درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه ابتکاری مدرس زنوزی در معاد جسمانی

برای بیان نظریه ابتکاری مدرس زنوزی به تقریر مرحوم کمپانی 5 مقدمه لازم است اکنون به مقدمه 3 رسیدیم که در این مقدمه بیان 10 مطلب لازم است که عبارت اند از؛

    1. قاعده الواحد

    2. معلول واحد صادر از حق یعنی وجود منبسط

    3. تمام ماهیات ممکنه به برکت وجود منبسط که فیض حق تعالی و سایه بلند پایه اوست ومظهر اوست بوجود می آیند و وجود منبسط هم غیر محدود است و همه بر سر سفره او نشسته اند؛

ادیم جهان سفره عام اوست    نشسته بر این خوان چه دشمن چه دوست

 

    4. فیض هستی وفیض وجود منبسط اول به موجودات مجرده می رسد و بعد هم به مادیات با ترتیب عق لو نفس و عالم مثال و بعد عالم طبیعت و وطبایع و صور جسمیه و بعد در نهایت به هیولای اولی می رسد که قوه محض و صرف است

    5. سیر نزولی و ایجاد حق تعالی مستلزم سیر صعودی وجود خواهد بود نزول به غایت کمالی است که صعود باشد والا لغو وعبث پیش می آید ولازم می آید موجود عالی در سافل در پی کمالی باشد وترقی معکوس می شود

از دست بوس میل به پا بوس کرده ای    قربان تو گردم که ترقی معکوس کرده ای

 

ترتیب در قوس نزول برعکس قوس صعود است و ترتیب در قوس صعودی از اخس به اشرف است و هیولی شروع به ترقی کرده و تکامل با حرکت ذاتی جوهری می کند این مراتب به ترتیب بوجود می آید؛

     جسمیت

     نامیت

     حیوانیت

     انسانیت: که خود درجاتی دارد که هر گروه به گونه ای مطرح کرده است؛

    1. حکما:

     عقل بالقوه

     عقل بالملکه

     عقل بالفعل

     عقل مستفاد

    2. عرفا:

     طبع: همان جسمیت و نامیت

     نفس: مرتبه حیوانیت

     قلب

     روح

     سرّ

     خفی

     اخفی

مطلب ششم: بنابرین این که نزول موجودات به غایت صعودشان است واین بدأ برای عود وجود به حق تعالی است بنابرین همه موجودات هستی اعم از؛

     جبروت: عالم عقول و نفوس

     ملکوت: عالم مثال

     ناسوت: عالم طبیعت

همه متحرک بالذات می باشند که ذات همان وجودشان است و نو به نو عوض و جدیدمی شود و همه در پی کمال ذاتی و وجودی خود اند که همان بازگشت به ذات ووجود حق تعالی می باشد لذا عرفا بحثی درباره تجدد امثال برای همه موجودات عالم اعم از مجرد ومادی چه جواهر باشد یا اعراض را مطرح نموده اند با این تعبیر که؛ «يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (29) فَبِأَيِّ آلاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (30)»

هر آن و لحظه تاز طرف همه موجودات درخواست وجود است و از طرف خداوند هم هر آن در کار یک ایجاد جدید می باشد به قول شبستری در گلشن راز؛

همیشه در خلق در خلق جدید    وگرچه مدت عمرش مدید است

همه هستند سرگردان چو پرگار    پدید آرنده خود را طلبکار

جهان کل است و در یک طرفة العین    عدم گردد ولا یبقی زمانین

دگر باره شود پیدا جهانی    به هر لحظه زمین و آسمانی

در او چیزی دو ساعت می نپاید    در آن ساعت که می میرد بزاید

 

مجردات هم که وجودی دایمی دارند اما در عین حال هر لحظه وجود تازه ای می گیرد همه در پی این اند که وجودشان ابقاء شود و تمدید وجودی خود را می خواهند وجودشان که نو می شود در پی کمال وغایت ذاتی خود است که بازگشت به حق تعالی می باشد وجود هر لحظه از طرف حق تعالی بر ماهیات امکانیه تجدید می شود و چون وجود جدید مثل وجود قبلی تجددش ادراک نمی شود آگاهی به این تجدد حاصل نمی شود وهه موجودات عالم اعم از مجرد و مادی واز جبروتی و ملکوتی و ناسوتی متحرک به ذات ووجود هستند و متجدد امثال می باشند که اعم از حرکت جوهری است زیرا حرکت جوهری اختصاص به عالم طبیعت دارد وآن هم به جواهر و اعراض آن وثانیا و بالطبع متوجه اعراض هم می شود اما تجدد امثال عمومی می باشد وتمام موجودات هر لحظه حکم وجودی مجرد و مادی او از طرف حق تعالی باید ابقاء شود

مطلب هفتم: این مطلب را استاد اسحاق نیا در تکمله مطلب قبلی می افزایند؛ درست است که وجود موجودات مجرده آناً فآناً تجدید می شود این ها با آن وجود دنبال کمال ذاتی ووجودی خود اند که رجوع به حق تعالی است اما موجودات مجرده برخلاف موجودات مادی برای رسیدن به کمال ذاتی وغایت وجودی خود نیاز به حرکت اصطلاحی ندارند ونیازی به طی مسیر ندارند حرکت اصطلاحی که در محدوده عالم طبیعت است که تعریف می شود؛ «خروج الشیئ الی القوه تدریجا»

ودرست است که عرفا واژه وتعبیر حرکت را در مورد مجردات به کار می برند در این عبارت هم می گوید: همه اجزای عالم متحرک بالذات اند اما حتی عرفا حرکت را در مورد حق تعالی هم به کار می برند و درباره ایجاد حق تعالی تعبیر به حرکت حبی می کنند البته در نظر عرفات ایجاد به مدّ ظل واظهار و تجلی و امتداد ظل و پرتو افکنی است و کشاندن سایه است «أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45) » عرفا گویند: ایجاد بر پایه محبت ذات به ذات است که؛ «کنتُ کنزا مخفیا فاحببت بأن أعرف فخلقتُ الخلق لکی أعرف» جامی در لیی و مجنون از هفت اورنگ گوید:

که هر جا هست حُسن اینش تقاضا است    نخست این جنبش از حسن ازل خواست

برون زد خیمه ز اقلیم تقدس    تجلی کرد بر آفاق و انفس

ز هر آیینه ای بنمود رویی    به هر جا خاست از وی گفتگویی

 

اما عرفا یان که تعبیر کمپانی واژه حرکت را برای موجودات و ایجاد آنها برای حق تعالی به کار می برند یا در مورد حق و ایجاد عالم از طرف خدا به کار می برند مراد حرکت اصطلاحی در محدوده عالم طبیعت نیست زیرا حرکت ماده و قوه می خواهد ماده مستلم قوه است وحرکت اصطلاحی در مجردات راه نمی یابد مجردات اگر چه بنا بر تجدد امثال وجودشان آناً فآناً نو می شود اما این این وجود نو به غایت رسیده از طرف حق تعالی ایجاد می شود یعنی وصول به کمال و غایت در موجودات مجرده با ایجادشان تؤأمان است ونیاز به طی مسیر و طریق ندارند تتا به حق تعالی رجوع بیابند برخلاف موجودات مادی و اجسام که البته باید با حرکت اصطلاحی و گام به گام و با حرکت جوهری ذاتی در اصل وجود به حرکت در آیند تا به کمال وجود خود برسند وبازگشت به حق تعالی بیابند که بازگشت نبات و جماد و گیاه وحیوان هر کدام به حسب خود می باشد.

مطلب هشتم: اجسام در یک تقسیم بندی کلی دو دسته اند؛

    1. اجسام غیر انسان: مثل جماد و نبات و حیوان که این ها در یکی از مراتب صعودی که از هیولی تا آخرین درجات نفس انسانی وجود دارند ودر آخر مطلب 5 این سخن را خطرنشان شدیم در مراتبی که این ها طی می کنند این اجسام غیر نسان در یکی از این مراتب صعودی بین هیولی وانسانیت نوعیت آنها تمام می شود وفعلیت می یابند؛

     جماد در مرحله جسمیت یک نوع تام و کامل و محققی می شود

     نبات هم در مرحله نموّ ونامیت فعلیتش تمام می شود

     حیوان مثل فرس مرحله جسمیت و نامیت را پشت سر گذاشته ودر مرتبه حیوانیت فعلیت می یابد

این ها به این گونه اند که نه از نوع خود خارج می شوند ونه از مرتبه ای که آن نوعشان از مراتب آن می باشد حیوان مراتبی دارد که از کرم گرفته تا شتر همه حیوان به شمار می رود یک درخت در هر مرتبه ای که هست از شمعدانی تا یک درخت تنومند سرتاسر درخت است و حیوان نمی شود ودر حد ومرز درختی ثابت مانده است اسب هم هر گز انسان نمی شود کرم نه انسان می شود ونه اسب و شتر این ها با حرکت جوهری ذاتی اتصال به رب النوع می یابند

بینی نشسته بر فراز هر گیاهی    افرشته ایتا پروراند آن گیا را

 

افراد طبیعی ومادی هر نوعی باذن الله تعالی تحت تربیت یک فرشته اند که به آن رب النوع است و بر آن رب النوع اسمی حاکم است و مظهر یک است است که با آن بازگشت به حق تعالی می یابد

    2. اجسامی که انسان است: از هیویلی که قوه محض است حرکت را آغاز کرده وبه مرتبه نمو می رسد اما نوعیتش در این مرتبه تمام نمی شود بلکه نمو برای انسان جنس است واز این مرتبه می گذرد حیوان هم برای انسان جنس است تا به مرتبه انسانیت برسد در این مرتبه نوعیت محقق شده و یک نوزاد متولد می شود وتا در در عالم طبیعت است و حرکتی که بر اساس حرکت جوهری در اصل ذات و نهاد ووجودش هست وبنا بر تجدد امثال در ذات ووجودش هست همان طور که نبات و حیوان از نوعیت خود خارج نمی شدند انسان هم از نوعیت خود تا زنده است خارج نمی شود تا انسان زنده است و در عالم طبیعت است و حرکت دارد اناسن است منتهی انسانیت مراتب ودرجات دارد و انسان دراین درجات سیر می کند و حرکت می کند از مرتبه پایین مثل عقل بالقوه تا عقل بالملکه تا عقل بالفعل حرکت کرده ویا به تعبیر عرفا در مراتب 7 گانه می رسد که عقل و قلب و روح و سر و خفی و اخفی تا به عقل کلی یا به نفس کلی متصل می شود

     نفس کلی: همان نفس ناطقه فلک است به تعبیر مشهور ولی درست و حق این است که نفس ولوی ونفس حضرت علی ع است یا نفس ولی و حاکم بر این نفس کلی اسم رحمان است

     عقل کلی: هم عقل اول است که نفس نبوی و نفس نبی ص باشد ودر این مرتبه حاکم در این دو مرتبه دو اسم جامع الهی است بر عقل کلی اسم الله حاکم است

«قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى» که از طریق این اسم جامع الهی انسان عود به حق می یابد البته بحث در انسانی است که به کمال رسیده و در شاخه سعادت می باشد نه شقی که رو به سقوط است نه رو به تعالی واین نفسی است که درجات انسانیت و بهشت را طی می کند

مطلب نهم: براساس حرکت اصطلاحی که در حوزه اجسام و مادیات مطرح است اجسام متحرک بالذات وبالوجود می باشند بنا بر حرکت جوهری وتجدد ذاتی ورو به فعلیت و کمال حرکت می کنند ووجودشان از نقص به کمال می رود انسان براساس حرکت اصطلاحی دارند ومتحرک بالذات اند ورو به کمال می روند باید ولزوما از طرف مادیت به تجرد برسند مادیت نقص است و تجرد کمال است و از تجدد باید به ثبات برسند این ها از نفس به عقل بروند نفس انسانی هستند وباید از دنیا به آخرت بروند و از مرحله انفصال از غایت به مرحله اتصال به غایت برسند این ها از تفرق به جمعیت برسند و از کثرت به وحدت و از بسط به قبض برسند این ها اکنون بسط و انتشار وکثرت و پراکندگی دارند باید به وحدت واتفاق برسند و از موت به حیات جاوید و دایمی برسند و این براساس حرکت اصطلاحی است که خروج از نقص به کمال باشد واز نقص ومادیت و تجدد و دنیویت و انفصال ازغایت وموت به کمالات مقابل آن برسند

مطلب دهم: کمال هر نفسی به حسب خودش است؛

     نفس سعید کمالش به پیمودن درجات بهشت است

     نفس شقی کمالش به طی درکات جهنم است ورفتن به قعر دوزخ است