درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معیار سنجش کشف و شهود

 

اگر چه عرض هنر در حضور یار بی ادبی است    زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است

اشکالی در جلسه قبل مطرح شد که اکنون به تفصیل به آن می پردازیم؛ اگر تصدیق را شخص عارف از فرد صاحب کشف بالاتر اخذ کند مُبین می شود و مراد از کملین تمام انبیاء و اولیاء است نه خاص پیامبر خاتم ص و اوصیاء ایشان که در دوره ما کُملین علی الاطلاق اند.

بحث میزان و معیار را شارح در پایان کتاب نیز مطرح می کند ایشان دو معیار عام در آن بحث می آورد که برای روشن شدنش بیان 4 مقدمه ضروری است؛

مقدمه نخست: سید جلال الدین آشتیانی در ص 11 و 12 نسخه تصحیح شده خود تقسیمی را برای علوم بیان می کند که اصل آن در مصباح الانس در ص 6 آمده است:

انواع علوم:

    1. علوم ظاهری یا رسمی یا قالی: در این مورد شیخ بهایی می فرماید:

علم رسمی سر به سر قیل است و قال    نه از او کیفیتی حاصل نه حال

علم نبود غیر علم عاشقی    ما بقی تلبیس ابلیس شقی

کلُّ من لم یعشق الوجه الحسن    قرّب الجُلّ الیه و الرسن

یعنی آن را که نبود عشق یار    بهر او پالان و افساری بیار

    2. علوم باطنی یا کشفی یا حالی:

فرق بین دو طریق:

     به تعبیر دیگر طریق سلوک در علوم ظاهری راه فکر است و در علوم باطنی راه کشف است

     غایت علوم ظاهری حصول علم است و غایت علوم باطنی وصول عین و حقیقت خارجی است

     در علوم ظاهری نهایتش این است که علمی حاصل می شود که: « اولئک یُنادون ممن مکان بعید » ایشان از مکان و راه دوری با واقع ارتباط دارند یعنی از راه مفاهیم و صور ذهنی است اما غایت و راه علوم باطنی « لم اعبد ربا لم اره » است که وصول به حقیقت خارجی است.

     در دسته علوم ظاهری علومی مانند حکمت و کلام و فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث قرار می گیرند با این توضیح که؛

علوم ظاهری گاه مربوط به عقاید است که حکمت و کلام است و گاه مربوط به افعال است که خود به چند قسم تقسیم می شود؛

    1. به اعتبار ربط آن افعال و تحت قواعد استنباط احکام آن افعال علم اصول فقه درست می شود

    2. و به اعتبار معرفت حکم کل فعل ٍفعلٍ علی التفصیل، علم فقه و مذهب و فتوا درست می شود.

    3. دو علم وسیله ای هم در این جا مطرح می شود که علم تفسیر و علم حدیث است که به وسیله این دو علم به شناخت احکام افعال می رسند؛ منتها یکی وسیله سندی و متنی است که حدیث است و دیگری وسیله متنی و دلالی است که تفسیر است چون در قرآن صدور آن مورد بررسی قرار نمی گیرد فقط متن و دلالت آن مورد بحث است اما در حدیث صدور و متن و دلالت بررسی می شود.

     علوم باطنی هم دو علم است؛

یا مربوط به تعمیر باطن است به گفته شیخ بهایی:

خانه دل ما را از کرم عمارت کن    پیش از آن که این خانه رو نهد به ویرانی

 

     گاهی علوم باطنی با اعمال قلبی به تعمیر باطن می پردازد بوسیله تخلیه باطن از مهلکات که رذائل است و تحلیه باطن با مُنجیات که فضایل است در این صورت این علم تصوف و سلوک است و اصطلاحا عرفان عملی به آن گفته می شود اخلاق هم در همین جا قرار می گیرد منتها با سه تفاوت بین اخلاق و عرفان عملی است و شهید مطهری در جزوه اخلاق و عرفان این سه تفاوت را آورده است. محیی الدین به علم عرفان عملی یا تصوف و سلوک "علم به منازل آخرت" گفته است.

     گاهی هم علم باطنی مربوط به جهات ارتباط بین حق و خلق و انتشاء وحدت از کثرت می شود که علم به حقایق و مکاشفه و مشاهده است و ابن عربی به آن "علم به سرّ " می گوید.

حال پس از این تقسیم آن نکته ای که مقدمه نخست را برای آن بیان کردیم این است که؛

وقتی نوبت به علوم باطنی می رسد که شخص علوم ظاهری را طی و تحصیل کرده باشد « و علوم الباطنیه انما یتحقق بعد احکام الاحکام الظاهریه لکن علی طریق الطلب » مرحوم قاضی طباطبایی به هرکس که به ایشان مراجعه می کرد می فرمود:« ابتدا مجتهد بشوید و بعد نزد من آیید.» اول فقه که به فرموده آشیخ محمد بهاری همدانی می فرمودند: « فقه مقدمه تهذیب اخلاق و اخلاق مقدمه توحید است » و بعد حکمت و کلام که انسان باید به خوبی این علوم را بگذراند بعد سراغ علوم باطنی برود.

"علی طریقة الطلب" یعنی علوم باطنی بر خلاف علوم ظاهری کسبی نیست بلکه وهبی و بخششی و جوششی است

عقل، دو عقل است اول مکتبی    که بیاموزی به مکتب چون صبی

عقل دیگر بخشش یزدان بود    چشمه آن در درون جان بود

 

باید این چشمه جان پالایش شود و سنگ و لاخ از روی آن کنار برود و چشمه از درون بجوشد

آب کم جوی تشنگی آور به دست    تا بجوشد آبت از بالا و پست

 

این ها وهبی است و باید از کُمل تلقی شود و زیر نظر عارف راه رفته به علوم باطنی بپردازد

خرد مومین قدم زین راه سفته    خدا می داند و آن کس که رفته

 

عارف سوخته ره یافته باید و صرف ادعای دستگیری نباشد که در این وادی تسویلات شیطانی فروان است

ای بسا ابلیس آدم رو که هست    پس به هر دستی نباید داد دست

 

مقدمه دوم: علم عرفان در حقیقت، عملی است به تعبیر دیگر یافتنی است و به تعبیر سوم دیدنی است نه دانستنی و فهمیدنی. و تنها علمی است که عمل و سایر علوم مقدمه آن است. فقه با تمام شرافتی که دارد به تعبیر علامه بحر العلوم در منظومه فقه خود به نام الدرة النجفیة می فرماید:

و ان علم الفقه فی العلوم    کالقمر البازغ فی العلوم

 

فقه علمی با برکت است اما در عین حال مقدمه عمل است و بدون بکار بستن آن فایده ای در خواندن آن نیست بر خلاف عرفان که همه علوم مقدمه آن است این همان علمی است که به نبی مکرم اسلام ص فرمان می دهند: « و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یُقضی الیه الوحی و قل رب زدنی علما » همه عبادات و اعمال مقدمه این علم است همان علمی که « من کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادته احدا » آن که امید لقاء حق را در سر می پروراند باید عمل صالح و توحید در عبادت داشته باشد.

نکته ی مهم در این باب این است که کتاب هایی که در عرفان نظری نگاشته شده حکم سفرنامه را دارد و آن چه را عرفا دیده اند را به نگارش در آورده اند و شرح سفر خود را نگاشته اند:

از او هر چه بگفتند از کم و بیش    نشانی داده اند از منزل خویش

 

حال که عرفان، عملی و سیر و سلوکی است و باید رفت و دید انسان اگر بخواهد قدم در راهی بگذارد ابتدا باید نقشه ی راه داشته باشد. در این باره اختلافی بین مشهور و فیاض لاهیجی در ابتدای کتاب گوهر مراد است؛

نظریه مشهور: ایشان بر این باور اند که حکمت و کلام و عرفان در عرض هم اند کسی که بخواهد سفری برود چه با اتومبیل و یا قطار و هواپیما می تواند این راه را برود

نظریه فیاض لاهیجی: ایشان معتقد است حکمت و کلام در طول عرفان است عارف باید اول متکلم و حکیم باشد و بعد قدم در عرفان بنهد.

شارح تعمیمی می دهد که بالجمله؛ بدون استحکام طریقه نظر ادعای تصوف، شیادی و عام فریبی است البته با توجه به این مطلب که طریقه نظر خواه بر وفق اصطلاح عرفا باشد یا خیر، لازم نیست طبق فیض اقدس و مقدس باشد اما ابتدا باید نقشه راه را تصور کند و بعد قدم در راه نهد.

پس اگرچه عرفان عملی است اما این عمل باید مسبوق به نظر باشد به تعبیری ایدئولوژی زاییده جهان بینی است هرچند دکتر سروش بر این باور است که ایدئولوژی فربه تر از مکتب است اما در این مورد حق با شهید مطهری است

نخست بلبل شود از بوی گل مست    ز گل دیدن به گل چیدن برد دست

 

آدم تا تصور درستی از یک شیئ نداشته باشد نمی تواند در طریق آن قدم بردارد.

مقدمه سوم: بین شرع و کشف و عقل هیچ مخالفتی نیست و این خصیصه ی حکمت متعالیه است و در این مشررب فلسفی بین استدلال و کشف در پرتو متابعت از شریعت جمع می کند این مطلب را قبلا توضیح داده ایم و گفتیم مراد ظاهر شرع است نه تأویل شرع که حکمای مشاء هم به آن دست یازیده اند اما ظهوری مراد است که بعد از تأمل و تدبر حاصل شود.

مقدمه چهارم: معرفت شناسی از چند راه حاصل می شود که در طول هم قرار دارند؛

    1. یکی از این راه ها حس است که در علوم طبیعی در دو وجود خارجی و ذهنی نیاز به ماده یا همان اجسام دارد.

    2. راه دیگر معرفت شناسی منطق ریاضی است که یک مرتبه بالاتر از علوم طبیعی است چون موضوعات ریاضی تنها در وجود خارجی نیاز به ماده دارد و در وجود ذهنی نیاز به ماده ندارد چنان چه حکمت سُفلا و وسطا به علوم تجربی و ریاضی می گفته اند

    3. استدلال و عقل و فکر به عنوان سومین راه معرفت شناسی است که در افق بالاتری قرار دارد و در اینجا مراد عقل کلامی و فلسفی است

    4. سپس راه کشف و شهود عرفانی است

انواع کشف:

    1. کشف صوری: این نوع از کشف در عالم مثال واقع می شود در این کشف که پای صورت در میان است احتمال تطرق خطا وجود دارد حاجی سبزواری می فرماید:

و النقش فی بنطاسیا کما حصل    من حفظ ظاهر کذا مما دخل

 

حس مشترک که مدرک صور جزئیه است از دو طریق صورت ها را در می یابد:

الف: از طریق حس ظاهر

ب: از داخل یا از طریق خیال: که خیال حافظ صور جزئیه ای است که حس مشترک درک می کند.

این دو ورودی صور جزئیه هم با هم هیچ فرقی ندارد چه صورت درختی را از حس خارجی و باصره ببینید یا از صورت خیالی آن را ادراک کنید یکی است و تفاوتی با هم ندارد بلکه در بسیاری از اوقات صورت هایی که از داخل به حس مشترک می رسد قوی تر است مرحوم قاضی فرموده بود: « من در دالان منزل خود در نجف با صورت مثالی خود برخورد کرده بودم و خالی را در چهره خود دیدم که تا آن زمان متوجه آن نشده بودم.» این صورت هایی که از داخل می آید قوی تر از صورت های خارجی است که به حس مشترک می رسد.

حال صوری که انسان از حس مشترک در بیداری و خواب می بینید دو دسته است؛

دسته نخست: آن هایی که واقعیت دارد مانند کشف و شهودهای عرفانی و مانند وحی انبیاء همه حقیقت و واقعیت دارد و یا مانند صورت هایی که کَهَنه و سَحَره با تضعیف حواس ظاهره می بینند.

دسته دوم: خیالی صرف است و واقعیت ندارد مانند صوری که بیماران به نظرشان می آید مثل بیماری که تشنگی شدید دارد و توهم آب می کند آن قدر که در خارج دست دراز می کند تا ظرف آبی که نیست را بر گیرد یا مانند صورت هایی که به خاطر و پندار مجانین و دیوانگان می رسد و گاه از توهم گرگی در خارج می گریزد.

این دسته از صور ساخته و پرداخته مُتخیله است یعنی همان متصرفه ای که واهمه آن را استخدام کرده است همین مُتخیله شیطان القوا است؛

     گاهی اوقات می گویند وهم شیطان قوا است یعنی همین قوه مُتخیله است که در استخدام واهمه قرار گرفته است.

     گاه می گویند خیال شیطان قوا است.

خیال 4 معنا دارد؛

یک: مُتخیله که در اختیار و تصرف واهمه است

دو: خیالی که حافظ صورت های جزئی حسی درک شده توسط حس مشترک است

سه: چهار:

خیال شیطان القوا است چنان چه شیطان خیال الکُل است و به منزله خیال کل عالم می باشد متخیله کار خود را در خیال انجام می دهد یعنی حس باطنی که حافظ صور جزئیه ادراک شده توسط حس مشترک است در این صورت حواس باطنه مانند مرآئی متعاکسه اند یعنی عکس چیزی که در یک حس باطنی است در دیگر حواس هم می افتد و وقتی که عکسی را در متخیله ساخت در حس مشترک هم واقع می شود و آن هم می بیند لذا بیمار آب می بیند و دست دراز می کند تا برگیرد.

بنابرین در کشف صوری احتمال تصرف و خطا می رود و لذا نیاز به میزان و معیار دارد.

    2. کشف معنوی: این کشف نسبت به مراتب بالاتر و همچنین در حِکَم ومعارف واقع می شود در این نوع از کشف صورت به کلی برچیده شده است. این کشف درافقی برتر از مرحله خیال است یعنی در افق عقل قرار می گیرد و خطائی در آن وجود ندارد.

    5. راه پنجم معرفت شناسی وحی است که سلطان معارف و علوم است در این راه هیچ احتمال تطرق خطا نمی باشد پیامبر اکرم ص نسبت به آن چه در مرتبه مثالی و وجود مثالی خود می بیند یقین تام دارد و قرآن در باره مررتبه مثال نبی مکرم می فرماید: « ما زاغ البصر و ما طغی » و نسبت به آن چه در مرتبه عقل خود می بیند و درک می کند می فرماید: « ما کذب الفؤاد مارأی »

جالب این که خود عرفا هم به این مطلب اذعان دارند و ایشان به وجود و ضرورت انسان کامل قائل اند و انسان کامل رسول خاتم ص است.

حال با توجه به این 4 مقدمه، دو میزان عام برای سنجش کشف صحیح از خطا هست:

میزان نخست: وزان علوم نظریه به نسبه به عرفان وزان منطق است به نسبه علوم نظریه. و همان حکمی که منطق برای حکمت و کلام دارد حکمت و کلام برای عرفان دارد پس یک معیار سنجش موافقت با عقل است این معیار در پایان همین کتاب به تفصیل بیان می شود.

میزان دوم: این راه را قیصری در فصل 6 مقدمه خود آورده است که موافقت با قرآن و حدیث می باشدکه مُنبأ از کشف تامّ محمدی ص است که در هیچ مرحله آن خطا و خلافی وجود ندارد چه در مرتبه مثال و چه در مرتبه عقل از آن کشف.

میزان خاص: برای سنجش کشف صحیح از خطا به نسبه مراتب اشخاص و اوقاتی که در آن قرار دارند مختلف است و بستگی به آن حالی که عارف دارد و بر او فائض می شود بر او از اسمی که آن اسم بر او حکومت دارد و صفتی که بر او غلبه دارد معیار خاص درست می شود و این هم به تشخیص استاد راه رفته است.

ر. ک. ص 269 تا 274 از همین کتاب با تصحیح سید جلال الدین آشتیانی و حاشیه فارسی ایشان در ص 272 و 273 و مصباح الانس ص 14 و 15