درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سخن اساطین حکمت درباره معاد

و قال أستاد الفلاسفة: النفس إذا سلكت‌ علوا و لم تبلغ إلى العالم الأعلى بلوغا تاما وقفت بين العالمين و كانت بين الأشياء العقلية و الحسية متوسطة بين العقل و الحس- غير أنها إذا أرادت أن تسلك علوا سلكت بأهون سعي و لم يشتد عليها ذلك بخلاف ما إذا كانت في العالم السفلي ثم أرادت الصعود إلى العالم العقلي فإن ذلك مما يشتد عليها.

و أما بيان رفع التناقض: بين الآيات و الكلمات المنقولة و التحقيق في التوفيق بينها- فهو؛

    1. أن الأبدان الأخروية متوسطة بين العالمين جامعة للتجرد و التجسم مسلوب عنها كثير[1] من لوازم هذه الأبدان الدنيوية؛

فإن البدن الأخروي كظل لازم للروح- و كحكاية و مثال له بل هما متحدان في الوجود بخلاف هذه الأبدان المستحيلة الفاسدة- و إن الدار الآخرة و أشجارها و أنهارها و غرفاتها و مساكنها و الأبدان التي فيها كلها صور إدراكية وجودها عين مدركيتها و محسوسيتها و قد علمت مرارا أن الصورة المحسوسة (بالذات) وجودها في نفسها عين محسوسيتها و محسوسيتها عين وجودها للجوهر الحاس‌ و كذلك حكم الصور المعقولة في أن وجودها في نفسها و معقوليتها و وجودها للجوهر العاقل كلها شي‌ء واحد بلا اختلاف جهة

و لذلك قال تعالى: « إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»‌ معناه؛ أن الحياة ذاتية لتلك الأجسام بخلاف أجسام الدنيا و أبدانها فإنها في ذواتها ميتة الجواهر مظلمة الذوات مجهولة الأكوان في أنفسها إلا بصور إدراكية زائدة عليها و إن الحياة واردة عليها من خارج[2]

و قد علمت أيضا منا في مباحث العقل و المعقول من الفن الكلي من الحكمة أن الصورة العقلية متحدة بالعاقل- و كذلك الصورة المحسوسة متحدة بالحاس فالأبدان الأخروية عين النفوس بخلاف هذه الأبدان الدنيوية.

    2. و وجه آخر: في الموافقة أن نحو وجود السعداء و أهل الجنة أرفع و أعلى من نحو وجود الأشقياء و أصحاب النار و الكاملون المقربون أعلى و أرفع منها جميعا- فالتجرد لقوم و التجسم لقوم آخرين[3]

و هاهنا أوان الشروع في ما وعدناه من تحقيق المعاد الجسماني و بعث الأبدان و ما ينوط بذلك من أحوال الآخرة بمقدمات يقينية و أصول برهانية تناسب أهل البحث فلنشرع فيه مستعينا بالله و ملكوته‌.

 

دو نمونه از سخنان بزرگان حکمت درباره معاد بیان می شود اول سخن سقراط بود که گذشت و اکنون هم سخن استاد فلاسفه بیان می شود که مراد یا ارسطو است ویا افلاطون نقل می شود البته این سخن به افلاطون بیشتر می خورد که قایل به عالم مثال اند ومشائیان و ارسطو منکر عالم مثال هستند؛

سخن ارسطو: کسی که در مسیر تکامل و تعالی ‘گرفته است ولی به عالم اعلی نرسیده است مثل اصحاب یمین که در عمل کامل اند اما در علم و معرفت کامل نمی باشند ایشان در مسیر تعالی قرار دارند اما در شاخه علم و معرفت به کمال نرسیده اند لذا عالم اعلی که عالم عفققل است به آن نرسیده اند ودر مرتبه ای که بین عالم حس و عقل است در آن متوقف می شوند این عالم مثال است متهی ایشان اگر بخواهند به علوّ عالم عقل وبه برتری عالم عقل بخواهند برسند لازم نیست زحمت زیادی متحمل شوند بلکه با یک گام دیگر که در نظظر و معرفت بر می دارند می توانند به مقام عقلی برسند کسانی که اهل عمل صالح و از اصحاب یمین اند اگر یک گام معرفتی بر دارند وکسب معرفت کنند به علو عالم عقل می رسند برخلاف اهل دنیا که اصحاب شمال اند وعمل صالحی ندارند بلکه طالح وبدکار اند ایشان اگر بخواهند به علو عالم عقل برسند باید زحمت زیادی را متحمل شوند و کار برای ایشان آسان نمی باشد باید اهل اعمال صالحه و هم اهل تحصیل معرفت باشند

این کلام از استاد فلاسفه اشاره به معاد جسد و بدن و هم به معاد روح و نفس اشاره دارد زیرا در اینجا هم سخن از وقوف در عالم مثال است وهم صحبت و بلوغ و نیل به عالم عقل است لذا هم دلالت بر معاد ابدان و اجساد وهم بر معاد ارواح و نفوس دلالت می کند

بعد ملاصدرا 2 وجه جمع برای این دوگانگی ظاهری بیان می دارند که در میان آیات و روایات و سخن بزرگان و اساطین حکمت وجود دارد؛

وجه جمع نخست: چر در کتب آسمانی و احادیث نبوی و اساطین حکمت دو گونه سخن گفته شده است؛

     معاد روحانی و به صورت تجرد را گاهی بیان کرده اند

     معاد جسمانی و جسد را مطرح کرده اند از این روی که؛

بدن های اخروی وبرزخی ومثالی جامع تجرد تجرد و تجسم می باشند؛

     جامع تجرد اند از این روی که بدن های اخروی و برزخی ماده ندارند

     جامع تجسم اند از این روی که این بدن ها صورت و محسوس اند صورت بدون ماده امامحسوس اند و دارای شکل و مقدار اند یعنی ماده و عوارض ماده را غیر از شکل و مقدار دارا می باشند ومحسوس می باشند مُبصر اند

والبته تمام موجودات عالم برزخ و مثال این گونه اند ونعمات بهشتی مانند آواز های بهشتی که از وزیدن نسیم در برگ درختان به سمع می رسد و مشمومات وبقیه محسوسات صورت بدون ماده می باشند ودر دوزخ هم بوهای بد وتصاویر دهشتناک و ... صورت هایی بدون ماده اند ومحسوس به مقدار و شکل و وضع می باشند

بعد ملاصدرا بیانی برای تجرد آن ابدان برزخی واخروی می آورد که به چه بیانی مجرد اند برای تجرد ابدان برزخی و موجودات اخروی به هر روی همه موجوداتی که در عالم برزخ وجود دارند چگونه تجرد دارند واین بیان ایشان دو قسمت دارد که با هم تجرد ابدان وموجودات اخروی را بدست می دهد؛

قسمت نخست بیان: این ابدان ومجودات اخروی صورت ادراکی هستند وحسوس بالذات می باشند این ها صورت علمی و ادراکی و محسوس بالذات اند وچنین صورتی در مقابل صورت خارجی و مادی می باشد این خارجی در مقابل ذهنی نمی باشد بلکه در مقابل مجرد است ودر مقابل محسوس بالعرض می باشد

تبیین قسمت نخست: این که محسوس بالذات اند و صورت ادراکی اند از این روی است که صورت های اخروی اعم از ابدان و سایر موجودات اخروی و به طور کلی عالم اخرت و مثال این صورت های محسوس با محسوسیت خود وادراک شدنشان وبا وجودی که برای نفس پیدا می کنند یکی است مثل صسورت های محسوسی که در دنیا در خیال و در ذهن انسان پیدا می شود صورتی که از کتاب در ذهن وخیال پدید می آید با صورت خارجی کتاب وجودش با ادراک این صورت مادی خارجی و با وجودی که این صورت کتاب برای نفس و ذهن و خیال می یابد یکی نمی باشد زیرا این کتاب محسوس بالعرض است نه محسوس بالذات ادراک این صورت خارجی کتاب به واسطه صورت ذهنی برای نفس و خیال وجود می یابد صورت می گیرد یعنی علم ما به صورت خارجی و مادی کتاب حصولی و از راه صورت است وعلم ما به صورتی که در از این کتاب در ذهن و خیال به وجود آمده است این حضوری است یعنی وجود آن صورت با ادراکی کهما نسبت به آن صورت داریم با یک صورت دیگر نیست بلکه به عین همان صورتی است که در ذهن است وبا وجودی که آن صورت بررای نفس و ذهن ما یافته است یکی است و علم ما به صورت ذهنی این کتاب علم حضوری است و علم به وجود خود آن صورت است که در ذهن و خیال ما پیدا شده است ابدان اخروی و برزخی که صورت ادراک یو علمی اند و محسوس بالذات می باشند همان طور که صورت معقول مثل ماهیت و مفهوم این کتاب یا این انسان با معقولیت صورت معقول که ادراک نفس به آن صورت معقول دارد و با وجودی که صورت معقول ببریا نفس و قوه عاقله می یابد یکی است یعن یعلم به انواع خارجی و مادی از راه ماهیتی است که از عقل پیدا می شود و علم به آن ماهیت از راه ماهیت وبه واسطه ومفهوم دیگری نیست

تفریع قسمت اول: نتیجه ای بر این بخش اول بیان بار می شود این است که وقتی ابدان اخروی و مثالی وبه طور کلی موجودات برزخی صورت های ادارکی وعلمی هستند ومحسوس بالذات می باشند بنابرین این ها حیّ بالذات می باشند و به طور کلی دار آخرت حی بالذات است زیرا حساب عالم وموجودات آن حساب ظرف و مظروف نمی باشد زیرا هر مرتبه ای را موجودات آن عالم ومرتبه تشکیل می دهند نشأه آخرت به طور کلی حیات ذاتی دارد یعنی خودش زنده است و قرآن می فرماید: «ان الدار الآخرةَ لهی الحیَوان» برخلاف حیات دنا که میت بالذات است واجسام دنیوی خودشان زنده نمی باشند البته برخی از اجسام دنیوی حیات بالعرضی به واسطه حیات روح و نفس دارند مانند جسم حیوان و انسان که با تعلق به برخی از حیات دنیوی این حیات به جسم تعلق می گیرد

قسمت دوم بیان: وقتی ابدان اخروی وموجودات برزخی صورت ادراکی و علمی و محسوس بالذات بودند بنا بر قانون اتحاد مدرِک و مدرَک و ادراک- که در جلد 3 اسفار گذشته است واتحاد عقل و عاقل و معقول که در همه مراتب ادراک حاکم است- این اتحاد بین ادراک و مدرِک با مدرَک بالذات است نه با مدرَک بالعرض خارجی در نتیجه وجود این ابدان برزخی با وجود نفس و روح که مدرِک باشد اتحاد دارد نفس وروح هم مجرد است و با اتحاد بدن برزخی با آن در نتیجه این بدن هم مجرد خواهد بود.

نکته: الان هم بین بدن مادی طبیعی عنصری و نفس مجرد طبق نظر ملا صدرا اتحاد است واتحاد فقط در بدن برزخی و مثالی نیست بلکه بدن طبیعی هم به منزله ماده برای نفس و نفس به منزله صورت برای بدن است و ترکیب بین ماده و صورت ترکیب اتحادی است در این مورد ملا صدرا از سید سند تبعیت کرده است که ایشان برخلاف مشهور که ترکیب بین ماده و صورت و نفس و بدن را انضمامی می دانند ایشان ترکیب را اتحادی می داند

پس الان هم بین نفس وبدن عنصری اتحاد است نه وحدت وبه نظر ملاصدرا بدن مرتبه نازله نفس است ظل و مظهر ورقیقه نفس است اما پس چرا ملاصدرا نسبت به بدن برزخی گفت از این روی است که اتحاد بین بدن برزخی و نفس اقوی است نه این که بین بدن مادی و عنصری با نفس اتحادی وجود نداشته باشد به جهت تجرد برزخی وغیر تامی که بدن برزخی دارد لذا مظهریت و حاکی بودنش نسبت به بدن قوی تر است

وجه جمع دوم: هر کدام از این بیان ها در مورد معاد که دو گونه مطرح شده است گاه معاد بدن و گاه به معاد روح است این ناظر به جمعیت و طایفه و گروهی است یعنی؛

     معاد جسد وبدن برای اصحاب یمین و اصحاب شمال و برای دوزخیان و بهشتیان است

     اما معاد روح و نفس برای مقربین است وبرای کاملان در معرفت می باشد کسانی که به تجرد عقلیو درجه مقربان رسیده اند معاد روح و نفس دارند نه این که ایشان معاد جسمانی ندارند بلکه همواره در نظام مراتب مرتبه بالاتر جامع مراتب مادون است یعن یاین ها اگر معاد روح و نفس دارند به طریق اولی معاد جسانی هم دارند به گفته ملاصدرا در شرح اصول کافی معاد ایشان مانند این تمثیل است

تمثیل معاد روحانی: وقتی میهمانی با مرکبی بر میزبان کریمی وارد می شود اول مرکب را گرفته و در طویله پذیرایی می کنند وخود شخص را به میهمانسرا برده در آنجا برای او لقاء و دیدار صورت می گیرد.

البته آن معاد جسدی و بدنی اصحاب یمین درجه و مرتبه ای بالاتر دارد وایشان در تنعم و تعیش و رفاه به سر می برند اما آن معاد بدن برای اصحاب شمال در درکات جهنم وگرفتار عذاب وحصر وتألم می باشند.

اکنون زمان آن رسیده تا معاد جسمانی را به نظریه ملاصدرا بحث و اثبات کنیم و از احوال معاد جسمانی و ویژگی های آن بحث کینم.

 


[1] . به غیر از شکل و ماده.
[2] . به واسطه ارواح و نفوس.
[3] . مصنفات شیخ مفید ج5 والاعتقادات شیخ صدوق باب29 ص76 و77 وتصحیح الاعتقادات الامامیة از شیخ مفید ج5 مصنفات ص115 تا 118 .