درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای نفس الامر

برای توضیح مفردات بحث لازم است 5 مطلب بیان گردد؛

مطلب نخست: حاجی سبزواری در شرح منظومه حکمت عبارتی را از مبدأ و معاد ابن سینا نقل می کند که عقل کل و نفس کل دو معنا دارد؛

اصطلاح اول: گاه نفس کل به نفس فلک اقصی و عقل کل به عقل مشبه به فلک اقصی گفته می شود فلک اقصی فلک نهم در نظام فلکی قدماء و دور ترین فلک به نفس آن است زیرا قدما برای افلاک هم نفس قائل بودند

و کل ما هناک حیٌّ ناطق    و لجمال الله دوما عاشق

 

دیروزیان حرکت افلاک را کور نمی دانستند بلکه حرکتی از روی دلدادگی و آگاهی می دانستند. زیرا فلک اقصا به اذن الله از عقل اول صادر شده است.

اصطلاح دوم: به نفس هر کدام از افلاک، نفس کل و به عقل مشبه به هر فلکی هم عقل کل می گویند. بنابرین به عقل اول تا عقل دهم از عقول عشره ای که مشائیان قایل بودند عقل کل می گفتند.

اصطلاح سوم: در حاشیه همان بحث حاجی سبزواری این اصطلاح را می آورد که؛ عقل کل به عقول نبوی و به نفوس ولویه امامان، نفس کل می گویند و این اصطلاح در لسان متألهان متداول تر است و بیشتر این اصطلاح را قصد می کنند. و در واقع امام؛

یطیعه العنصر طاعة الجسد     للنفس و الکل لجسمه یُعَد

 

امام نفس عالم است همان طور که نفس تصرفاتی در بدن انجام می دهد هکذا عالم به مثابه بدن وجسم برای نفس کلی امام است

مطلب دوم: عرفا و اهل الله به عالم مجردات، عالم امر اطلاق می کنند و این اصطلاح را از قرآن اقتباس کرده اند: « الا له الخلق و الامر » علت اطلاق عالم امر به عالم مجردات در اصطلاح عرفا دو سبب دارد:

دلیل نخست: امر حق تعالی قول و کلمه "کن" اوست « انما امره اذا اراد شیئًاً ان یقول له کن فیکون » حضرت علی ع فرمود:« انما کلامه سبحانه فعله » سخن حق فعل اوست و بنابر اصالت وجود در تحقق و در جعل، فعل حق وجود می شود بنابرین امر حق کلمه "کن وجودی" می شود یعنی آن وجودی که از حق تعالی صادر می شود.

از طرف دیگر احکام ماهیت در مجردات مغلوب است به خاطر قرب درگاهی که به حق تعالی و تقدس دارند پس بنابرین عالم مجردات عالم حق و وجود است در مقابل ماهیت چون امر حق وجود است و احکام ماهیت به جهت قرب حق مغلوب است.

دلیل دوم: مجردات به صرف توجه امر حق به آن ها وجود پیدا می کنند مجردات برخلاف مادیات به مجرد توجه حق وجود می یابد چون در ایجاد مجردات صرف داشتن امکان ذاتی کافی است برای وجود یافتن از جانب حق تعالی که بخل و مانعی ندارد اما در مادیات علاوه بر امکان ذاتی نیاز به امکان استعدادی هم دارند؛ باید استعداد انسان در نطفه او موجود داشته باشد تا انسان از ناحیه حق تعالی با توجه امر حق که کلمه کن وجودی است وجود پیدا کند.

مطلب سوم: عالم مجردات دارای خصوصیات ویژه ای است که برخی از آن خصوصیات در این بحث مورد اشاره قرار می گیرد؛

    1. عالم مجرد حیات بالذات دارد و حی ّ بالذات است بر خلاف ماده که اگر در افق ماده موجود حیی باشد حیات آن بالعرض است حیات جسم به واسطه نفس است که مجرد می باشد انسان های زنده اگر جسم ایشان زنده است به واسطه نفسی است که مجرد است نه به خود لذا قرآن فرماید: « ان الدار الآخرة لهی الحیوان »

    2. عالم مجرد عالم تام است بر خلاف ماده که عالمی ناقص است زیرا آن چه درافق تجرد موجود است بالفعل می باشد و قوه که نقص است فقط در عالم ماده است اما در افق تجرد هر چه هست فعلیت و شکوفایی و حیات است.

    3. عالم ماده مظهر عالم تجرد است و به مثابه جسمی برای آن می باشد همان طور که بدن بر طبق جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن آن _ طبق اصطلاح حکمت متعالیه _ است و بدن هم مرتبه نازله نفس است. علت و معلول در عرفان مظهر و ظاهر است یعنی نفس سِمَت علیت برای بدن دارد و بدن مظهر نفس است و نفس ظهور در بدن دارد عالم ماده هم به منزله جسم برای عالم مجرد می ماند عالم ماده یک اُنُموذج و نمونه ای از عالم تجرد است.

هر آن چیزی که در عالم عیان است    چو عکسی ز آفتاب آن جهان است

 

به قول حکیم میر فندرسکی:

چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی    صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی

صورت زیرین اگر با نردبام معرفت    بر رود بالا، با اصل خود یکتاستی

این سخن را در نیابد فهم های ظاهری    گر که ابو نصریُّ و گر بوعلی سیناستی

 

عالم ماده باتمام شکوه و زیبایی هایی که دارد مظهر عالم تجرد است و خدا می داند که عالم تجرد چقدر زیبا و با شکوه است عطار گوید: درویشی به آسمان پر ستاره می نگریست و بهت زده ی زیبایی های آن شده بود؛

مگر این چرخ درویشی، نگاهی    در دریای پر درّ الهی

خوشش آمد سپهر کوژ رفتار    دهان بگشاد چون بلبل به گفتار

که یارب بام زندانت که این است    که گویی چون نگارستان چین است

ندانم بام ایوانت چه سان است    که زندان بام همچون بوستان است

 

کوژ رفتار یعنی رفتار و حرکت کژ و منحنی زیرا قدماء حرکت افلاک را دورانی می دانند و عالم طبیعت مظهر و یک نمونه نازله ای از عالم مجردات است.

مطلب چهارم: عقل اول واسطه تسخیر ارقام و کلمات وجودی باذن الله تعالی است یعنی خداوند در مرتبه خارج و موجودات خارجیه ابتدا عقل اول را ایجاد کرده و آن را واسطه تسخیر ارقام و کلمات وجودی قرار داده است عقل اول یک مرتبه از حقیقت و روحانیت پیامبر خاتم ص است نه مرتبه بالا و اوج وجودی ایشان بلکه فقط یک مرتبه است. از آن جایی که فاقد نمی تواند معطی باشد؛

ذات نایافته از هستی بخش    کی تواند که شود هستی بخش

کهنه ابری که بود ز آب تهی    ناید از وی صفت آب دهی

 

حقیقت علت و معلول تفاوتشان به اعتبار است زیرا به نظر عرفا علیت و ایجاد به تشؤّن است پس حقیقت این دو یکی است به تعبیری علت حقیقة معلول است و معلول هم رقیقة علت است. رقیقه مرتبه نازله و مظهر و حقیقت اصل و مرتبه کامل یک شیئ است. از طرفی علت باید جامع معلول باید باشد بنابرین عقل اول جامع جمیع موجودات است و موجودات مادون خود را در بر خواهد داشت لذا حکما گفته اند: « اذا کان العقل کان الاشیاء » یعنی اذا وُجد العقل وُجد الاشیاء زیرا وجود عقل اول جامع جمیع موجودات دیگر است لذا اگر عقل وجود بیابد تمام موجودات دیگر هم در واقع وجود گرفته اند.

مطلب پنجم: درباره انواع وجود است

للشیئ غیر الکون فی الاعیان    کون بنفسه لدی الاذهان

 

قول تحقیق و حق در وجودات ذهنی این است که اشیاء بماهیاتها و بنفسها و بذواتها و بحقایقها به ذهن می آیند نه باشباحها و اظلالها و عکوسها و نقوشها. قول به اشباح در باب وجود ذهنی باطل و مردود است وقتی این کتاب را تصور کردی خود کتاب را تصور کرده ای زیرا اگر چنین نباشد باب معرفت به موجودات خارجیه سد می شود اگر در تصور انسان ماهیت و حقیقت و ذات او را تصور نکرده باشی دیگر به حقیقت موجود خارجی انسان علم نداری و باب معرفت بر روی انسان بسته است و منسد.

مفردات بحث در ضمن این پنج مطلب بیان شد اما اصل بحث در باب نفس الامر بود محقق طوسی در رساله نفس الامر خود که در نقد المحصل چاپ شده فرمود: نفس الامر موجودی جوهری مجرد غیر قابل تغیّر و زوال و مشتمل بر تمام حوادث آتیه است حکما به آن عقل کل گویند و در شریعت به آن لوح محفوظ اطلاق می شود.

اشکال محقق دوانی: ایشان بر خواجه ایرادی گرفته است که لازم می آید واجب تعالی و عقول عالیه، وجود نفس الامری نداشته باشند.

بررسی اشکال دوانی: ایشان پنداشته این عقل کلی که خواجه به عنوان نفس الامر معرفی می کند عقل دهم یا عقل فعال است و به نظر مشّائیان « الیه مفوّضة کدخدائیة عالم العناصر » از طرف خدا به عقل دهم از عقول عشره طولیه مشاء است، کدخدائی عالم زمین تفویض شده است. چون مشّاء عقل عاشر و یا عقل فعال را علت عالم ارض و زمین می دانند لذا محقق دوانی خیال کرده عقل کلی که خواجه می فرماید عقل دهم است لذا به خواجه اشکال کرده است که اگر نفس الامر وجود عقل عاشر است 9 عقل بالاتر و خدا نباید نفس الامری باشد.

در حالی که مقصود خواجه عقل اول است 9 عقل اول بنابرین نقضی که محقق دوانی آورده بر خواجه وارد نیست اما نقض به واجب بر نظریه خواجه وارد است.

بعد از این نقض محقق دوانی خود معنایی را برای نفس الامر بیان کرده است.

2- نظریه محقق دوانی در نفس الامر: نفس الامر مرحله ذات شیئ است یعنی نفس الامر خود شیئ است حاجی سبزواری گوید:

بحدّ ذات شیئ نفس الامر حَدّ    و عالم الامر و ذا عقلٌ یُعدَ

 

مصراع اول نظریه دوانی و مصراع دوم نظریه خواجه است اما دو اشکال به نظر محقق دوانی وارد می شود یکی را شارح و یکی را علامه طباطبایی فرموده است؛

اشکال نخست: این نظریه مجمل و مبهم است این که نفس الامر خود شیئ است ابهام دارد و مسأله ای را حل نمی کند باید توضیح دهید مرتبه ذات شیئ یعنی چه؟

اشکال علامه طباطبایی: بنابر این نظر لازم می آید اتحاد مطابَق و مطابِق شیئ در حال که شیئ خود با خود نمی تواند مطابق باشد ملاک صدق مطابقت با نفس الامر است و اگر نفس الامر خود شیئ باشد لازم می آید مطابقت شیئ با خودش و این محال است.

توجیه شارح برای محقق دوانی: با این توجیه این دو اشکال بر محقق دوانی وارد نمی شود و نقضی هم که بر خواجه وارد کرده پاسخ داده می شود و تمام مشکلات به خوبی وخوشی حل می شود؛ توجیه این است که نظر محقق دوانی را بر نظریه عرفا در نفس الامر حمل کنیم منتها ابن ترکه می فرماید: چه کنیم که ایشان این توجیه را بر نمی تابد زیرا ایشان متکلم است و با این سخنان و اصطلاحات میانه ای ندارد.

    1. نظریه عرفا در نفس الامر: عرفا مرحله و عالم اعیان ثابته را نفس الامر می گویند که مرتبه علم حق تعالی است اعیان ثابته عبارت است از ماهیات ممکنات که در مرتبه علم ربوبی ثابت اند و همان مقام واحدیت می باشد البته این علم از باب شهود مفصل در مفصل است نه این که علم حق تعالی منحصر به همین علم باشد بلکه خدا علمی هم در مرتبه احدیت دارد که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است. در دعای عدیله آمده: « و کان عالما قبل ایجاد العلم و العلة » که علم در مرتبه احدیت است و شهود مفصل در مجمل که تعین اول و عِلوی است علم دوم علم هم در مرتبه اعیان ثابته است عرفا ملاک علم ازلی را اعیان ثابته می دانند که تنها یکی از علم های خداوند است.

ذوات اشیاء در اعیان ثابته تقرر دارند و این، معنای نفس الامر عرفانی است البته اعیان ثابته و موجودات مرتبه واحدیت مصداقا عین ذات اند و تغایرآن ها مفهومی و تعینی و اعتباری است معروف است که اسماء و صفات و لوازم آن ها که اعیان ثابته است مصداقا عین هم و عین ذات است و مفهوما تغایر دارند.

با این توجیه اشکال و ابهام بر طرف می شود چون تمام موجودات خارجی مطابَقی در اعیان ثابته خواهند داشت و بنابر این نظریه واجب تعالی عین نفس الامر می شود چون اعیان ثابته مصداقا عین ذات اند و نقض مرحوم دوانی بر خواجه هم وارد نخواهد بود. اعیان موجودات خارجه در عین ثابت خدا که علم خداست و علم او هم عین ذات اوست.

نکته: باید توجه داشت که نظر عرفا با نظر خواجه در طول هم اند نه در عرض هم و مزاحم هم. بلکه در طول هم است و نفس الامر مراتب می یابد یعنی مرتبه نفس الامر موجودات مادی ابتدا افق مجردات است و بعد هر دو باهم نفس الامر اعیان ثابته می شود لذا نظر خواجه با نظر عرفا قابل جمع است و نقض محقق دوانی نیز بر خواجه وارد نمی شود.

تحقیق ابن ترکه: سپس شارح تحقیقی در بیان معنای نفس الامر می فرماید که توضیح نظریه خواجه است و آن توضیح این است که عبارتی از کتاب اثولوجیای فلوطین نقل می کند که ایشان می فرماید: نفس الامر عقل اول است و تمام موجودات پایین تر و مادون مطابَقشان در عقل اول است.

بعد تنظیری می آورد: چطور در مورد علم ما به موجودات خارجیه بنا بر نظر تحقیق در مسأله وجود ذهنی که ؛

للشیئ عین الکون فی الاعیان    کون بنفسه لدی الاذهان

 

چطور در باب علم ما به موجودات خارجیه مطابَق این معلومات ذهنیه ما در خارج است چون آن موجود خارجی با حقیقت و ذات خود به ذهن می آید و الا باب معرفت به خارج سد می شود همان طور هم مطابَق موجودات مادون عقل اول در عقل اول است.