درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبادی تصوری و تصدیقی عرفان

 

از ابتدای مقدمه کتاب تا این جا موضوع عرفان بیان شد اکنون نوبت به بیان مبادی عرفان است که بر دو قسم است؛

    1. مبادی تصوریه: شامل چند بخش می شود؛

     تعریف موضوع علم

     تعریف اجزاء موضوع علم در صورتی که علم مرکب باشد

     تعریف اعراض موضوع علم یعنی محمولات مسائل علم که برای موضوع علم اثبات می شود

دو تعبیر در اینجا وجود دارد:

اول: به این تعاریف مبادی تصوریه گفته می شود

دوم: به آن چیزی که به وسیله آن بتوانیم این موارد را تصور کنیم مبادی تصوریه گفته می شود. این تعبیر از این روی است که جهت اطلاق مبادی تصوریه روشن شود.

این دو تعبیر با هم قابل جمع است و منافاتی ندارد چون « مُعرِف الشیئ ما یُقال علیه لافادة تصوره » که تفتازانی در تهذیب المنطق فرموده است: تعریف شیئ آن است که مفید تصور آن است و ما با واسطه تعریف شیئ آن را تصور می کنیم .

    2. مبادی تصدیقیه:

اکنون شارح می خواهد مبادی تصوریه عرفان را بیان کند.

مبادی تصوریه عرفان: همان تعریف کلیات اسماء به طور کلی است نه اسم کلی و اسم جزئی که پیشتر بیان شد یعنی در این جا بیان شود که به چه چیزی اسماء ذات و اسماء صفات و اسماء افعال و اسمائی که از تناکح بین اسماء متولد می شود،گفته می شود این ها مبادی تصوریه عرفان است.

برای توضیح اسماء چهارگانه به طور کلی لازم است دو مطلب بیان شود؛

مطلب نخست: قیصری در فصل دوم مقدمه اش بر فصوص که درباره اسماء و صفات است معیاری برای تقسم اسماء به ذات و افعال و صفات مطرح کرده که آن معیار ظهور و تبادر است یعنی باید دید آیا ذات در آن اسم ظهور دارد تا اسم ذات شود یا صفت در آن اسم ظهور دارد تا اسم صفت شود و یا فعل در آن اسم ظهور دارد تا اسم فعل گردد. به تعبیر دیگر باید ببنیم متبادر از آن اسم به ذهن، ذات است یا صفت یا فعل است .

سپس قیصری افزوده: ممکن است اسمی به دو اعتبار از دو قسم به شمار آید و یا از سه اعتبار از سه قسم به شمار آید به تعبیری ممکن است اسمی سه معنا داشته باشد و به اعتبار هر معنایی جزء یکی از این سه قسم ذات و صفت و فعل باشد مانند اسم رب؛ رب به معنای ثابت اسم ذات است به معنای مالک از اسماء صفات است و به معنای مصلح از اسماء افعال است وخلاصه از هر معنای رب یکی از ذات و صفت و فعل انصراف به ذهن می یابد.

اشکال: رهبر راحل (ره) در تعلیقه برشرح فصوص الحکم و مصباح الانس یک اشکال بر این ملاک قیصری وارد کرده است به این بیان که؛ این معیار قیصری مناسب با حوزه علوم ادبی است و بحث تبادر و انصراف و انسباق متناسب با حوزه ادبیات و علوم اعتباری است که با لفظ سر و کار دارند اما در حوزه علوم حقیقی مطرح کردن تبادر و انصراف به ذهن مناسبتی ندارد. بعد خود امام خمینی (ره) ملاکی مناسب با شم عرفانی مطرح می کند.

ملاک امام خمینی (ره) در شناسایی نوع اسم: هر اسمی که بر قلب سالک تجلی بکند و در مرحله فناء افعالی برای سالک باشد از زمره اسماء افعال است و هر اسمی که بر قلب سالک در مرحله فناء صفاتی تجلی کند از اسماء صفات است و اگر در مرحله فناء ذاتی بر قلب سالک تجلی کند از اسماء ذات است. یعنی در وقتی که برای سالک محو در فعل رخ می دهد فنای افعالی و در تعبیر دیگر در توحید افعالی می باشد البته این توحید افعالی و ذاتی و صفاتی با اصطلاحات نظیر آن در علم کلام فرق دارد.

پس چند تعبیر در شناسایی اسماء ذات و صفت و فعل وجود دارد:

    1. هنگامی که برای سالک محو رخ می دهد در ذات و یا فعل و یا صفت

    2. برای سالک فناء افعالی یا ذاتی و یا صفاتی حاصل می شود

    3. سالک توحید افعالی یا ذاتی و صفاتی می یابد

    4. در مرحله ای که سالک افعال ممکنات را فانی در فعل حق می بیند و برای ممکنات فعلی قائل نباشد و نبیند و هکذا ذات و صفات ممکنات را

در این حالات اسمائی که برای سالک هر اسمی که بر قلبش تجلی کند اسم فعل یا ذات و یا صفت است و همین چهار تعبیر نسبت به صفات و ذات هم مطرح می شود فنای ذاتی یا توحید ذاتی یا فانی دیدن ذات ممکنات در ذات حق اسمائی که در قلب سالک تجلی می کند اسماء ذات است.

فناء ذاتی در مبحث ولایت مطرح می شود و فناء ذاتی استهلاک در این جا مراد است نه فناء ذاتی هلاک که در قیامت کبری رخ می دهد.

فناء ذاتی استهلاک: عبارت از فنای در ذات واحدیت است و اسماء در این مرتبه اسماء ذات اند

فناء ذاتی هلاک: فنای در ذات احدیت است

گاهی سالک فناء در ذات واحدیت می یابد که اسماء ذاتی است و گاهی در صفات مرتبه واحدیت فناء می یابد که به آن اسماء صفات می گویند.

مطلب دوم: عرفا گویند: « النکاح ساری فی جمیع الذراری » ازدواج در همه ذرات عالم سریان دارد؛ یعنی ازدواج عرفانی از مرحله اعیان ثابته بلکه از آن هم بالاتر که از مرتبه اسماء و صفات که عالم لاهوت است تا عالم ناسوت و احتجاب وماده سریان دارد. در این باب عرفا قائل به تناکح بین اسماء اند و بر این باوراند که دو اسم با هم اجتماع و نکاح می کنند و اسم سومی متولد می شود سر بحث تناکح اسماء، ربط دادن بین وحدت و کثرت است و می خواهند کثرات و موجودات عالم را به واحد ربط بدهند مثلا حاجی سبزواری فرموده: عرفا ارباب انواع، را اسماء حُسنی می دانند کما این که اشراقیون عقول ارضیه یا مرتبه ای پایین تر از آن را ارباب انواع می دانند اما عرفا اسماء و صفات حق را ارباب انواع می دانند به این معنا که در عالم، این اسماء و صفات است که حکومت تکوینی و وجودی دارد و هر موجودی مظهر اسمی و صفتی از اسماء و صفات است لذا آب مظهر اسمی است و هوا هم مظهر اسم دیگری است اما بخار مظهر چه اسمی است؟ عرفا گویند: بخار مظهر آن اسمی است که از تناکح اسم مظهر آب و اسم مظهر هوا متولد می شود.

با این دو مطلب مبادی تصوری عرفان تمام می شود و به سراغ مبادی تصدیقیه عرفان می رویم اما پیش از آن دو مقدمه لازم است:

مقدمه نخست: قبل تر مبادی تصدیقیه علم را به طور کامل بیان کردیم تفتازانی در تهذیب المنطق در این باره فرمود: « مقدمات ٌبینةٌ او مأخوذة یبتنی علیها قیاساتُ العلم » مبادی تصدیقیه مقدماتی و قضایایی اند که قیاسات علم و براهینی که در علم برای اثبات مسائل اقامه می شود مبتنی بر آن مقدمات و قضایا است یعنی آن صغری ها و کبراهایی است بر اثبات مسأله علم استدلال می کنند.

این عبارت تفتازانی اعم است از؛

    1. مقدماتٌ یبتنی علیها العلم

    2. و مقدماتٌ یبتنی علیها قیاسات العلم اولا

این تعبیر اعم از صغرا و کبرایی است که با آن استدلال بر مسائل علم می شود و از آن چیزی هایی که در مرتبه قبل تشکیل صغرا و کبرا توقف بر آن ها دارد مثلا تصدیق به وجود موضوع علم که شیخ الرئیس در شفا تصریح دارد از مبادی تصدیقیه علم است مانند تصدیق به وجود محمول. اگر بخواهیم محمول مسأله ای را برای موضوع علم اثبات کنیم اول باید موضوع و محمول را قبول داشته باشیم و بعد به اثبات آن موضوع برای آن محمول بپردازیم.

مقدمه دوم: مبادی تصدیقیه دو دسته اند:

    1. بیّن و بدیهی: که بی نیاز از اثبات است

    2. مُبیَُن و نظری و کسبی: که نیاز به تبیین و اثبات دارد در این صورت اگر مبادی نظری علم نیاز به تبیین داشته باشد هیچ گاه در خود آن علم به اثبات آن نمی پردازند بلکه همیشه در یک علم بالاتر به عنوان مسأله ای از آن علم مطرح و اثبات می شود.

بالاتر بودن علم به اعم بودن موضوع آن علم است و هرچه موضوع علمی عام تر باشد علم بالاتر می شود. مثلا گاهی مبادی تصدیقیه مانند تصدیق به امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع آن است که از مبادی تصدیقیه عامه است و در یک علم خاصی استفاده نمی شود بلکه در علوم مختلف به کار می رود این مثال از مبادی تصدیقیه عامه است نه خاصه و نیاز به اثبات ندارد.

گاهی هم مبدا تصدیقی مانند تصدیق وجود حرکت در علم طبیعی است و یا مانند تصدیق به قابلیت انقسام برای مقدار در علم ریاضی است این دو از مبادی تصدیقیه علم طبیعی و ریاضی است و با آن ها مسائل علم طبیعی و ریاضی را اثبات می کنند اما هیچ گاه تصدیق به وجود حرکت در خود علم طبیعی اثبات نمی گردد یا تصدیق به قابلیت انقسام در مقدار در خود علم ریاضی ثابت نمی گردد بلکه این دو از مسائل علم الهیات حکمت اند که نسبت به ریاضیات و طبیعیات اعلی است چون موضوعش عام تر است موضوع طبیعیات جسم من حیث هو متحرک یا من حیث هو متغیر است به تعبیر و اصطلاح ابن سینا و موضوع ریاضیات هم کمّ است و هر دو زیر مجوعه موجود اند که موضوع علم الهی می باشند.

حال با توجه به این دو مطلب شارح می فرماید: مبادی تصدیقی عرفان عبارت از تصدیق به وجود اسماء و اعیان نه تصدیق به وجود اسماء و اعیان برای ذات که این مسأله است نه از زمره مبادی تصدیقیه عرفان بلکه تصدیق به وجود خود اسماء و صفات از مبادی تصدیقی است صرف داشتن اسماء از قبیل علم و قدرت و معلوم و مقدور که وجود دارند نه این که این ها برای ذات ثابت باشد تا از مسائل عرفان شود.

اشکال: مبادی تصدیقیه یا باید بین باشد و یا مُبین در علم بالاتر باشد حال تصدیق به وجود اسماء بین نیست بلکه باید مُبین در علم بالاتری باشد در حالی که علم بالاتر از عرفان وجود ندارد چون قبلا بیان شد: موضوعی عام تر از موضوع عرفان وجود ندارد و موضوع عرفان اعم موضوعات و مفاهیم است زیرا موضوع عرفان مطلق وجود است .

جواب: بیّن و مُبین بودن در مبادی تصدیقی عرفان به یکی از دو صورت است؛

    1. بیّن بودن به این که تصدیق به وجود اسماء برای خود شخص صورت بگیرد و مُبین بودن به این است که تصدیق به وجود اسماء را از صاحب کشف بالاتر اخذ کند و بگیرد به عبارتی بیّن یعنی تصدیق برای خود شخص حاصل گردد و مُبیّن بودن این است که تصدیق را از کسی اخذ و تلقی کند که صاحب کشف بالاتر بوده و در سیر و سلوک مرتبه بالاتری دارد. این که تصدیق برای خود شخص حاصل شود که اسمائی وجود دارند مانند علم و قدرت سه راه دارد؛

اول: احساس: که مشاهده آثار است مشاهده با همین حس ظاهر مراد است و با مشاهده آثار علم و قدرت پی به علم و قدرتحق تعالی ببرد

برگ درختان سبز در نظر هوشیار    هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

 

مهندس طبع ساخت     ز هندوانه کره

علوم جغرافیا     درج در او یکسره

جزیره و بر و بحر    چشمه و کوه و دره

به ارض اگر بایدت     کنون زدن دایره

بزن خط استوا     بر خط نصف النهار

 

دیگران نیز این معنا را در نظم آورده اند:

بر سر هر شاخ بین سیبک سیمین زغن    نیم رخ سرخ دوست نیم رخ زرد من

عاشق و معشوق بین هردو به یک پیرهن    نی غلطم عاشقی است کشته و خونین بدن ب به جرم دلدادگی زدند او را به دار

 

این ها همه آثار علم و قدرت خداوندگار است و با راه احساس و مشاهده حسی می توان آثار این صفات را دیددوم: تعقل و تفکرسوم: کشف و حدسگاهی هم تصدیق را از صاحب کشف برتر مانند انبیاء و اولیاء بر می گیریم.

اشکال: تلقی تصدیق به وجود اسماء از راه کشف برتر در صورتی درست است که یک میزان و معیاری برای سنجش کشف صحیح از کشف خطا وجود داشته باشد آن میزان چیست؟

زیرا در علوم حقیقی تقلید معنا ندارد و تلقی از صاحب کشف برتر هم نوعی تقلید است مگر این که معیاری برای صحت و سقم کشف وجود داشته باشد تا کشف را بر آن میزان عرضه بکند و اگر مطابقت کرد آن کشف را اخذ کند و الا به دیوار کوبد.چنان چه در علوم نظری هم وقتی یک تطبیق نظری را از کسی می خواهند بگیرند معیار سنجش وجود دارد که قواعد و قوانین منطق است اگر آن تصدیق با قواعد منطق سازگار بود از آن شخص می پذیرند و الا نمی پذیرند.

جواب: در این جا هم معیار و میزان وجود دارد دو معیار برای سنجش مطلق کشف و شهود وجود دارد؛ چه کشف های خود شخص و یا کشف هایی که می خواهد از صاحب کشف برتر تلقی کند که یکی عام است و دیگری خاص

میزان عام: همان قرآن و حدیث است و مُنبأ از کشف تام محمدی (ص) می باشد. قیصری در فصل 6 متذکر این معنا شده است.

راه های معرفت شناسی: در واقع این راه ها به ترتیب عبارت اند از:

    1. حس و تجربه

    2. منطق ریاضی

    3. حکمت و کلام

    4. عرفان و شهود

    5. وحی که سلطان معارف و علوم است

میزان خاص: این میزان بر حسب مرتبه سالک و وقت سالک مختلف است. این میزان متناسب با حالی است که بر سالک فائض می شود به وسیله اسمی که بر او غالب شده و با صفتی که بر او غلبه دارد حالی پیدا کرده است که تشخیص آن نیز به عهده راهنما و استاد و خضر راه است که:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن    ظلمات است بترس از خطر گمراهی

 

هر چند جامی در نفحات الانس درباره حافظ می گوید: او در سیر و سلوک استاد نداشته است با این وجود حافظ می فرماید:

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم    که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشناسم

 

گاه استاد حقایقی را برای کسی اظهار و برای دیگری مخفی می دارد و یا بر یک سالک در وقتی اظهار می دارد و در وقت دیگر پنهان. تشخیص آن به دست استاد است.معانی حدس:

    1. حدس به معنای کشف: که فیاض لاهیجی در گوهر مراد می فرماید

    2. حدسیات: در منطق در اقسام شش گانه تصدیقات ضروریه بیان می شود

    3. حدس در مقابل فکر: که مقدمات حرکت از معلوم به مجهول و برعکس را باسرعت طی می کند.