درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح خطبه کتاب

توضیح: این درس در سال های 1385 و 1386 توسط استاد بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای اسحاق نیا (حفظه الله تعالی لمعالی مرضاته) در مدرسه مبارکه فیضیه ایراد شده است و اکنون با تقریرات درس تقدیم می شود.

آدرس صفحه و سطر طبق نسخه تصحیح شده استاد علی الطلاق مرحوم آقا سید جلال الدین آشتیانی (رحمة الله علیه) است که "بوستان کتاب" آن را به زیور طبع آراسته است.

 

جلسه اول ص 161 س 1

به طور طبیعی سزوار است نخست درباره کتاب و ماتن و شارح آن سخن بگوییم ابوحامد اصفهانی ماتن کتاب و صائن الدین شارح کتاب است. اما چون عن قریب ذکر متن و ماتن این کتاب در کلمات شارح خواهد آمد توضیح این معنا را به جای خود واگذار می کنیم و امروز درباره جملات آغازین ماتن یعنی صائن الدین اصفهانی سخن می گوییم.

برای روشن شدن کلمات ابتدای کتاب وخطبه مولف بیان 4 مطلب ضروری به نظر می رسد و اگر این 4 مطلب روشن شود معنای کلمات مصنف هم روشن می شود؛

مطلب نخست: در میان نظریات چندگانه ای که در باب فاعلیت خداوند وجود دارد عرفا حق تعالی و تقدس را فاعل بالتجلی می دانند متکلیمن خدا را فاعل بالقصد مشّائین خدا را فاعل بالعنایة و اشراقیون خدا را فاعل بالرضا می دانند.

فاعل بالتجلی: یعنی خدا علم به فعل خود دارد و فعل او با اراده از او صادر می شود علم خدا سبقت و تقدم به فعل خود دارد و مقرون به داعی زائد نیست و عین ذات او هم است پس چند قید در فاعل بالتجلی وجود دارد؛

    1. فاعل به فعل خود علم دارد

    2. فعل از روی اراده از او صادر می شود

    3. علمش تقدم بر فعلش دارد

    4. علمش مقرون به داعی زائد نیست

    5. علم او منشاء فعل و معلوم می شود

    6. علمش عین ذاتش است و زاید بر ذات فاعل نیست.

به این علم در حکمت متعالیه تعبیر به " علم اجمالی در عین کشف تفصیلی" می شود. و این معنای علم بالتجلی خداوند تقدس و تعالی در نظر عرفا است.

تفصیل این مطلب نخست در شرح منظومه حکمت حاجی سبزواری در بحث فاعلیت حق تعالی بیان شده است.

مطلب دوم: برای حق تعالی دو تجلی وجود دارد:

تجلی اول یا فیض اقدس: این تجلی عبارت از تجلی ذات به ذات در مقام ذات واحدیت است که همان مقام اسماء و صفات می باشد یعنی ذات تجلی و ظهور پیدا می کند آن هم به خودش نه چیز دیگری و این تجلی در مرتبه ذات واحدیت و در مرتبه اسماء و صفات است در نتیجه، از این تجلی 3 چیز در مرتبه ذات واحدیت حاصل می شود:

    1. اسماء و صفات

    2. اعیان ثابته به عنوان مظاهر و لوازم اسماء و صفات

    3. استعدادات و قابلیات اعیان ثابته به عنوان لوازم اعیان ثابته. هرعین ثابت یک استعداد و قابلیتی دارد.این سه شیئ نتیجه تجلی اول یا فیض مقدس است.

اعیان ثابته ممکنات: همان ماهیات ممکنات است که در علم ازلی ربوبی ثابت اند و علم ازلی ربوبی همان مرتبه واحدیت است. چون حق تعالی یکبار به موجودات ندارد بلکه علوم متعددی دارد:

    1. خدا یک علم در مرتبه ذات احدیت دارد که همان علم اجمالی در در عین کشف تفصیلی است

    2. علم دیگری خدا در مرحله واحدیت دارد که همان علم در مقام اسماء و صفات است و علم ازلی تفصیلی حق تعالی به نظر عرفاست و ...

فیض اقدس: به تجلی اول فیض اقدس هم گفته می شود از این جهت که از شوب کثرت مصداقی منزه است و در این تجلی اول مستفیض امتیاز مصداقی از مُفیض ندارد به این معنا که اسماء و صفات و قابلیاتشان که نتیجه فیض اقدس در مرتبه واحدیت اند همه در مصداق عین هم و عین ذات اند و هیچ امتیاز و کثرت مصداقی از هم ندارند و مستفیض در مصداق غیر از مفیض نیست لذا به این مرتبه فیض اقدس می گویند.

تجلی دوم یا فیض مقدس: عبارت از تجلی ذات به اسماء و صفات در مقام فعل و خارج است خارج هم در این جا در مقابل ذهن نیست بلکه خارج در مقابل ذات واحدیت است. این تجلی بوسیله اسماء و صفات است و به آن فیض مقدس می گویند و نتیجه آن پیدایش موجودات خارجیه است. به قول ملای رومی:

 

آن یکی جودش گدا آرد پدید    وین دگر بخشد گدایان را مزید

 

آن یکی جودش یا فیضش گدایان( ممکنات به امکان فقری) را پدید می آورد این فیض اقدس است و نتیجه آن پیدایش اسما واعیان و استعدادات است. وین دگر گدایان را مزید بخشد یعنی با فیض مقدس که تجلی دوم است موجودات خارجیه پدید می آید و با این فیض اعیان ثابته بر حسب قابلیات و استعداداتی که در مرتبه واحدیت دارند به صحنه خارج می آیند بنابرین با فیض اقدس اعیان ثابته و استعدادات آن ها در مرتبه واحدیت بوجود می آید و با فیض مقدس همان اعیان ثابته بر حسب استعدادات و قابلیاتی که در مرتبه واحدیت دارند به مرتبه فعل و وجود خارجی می آیند و ظهور خارجی پیدا می کنند. و این خارج در مقابل ذات است.

پس فیض اقدس تجلی ذات به ذات در مقام ذات واحدیت است و فیض مقدس تجلی ذات به اسماء در مقام موجودات خارجیه است.

موجودات در مرتبه واحدیت امتیاز مصداقی از ذات ندارند بر خلاف موجودات مرتبه خارج که امتیاز مصداقی از ذات دارند. موجودات مرتبه واحدیت به وجود واحد بسیط اجمالی جمعی در مرتبه ذات موجود اند و این اجمال که در عرفان گفته می شود بالاتر از تفصیل است بر خلاف اجمالی که در علم اصول فقه مطرح می شود این اجمال در فلسفه و عرفان به معنای بساطت است موجودات مرتبه واحدیت وجود واحد بسیط غیر تفصیلی جمعی در مرتبه ذات واحدیت دارند اما موجودات مرتبه خارج امتیاز تفصیلی و مصداقی دارند و با کثرت تفصیلی در مرتبه خارج متحقق اند. با فیض اقدس اعیان ثابته و استعداد و قابلیات آن در مرتبه واحدیت تحقق پیدا می کند و با فیض مقدس اعیان ثابته بر حسب استعدادات و قابلیاتی که در مرتبه واحدیت دارند به مرتبه وجود خارجی می آیند برای این که اندک اندک با این اصطلاحات نزدیک شویم مثالی بیان می شود:

مثال: اهل وداد حق یعنی کسانی که اهل محبت و عشق حق تعالی اند ایشان در مرتبه واحدیت استعداد و قابلیت این معنا را دارند که نفوس ناطقه ایشان محل تابش انوار الهی شود با فیض مقدس عین ثابت اهل وداد و محبت بر حسب همین استعداد در مرتبه خارج ظهور می کنند. اهل عناد و کسانی که در چاه بُعد و دوری حق تعالی گرفتار اند ایشان قابلیت و استعدادی که در مرتبه واحدیت دارند این است که از ابتدایی ترین معارف محروم باشند ایشان استعداد و ظرفیتشان همین مقدار است با فیض مقدس، عین ثابته ایشان بر حسب همین استعداد به مرحله خارج می آید و وجود خارجی پیدا می کند که؛ « یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون» این که اعیان ثابته هر استعدادی در مرتبه واحدیت داشته باشند با همان استعداد به مرحله خارج می آیند معنایش این است که هر آن چه را اعیان ثابته به لسان استعداد و قابلیت تقاضا کرده باشند خداوند با فیض مقدس در مرتبه خارج به ایشان می دهد قرآن کریم می فرماید: « و آتاکم من کل ما سألتموه » هر چه را که اعیان ثابته به لسان استعداد در مقام واحدیت طلب و تقاضا بکند با فیض مقدس حق تعالی به ایشان ارزانی می کند یعنی عین ثابت بر حسب همان استعداد و قابلیتی که در مرتبه واحدیت داشته در وجود خارجی بدان دست می یابد.

بالاتر از مقام ذات واحدیت، ذات احدیت است و تجلی در آن بالاتر است اما اسم خاصی ندارد که در جای خود بحث می شود.

مطلب سوم:

تقسیم صفات: حق تعالی دارای دو دسته صفات متقابل است:

دسته نخست: این دسته از قبیل صفات لطف و رحمت و رضا است، و به این دسته صفات جمال گویند

دسته دوم: صفاتی که از قبیل صفات قهر و غضب و سخط است به این دسته صفات جلال می گویند

به تعبیر دیگر، صفات جمال عبارت از صفات ثبوته است و صفات جلال صفات سلبیه حق تعالی است. مُتأله سبزورای در حاشیه بحث تقسیم صفات حق در شرح منظومه می فرماید: به صفات ثبوتیه حق صفات جمال گویند و به صفات سلبیه حق صفات جلال گویند. هر صفتی که از سنخ وجود و ثبوت است صفت جمال است مانند علم و قدرت و اراده. و هر صفتی که از سنخ سلب و عدم است به آن صفت جلال گویند مانند سبوحیّت ( سلب نقص از خداوند) و قدّوسیت ( سلب امکان نقص از خداوند) لذا قدوسیت بالاتر از سبوحیت است.

صفات جمالیه که صفات ثبوتیه اند به خاطر ثبوتی و وجودی بودن جمال حق تعالی اند و لذاست که به آن ها صفات جمال گویند. و به صفات جلال، جلال می گویند به خاطر تجلیل خداوند از این صفات سلبیه است مثلا خداوند اجلّ از این است که نقص یا امکان نقص داشته باشد. در علم کلام صفات سلبیه را این گونه بر می شمارند:

 

نه مرکب بود و جسم نه مرئی و محل    بی شریک است و معانی، تو غنی دان خالق

 

این صفات را جلال گویند به جهت تجلیل حق است مثلا از ترکّب.

کار و شأن صفات جمالیه عبارت است از بخشش و ابقا و کار صفات جلالیه عبارت از منع و افناء است چون جمالیه ثبوتی اند و جلالیه سلبی اند.

مطلب چهارم: این مطلب را قیصری در فصل دوم از فصول دوازده گانه خود بیان کرده است. در شرح فصوص قیصری فرموده: برای هر جمالی، جلالی و برای هر جلالی، جمالی هست و به عبارت دیگر؛ برای در جمال، جلالی مستور است و در هر جلالی، جمالی مستور است. برای هردو هم مثال می زند؛

مثال اول: این که در هر جمالی، جلالی مستور و در هر لطفی، قهری پنهان و در هر ثبوتی، سلبی مخفی باشد مانند هَیَمان و تحیّر و انقهارعقلی که از مشاهده جمال الهی پیدا می شود چنان که ملائکه مُهیّمین اند و ایشان دسته از فرشتگان اند و در عرض عقل اول می باشند ولی مانند عقل اول واسطه تدبیر موجودات نمی باشند. و بر حسب روایت ملائک مهیمین از عالم و آدم بی خبر اند و نمی دانند که عالم و آدمی آفریده شده است و لذا مأمور به سجده آدم هم نبودند خداوند در سوره مبارکه ص از ابلیس، که از سجده بر آدم سر باز زد می پرسد: « استکبرتَ ام کنتَ من العالین » قیصری در شرح فص سلیمانی می گوید: عالین همین ملائکه مهیمین اند و ایشان بر اثر مشاهده جمال الهی در هیمان و تحیر و سرگشتگی به سر می برند. دسته ای از عرفا به نام "بهالیل" مظاهر همین مهیمین اند. این جلالی است که مستور در جمال است جلال همان هیمان و تحیر و انقهار عقل است که بر اثر مشاهده جمال الهی حاصل می شود. البته این تحیر از سنخ تحیر مذموم و حاصل از جهل نیست بلکه ناشی از علم و معرفت است و این تحیّر در دعای رسول خاتم (ص) درخواست شده: « ربِّ زدنی فیک تحیُّراً »

مثال دوم: قیصری برای جلالی که جمال در آن مستور باشد مثال به آیه قصاص می زند « و لکم فی القصاص حیاةٌ یا اولی الباب » ظاهر قصاص جلال است چون در آن قتل نفس و قطع تعلق روح به حیات است اما در باطن قصاص جمال است که همان بقای نوع انسان می باشد و با قصاص محقق می شود.

قیصری دو فرمایش هم از پیامبر (ص) و امیر المومنین (ع) ذکر می کند که هر دو قسم جمال در جلال و جلال در جمال وجود دارد؛

حضرت علی (ع) می فرمایند: « سبحان من ارتفعت رحمته لاولیائه فی شدة نقمته و من اشتدّت نقمته لاعدائه فی سعة رحمته»

قسمت نخست سخن مولی (ع) جلالی است که در آن جمال است:

 

هر بلا کز دوست آید رحمت است    آن بلا را بر دلم صد منت است

 

و بخش دوم، جلالی است که در جمال می باشد.

فرمایشی هم از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند: « حُفَّت الجنة ُ بالمکاره و حُفَّت النارُ بالشهوات» بهشت محفوف و پیچیده به سختی هاست و سختی ها ظاهرش جلال و باطن آن جمال است و دوزخ پیچیده در امیال و آرزوها و خواسته و لذایذ نفسانی که ظاهر آن جمال و باطنش جلال است.

مثال سوم: نفوس ناطقه قُدسیه مظهر صفات جلال اند و مانند سبوحیت و قدوسیت به خاطر تجردی که دارند مظهر صفات جلال می باشند نفوس ناطقه از نقص ماده منزه اند و نقص از آن ها مسلوب است و از این روی مظهر صفات جلال اند و از طرفی همین صفات مظهر صفات جمال هم می باشند جلالی که در آن جمال مستور است. یعنی همین نفس ناطقه قدسیه که مظهر جلال است چون اعیان ثابته مظاهر اسماء و صفات اند و با فیض مقدس همان اعیان بر حسب قابلیت و استعدادی که مرتبه واحدیت دارند به مرتبه وجود خارجی می آیند. و همین قدوسیت در باطنش جمال هم هست از قبیل علم و قدرت و اراده.