درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول و مبانی معاد جسمانی

فالإنسان بحسب الفطرة الأصلية يتوجه نحو الآخرة على التدريج و يرجع إلى غاية مقصوده فيبتدي بوجوده الدنيوي المادي إلى وجوده الأخروي الصوري إذ نسبة الدنيا إلى الأخرى نسبة النقص إلى الكمال و نسبة الطفل إلى البالغ و لهذا يحتاج في هذا الوجود كالأطفال لضعفهم و نقصهم إلى مهد هو المكان و داية هو الزمان فإذا بلغ أشده‌ الجوهري (تجرد مثالی) يخرج من هذا الوجود الدنيوي إلى وجود أخروي و يستعد للخروج من هذه الدار إلى دار القرار و إلى هذا الحد من الوجود النفساني و الاستقلال الجوهري الصوري المعبر عنه بنفخ الصور الموجب للموت الطبيعي و الخروج من هذه النشأة مما يقع فيه الاشتراك بين المؤمن و الكافر و الموحد و المشرك و المعطِّل إذ لا منافاة بين هذا الكمال الوجودي و الاستغناء عن المادة البدنية و بين الشقاوة و التعذيب بنار الجحيم و إدراك العذاب الأليم بل يؤكدها فإن شدة الوجود يوجب الخروج عن الغواشي و الملابس المادية و هو يوجب شدة الإدراك للمؤلمات و المؤذيات- و نتائج[1] الأعمال القبيحة و السيئات و الأمراض و العلل النفسانية التي كان الذهول عنها في الدنيا لخدر الطبيعة و غشاوة على البصيرة فإذا زال الحجاب حل العذاب فالنفس ما لم تقطع جميع الحدود الطبيعية ثم النفسانية لم يصل إلى جوار الله و لم يستحق مقام العندية فالموت أول منازل الآخرة و آخر منازل الدنيا

و الإنسان بعد خروجه عن الدنيا- قد يكون محبوسا في البرازخ المتوسطة بين الدارين الدنيا و العقبى مدة طويلة أو قصيرة و ربما يرتقى سريعا؛

     بنور المعرفة

     أو بقوة الطاعات

     أو بجذبة ربانية

     أو بشفاعة الشافعين-

و آخر من يشفع هو أرحم الراحمين[2] ‌.

 

تا پایان این فصل و اصل 11 ملاصدرا 4 مطلب را بیان می کند؛

مطلب نخست: با توجه به این که انسان در عالم طبیعت ودر وجود دنیوی، این جایی نیست وبی ریشه در عالم طبیعت وجود نیافته است بلکه قبل از وجود دنیوی او مراحلی بر انسان گذشته است افلاطون گفته: انسان وجودی در عالم عقل به وجود کلی عقلی داشته است ودر آیه مربوط به عالم ذر در اعراف 172 یک وجود شخصی ووجود صوری مقداری در عالم مثال در قوس نزولی وجود داشته است و چنان چه اخبار طینت به طور کلی دلالت دارند یک وجودات سابقه در نشأه دنیوی برای این انسانی که در عالم طبیعت و دنیا موجود است ثابت می باشد با توجه به این مطالب وطن مألوف انسان این جا نیست وانسان با این وجود دنیوی که یافته مال اینجا نیست لذا انسان از همان ابتدایی که در دنیا وجود طبیعی می یابد رو به اخرت حرکت می کند یعنی در صراط مستقیم کمال سیر می کند «ان ربی علی صراط مستقیم»[3] که این صراط به اسم جامع الله منتهی می شود که مظهر آن انسان کامل است ووقتی رو به آخرت می رود برای طی مراحل سلسله صعودیه و رجوع الی الله وبار یافتن به جوار قرب الهی یعنی به عالم عقل که مجاور با ذات واحدیت است به سوی آخرت متوجه می شود و در سیر مستقیم کمال قرار می گیرد به گفته حکیم سبزواری؛

ز آغاز کار جانب جانان همی رویم    مرگ ار پسند نفس نه، جان را است شعف

 

در روایات هم آمده که هر نفَسی که انسان می کشد گامی به طرف مرگ پیش می رود وبدان نزدیک می شود واین سیر به این سبب است که کمال انسان در مرحله اول و گام نخست در وجود اخروی می باشد ولذا از دنیا به آخرت منتقل می شود این قدم اول در کمال انسان است زیرا نسبت دنیا به آخرت نسبت نقص به کمال است زیرا وجود دنیا مادی ووجود آخرت مجرد است و این نسبت درست می شود از این روی که وجود مادی ناقص ووجود مجرد کامل است زیرا وجود مادی نیاز به ماده دارد اما وجود اخروی وجودی صوری است یعنی صورت بلا ماده است و نیاز به ماده ندارد ووجود ادراکی است لذا گام نخست در کمال انسان این است که وجود دنیوی او به وجود اخروی تبدیل شود لذا از ابتدا رو به آخرت حرکت می کند

بنابرین مَثل انسان با وجود دنیوی مَثل طفل است و مثل او با وجود اخروی مثَل انسان بالغ است که می تواند با پای خود راه برود لذا انسان در وجود دنیوی به مهد وگهواره ای نیاز دارد که مکان است ودایه و مربیه ای که زمان است مکان بنابر نظر مشهور مشاء عبارت است از؛ سطح مقعر حاوی که مماس است بر باسطح محدب محوی در مثل لیوان آب لیوان حاوی وآب محوی است مکان آب سطح مقعر وداخلی لیوان است که مماس با سطح بیرونی آب است مکان بنابر این نظر، از مقوله کم متصل و از نوع سطح است آنچه مکان دارد سطح می خواهد سطح عارض بر جسم است و آنچه مکان می خواهد جسم است وبدن وجسم انسان مهد و گاهواره برای وجود انسان در وجود دنیوی است و زمان هم دایه و مربیه او است و در پرتوی زمان پرورش و تربیت می یابد و به کمال می رسد و هر چه زمان می گذرد انسان به وجود مجرد نزدیک تر می شود وقتی وجود دنیوی او به کمال رسید این وجود خام در دنیا رسیده شد، به گفته مولوی؛

این جهان همچون درخت است ای کرام    ما بر او چون میوه های نیم خام

 

وقتی وجود دنیوی به کمال تجرد مثالی رسید احتیاج به جسم وماده مکان که به مثابه مهد و گاهواره اوست ندارد حکیم سبزواری گوید؛

طفلی است جان ومهد تن او را قرارگاه     چون گشت راهرو فکند مهد یک طرف

در تنگنای بیضه بوَد جوجه از قصور    پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف

ز آغاز کار جانب جانان همی رویم    مرگ ار پسند نفس نه، جان را است شعف

اسرار جان کند ز چه رو ترک ملک تن     بیند جمال مهر جلال شه نجف

 

که مولی علی به حارث حمدانی فرمود: «مَن یمت یرنی»

یا حار حمدان مَن یمت یرنی    مِن مسلم او منافق قبُلا

ای که گفتی من یمت یرنی    جان فدای کلام نیکویت

کاش در هر لحظه مردمی صدبار    تا ببینم جمال دلجویت

 

وقتی وجود دنیوی رسیده شد وبه کمال تجرد مثالی رسید آمادگی برای انتقال از دنیا به نشأه آخرت پیدا می کند در دعای شب 27 ماه مبارک رمضان آمده است؛ «اللهم ارزقتی التجافی عن دار الغرور والانابة الی دار الخلود والاستعداد للموت قبل حلول الفوت» و در اینجا با نفخ صور اولی «تموت الاجسام وتحیی الارواح» وبا مرگ طبیعی از دنیا خارج و به عالم آخرت منتقل می شود.

مطلب دوم: این تبدیل وجود دنیوی مادی به وجود اخروی مثالی بین مؤمن وکافر و بین موحد ومشرک و مُعطِّل (آتئیست) مشترک است با توجه به این اشتراک این سوال پیش می آید که؛

سوال: کافر و مشرک و معطل اهل عذاب اند و تجرد در وجود با عذاب سازگار نیست؟

جواب: تجرد وجود نه تنها منافاتی با عذاب این ها ندارد بلکه عذاب ایشان را تأکید می کند به خاطر قوت و شدت وجودی که با تجرد حاصل می شود ملکات رذیله وسوء از قبیل حسد مؤلم اند واسباب اذیت و آزار نفس در همین دنیا هم می شوند شخص حسود از حسد خود آسوده نخواهد بود با ملکه حسادت عذاب می کشد و رنج می برد منتهی اشتغالات طبیعی و تخدیر طبیعت مخدر نفس اوست وکاری می کند که رنجش را تحمل کند ودرد ناشی از ملکات رذیله را متوجه نمی شود

دیگر طبیعت و جسمانیت ومادیت حجاب ادراک باطنی و حقیقی است این بدن حجاب آن ادراکات باطنی است ومانع درک آزار و اذیت ناشی از ملکات سوء می شود با تبدیل وجود مادی به مجرد مخدر بدن واشتغالات آن اثرش از بین می رود از طرفی هم حجاب ادارک حقیقی وباطنی از بین می رود ولذا آن آزار و اذیتی که در دنیا شخص از ملکات رذیل می دید در آخرت به مراتب شدید تر خواهد شد وتجرد نه تنها منافی با عذاب شخص مبتلا به امراض روحی و نفسی است بلکه عذاب او را تأکید می کند

مطلب سوم: با عنایت به مطلب نخست وگام نخست در کمال انسان رسیدن به تجرد مثالی است انتقال از دنیا به آخرت و تبدیل وجود دنیوی به اخروی است کسی خیال نکند که به همین اندازه به کمال نهایی خود می رسد بلکه کمال نهایی مقام عندیت ومرتبه قرب و مجاورت با ذات واحدیت است ورسیدن به عالم عقل است واز تجرد مثالی باید عبور کند ووجود مثالی به وجود عقلی تبدیل شود ومقام عندیت را دریابد «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» با مرگ و تبدیل وجود مادی به وجود مجرد مثالی کار تمام نمی شود وکمال نهایی در تجرد مثالی نیست. لذا موت نخستین منزل آخرت و واپسین منزل از دنیا است.

مطلب چهارم: برخی از نفوس وقتی از دنیا خارج می شوند ومنتقل به آخرت می شوند در یک مرتبه ای از مراتب برزخ یا در برخی از برازخ متوسطه بین دنیا و آخرت محبوس می شوند و نمی توانند بالاتر بروند حال برای یک مدت طولانی یا برای مدتی کوتاه وگاهی با یکی از اسباب 4 گانه که بیان خواهد شد از آن مرتبه ارتقاء می یابند این وسایط عبارتند از؛

    1. نور معرفت

    2. قوت طاعات و عبادات

    3. جذبه ربانی: دو دسته سالک وجوددارد؛

     مجذوب سالک: مانند بشر حافی و زهیر ابن قین ابتدا با جذبه سیر را آغاز می کند ملاصدرا در مفاتیح الغیب این شعر حافظ را شاهد می آورد؛

دولت آن است که بی خون دل آید به کنار    ور نه با سعی و عمل باغ و جنان این همه نیست

 

     سالک مجذوب: نخست به سیر و سلوک می پردازد تا جذبه الهی به سراغشان بیاید

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر    وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

 

    4. شفاعت شافعان: شفاعت مربوط به قیامت است که «آخر مَن یشفع هو ارحم الراحمین» برای کسی که شفیعی ندارد

تذکر: استاد فقید از علامه طباطبایی نقل می کردند که؛ آیا در برزخ تکامل ست؟

برحسب ادله عقلیه خیر اما بنابر ادله سمعیه بر می آید که در برزخ هم تکامل و ترقی هست

وجه جمع عقل و سمع: علامه طباطبایی به خفاء و ظهور جمع می کردند در برزخ ماده ای نیست لذا تکامل نیست زیرا تکامل حرکت می خواهد حرکت هم قوه واستعداد می خواهد این هم ماده می طلبد و در برزخ هم ماده نیست اما این که در روایات می فرماید هست هر دو درست است جمعش به خفاء و ظهور است یعنی اصل تکامل و ریشه اش در دنیا است در آیه با حصر می فرماید: «وأن لیس للانسان الا ما سعی» ریشه اش در همین دنیا است و نور معرفت وطاعت وجذب و سیر و سلوک ویافتن قابلیت شفاعت در دنیا است و در برزخ ظهور می یابد.

این که ملاصدرا گوید برخی از نفوس در برزخ حبس می شود علامه می گویند: دوران برزخ بازداشتگاه است و سختی برزخ هم به همین است.

 


[1] از تنور خودپسندی شد بلند    شعله کردار های نا پسند.
[2] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج8، ص362.
[3] هود/سوره11، آیه56.