطع، هو اختلال القوى الادراكيَّة و لا شك ان كل طريق يكون عبارة عن اختلال قوى الادراكيَّة، انّما يكون طريقاً للجهل و النقصان، فضلًا عن ان يكون موصلًا إلى العلوم اليقينيَّة و الكمالات الحقيقيَّة.

فان قلت: كيف‌ يمكن الاستدلال بالقطع العلمي الذي هو من قبيل الكيفيات النفسانيَّة على انحراف امزجة موضوعات القوى، التي هي من الكيفيّات الجسمانيَّة؟

قلنا: انّه من قبيل الاستدلال بثبوت المعلول‌على تحقق العلَّة المسمى‌

ببرهان الان، عند اهل النظر، و بيان العليَّة ظاهر. فان اختلال موضوعات القوى النفسانية، اعنى، الأعضاء للآلات الفكرية الدماغية، التي هي للبصيرة المميِّزة الحاكمة على الأشياء بما هي عليه، بمنزلة أجزاء العين و طبقاتها لقوة الأبصار، سبب اختلال مدركات تلك الموضوعات، كما ان اختلال شي‌ء من أجزاء العين موجب للاختلال في مدركاتها، و ذلك لأن كل ادراك، يكون بتوسط آلة من الآلات الجسمانيَّة، لا بدَّ و ان يكون بحكم رقيقة حقيقةٍ، و وساطة مناسبة جامعة، بين طبيعة تلك الالة و نوع ذلك الإدراك، و الا لما اختصَّ بها دون غيرها من الآلات. و حينئذ يلزم ان يكون انحراف مزاج تلك الآلة عن حقيقتها الاعتداليَّة، يوجب (موجب- خ) بطلان حكم الرقيقة، ضرورة بطلان حكم الشي‌ء عند انتفائه، فبحسب بعدها عن المناسبة يقع الاختلال و الفساد في الإدراك، فكلّما انحرف المزاج، انحرف المدركات عن أصلها القويم و نهجها المستقيم، ضرورة، سيّما إذا استحكم ذلك الانحراف و استمر.

 

دأب مصنف -به فرموده شارح- در کتاب هایش این است که ابتدا سخن خصم را تا حد امکان می پروراند و بعد به جواب می پردازد در این جا نیز اشکالی را از اهل نظر بر عرفا مطرح می کند اشکالی که به اصل طریقه عرفا در معرفت به حقایق وارد می شود بحث را با این گونه شروع می کند چون اشکال بر اصل روش عرفا در شناخت حقایق است اما پیش از آن یادآوری سه مطلب ضروری است؛

مطلب نخست: نفس تقسیم می شود به؛

    1. نفس ارضی: که خود بر سه قسم است؛

     نفس نباتی

     نفس حیوانی

     نفس انسانی

    2. نفس سماوی: چون حکماء برای افلاک هم نفس قائل اند

هر کدام از این نفوس قوایی دارد نفس نباتی 3 قوه دارد:

    1. غاذیه: کارش تغذیه و تبدیل بدل ما یتحلل است این قوه با غذا ترمیم بخش تحلیل رفته از بدن بوسیله حرکات را می کند و دارای 4 خادم است که برای هر عضوی این 4 خادم را دارد

     ماسکه: غذا را برای عضو نگه می دارد.

     هاضمه: هضم غذا می کند.

     جاذبه: غذا را جذب می کند.

     دافعه: فضولات غذا را دفع می کند.

    2. نامیه: کار این قوه رشد است

    3. مولده: کار تولید مثل را به عهده دارد برای حفظ و بقای نوع فعالیت می کند بر خلاف دو قوه قبل که رسالتشان بقای شخص است.

غذا در بدن 4 هضم می یابد هر هضم 6 ساعت طول می کشد و هر 24 ساعت یک هضم کامل صورت می گیرد؛

    1. هضم معدی: وقتی غذا از راه مری وارد معده شد در آن جا هضم نخست صورت می گیرد نتیجه این هضم حاصل شدن کیلوس است. کیلوس جوهری شبیه آب کشک غلیظ است فضولات هضم معدی از طریق روده ها دفع می شود بعد کیلوس وارد کبد می شود

    2. هضم کبدی: با ورود کیلوس در کبد هضم کبدی صورت می گیرد و حاصل آن کیموسات اربعه است که همان اخلاط اربعه می باشد و عبارتند از؛

     دم یا خون

     صفراء

     بلغم

     سوداء

وقتی غذا در کبد هضم می شود:

     شیئ پخته ای پیدا می شود که خون است

     و یک شیئ فج و نپخته و خام پیدا می شود که بلغم است

     و کپکی مانند سرشیر بالا می آید که صفراء است

     و یک دُردی هایی هم رسوب و ته نشین می شودکه سوداء است.

فضولات هضم کبدی 3 تا است؛

     بول: وارد کلیه و بعد مثانه و بعد از طریق مجاری دفع می شود

     صفراء: وارد مراره یا کیسه صفراء می شود مراره از چربی خون صفرائی که وارد آن می شود تغذیه خود را تأمین می کند بقیه چربی خون که تلخ است در کیسه صفراء می ماند

     سوداء: وارد طحال یا سپرز می شود از سوداء وارد شده تغذیه و بقیه آن که تلخ است در آن جا می ماند

بلغم از فضولات هضم دوم به شمار نمی آید زیرا در مواقعی که بدن با کمبود غذا مواجه می شود بلغم مورد استفاده قرار می گیرد.

    3. هضم وریدی: خون صاف که وارد رگ ها می شود هضم سوم روی آن انجام می شود فضولات این هضم به صورت مو و ناخن دفع می شود بعد از هضم سوم خون به همه عضوها می رسد

    4. هضم عضوی: این هضم بر روی خون وارد شده در عضو صورت می گیرد و فضولات آن هم به صورت عرق از بدن خارج می شود.

در این جاست که هر آنچه از عضو که به خاطر حرکات بدن تحلیل رفته ترمیم می شود و بدل ما یتحلل با تغذیه تأمین می شود.

مطلب دوم: درباره روح بخاری است که یک اصطلاح طبی است و در طب قدیم خیلی مورد اعتناء و اهتمام بوده است حاجی سبزواری گوید:

روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق    روح بخاری و نفس سائله باشد

 

روح بخاری چیست؟

از گردش خون در بدن، بخار لطیفی متصاعد می شود که در تمام اعضاء و منافذ بدن نفوذ می کند به این بخار لطیف روح بخاری می گویند. صافی خون از کبد وارد سمت راست قلب می شود و به واسطه حرارت قلب، بخاری از آن متصاعد می شود بعد خون وارد سمت چپ قلب می شود و باز با حرارت قلب، بخار لطیفی که شبیه جرم سماوی و شبیه فلک(در لطافت) است متصاعد می شود و از طریق شرایان ها صعود می کند و به دماغ یا مغز سر می رسد وقتی این بخار لطیف به مغز رسید مظهر ادراکات می شود آن هم مظهر نه محل که مشّاء می گویند بلکه مظهر ادراکات می شود بنابرین روح بخاری 3 قسم می شود؛

    1. روح بخاری نباتی کبدی: منبع این روح کبد و مجرای آن ورید ها و رگ ها است و حامل قوه انبساط و انقباظ قلب و شرائین است

    2. روح بخاری حیوانی قلبی: منبع آن قلب و مجرایش شرایان هاست و حامل قوای نفس نباتی است؛ غاذیه و نامیه و مولده

    3. روح بخاری نفسانی دماغی: که منبع آن مغز سر و مجرایش اعصاب است و هنگام خواب این روح بخاری عمده دامنه خود را از اعصاب جمع می کند در دماغ و لذا اعصاب رخوت و سستی می یابد و انسان خوابش می برد این روح بخاری حامل قوای نفس حیوانی است که دو دسته اند؛

     مدرکه: ادراکات با این قوه است

     محرکه: کار تحریک را در بدن انجام می دهد

مطلب سوم: درباره مزاج است کدام از اقسام 3 گانه روح بخاری مزاجی دارد که متناسب با؛

     قوه ای که حامل اوست

     با کار آن قوه است

تعریف مزاج: از امتزاج و اختلاط عناصر کیفیتی جسمانی پیدا می شود که متشابه بین عناصر و متوسط بین کیفیات عناصر است زیرا هر عنصری کیفیتی دارد؛

     کیفیت آتش حرارت

     کیفیت هوا برودت

     کیفیت آب رطوبت

     کیفیت خاک یبوست

مزاج کیفیت متعادل این کیفیات اربعه است به تشابه و توسط؛

تشابه: یعنی همان طور که در عنصر آتش است به همان گونه هم در آب و هوا و خاک هم هست کیفیات است

توسط: این که متوسط بین عناصر است یعنی؛

     نسبت به حرارت صددرصد برودت است و بالعکس

     نسبت به یبوست صددرصد رطوبت است و بالعکس

البته مزاج در اختلاط و امتزاج عناصر در جسم مرکب تام پیدا می شود.

مزاج حالاتی دارد؛

    1. اعتدال: در این حالت مزاج بدن صحیح و سالم است

    2. انحراف: که اخلاط اربعه از حد اعتدال خارج شود و بدن بیمار و سقیم می شود و تَخَمه مزاج پیدا می شود این که سعدی می گوید:

چهار طبع مخالف سرکَش    چند روزی بوند با هم خَش

چون یکی زان چهار شد غالب    جان شیرین بر آید از قالب

 

با توجه به این 3 مطلب اشکالی که اهل نظر به اصل طریقه عرفا دارند چنین است؛

ابتدا ارتباط این اشکال با مطلب قبلی بیان می شودکه این بود؛ مسأله توحید را آن گونه ای که عرفا به آن قطع و یقین دارند برای اهل نظر امکان ندارد تا به آن یقین پیدا کنند چون به اصل روش و طریقه عرفا اشکال دارند همان طریقه ای که عرفا با آن به این قطع و یقین به توحید رسیده اند.

اشکال به اصل طریقه عرفا: ایشان چون غذا نمی خورند و نمی خوابند لذا مخبَّط می شوند و به چنین قطعی می رسند و این قطع ایشان از سر سودائی و مالیخولیایی شدن است. وقتی غذا به بدن نرسید سوداء در مزاج روح بخاری و نفسانی -که مظهر ادراکات است – نا متعادل می گردد و مزاجش بیمار می شود و چون غذا نخورده اند تا خون به مغزشان برسد سوداء به سرشان زده و سوداوی شده اند که همان مالیخولیایی شدن است ونتیجه آن توهمات و خیالاتی است که بیمار دچارش می شود عرفا مسأله توحید را این گونه مطرح کرده اند و ایشان به چیزی قطع و یقین پیدا کرده اند که مخالف است با؛

    1. برهان عقلی:

    2. فطرت و فطریات:

    3. حس و حسیات:

    4. وجدان و وجدانیات:

مگر عرفا چه گفته اند که این همه مخالفت از آن سر بر آورده است؟

ایشان بر این باور اند که؛

موجود توئی علی الحقیقه    باقی نِسَب اند و اعتبارات

 

اهل عرفان موجودات کثیره را انکار می کنند لذا مخبط شده اند و با همه موراد فوق مخالفت کرده اند.

در این اشکال اهل نظر به روش برهان انّ از معلول به علت استدلال می کنند معلول همین قطعی است که عرفا پیدا کرده اند و علت هم انحراف مزاج روح بخاری نفسانی دماغی است و ایشان مریض اند و باید خود را به دکتر نشان بدهند. اهل نظر این اشکال را به عرفا دارند و لذا ممکن نیست یقین عرفا به توحید را اهل نظر پیدا کنند.

این اشکال و جواب به طور مبسوط در صفحات 212 و 215و 252 و 257 می آید.