درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بالاترین مرتبه اعتقاد به معاد جسمانی

المقام الرابع‌:

في الاعتقاد بالصور التي في الآخرة هو مقام الراسخين في العرفان‌ الجامعين بين الذوق و البرهان و هو الإذعان اليقيني بأن هذه الصور التي أخبرت بها الشريعة و أنذرت بها النبوة موجودات عينية و ثابتات حقيقية و هي في باب الموجودية و التحقق أقوى و أتم و أشد و أدوم من موجودات هذا العالم و هي الصور المادية بل لا نسبة بينهما في قوة الوجود و ثباته و دوامه و ترتب الأثر عليه و هي على درجات؛

    1. بعضها صور عقلية هي جنة الموحدين المقربين

    2. و بعضها صور حسية؛

     ملذة هي جنة أصحاب اليمين و أهل السلامة و المسلمين

     أو مؤلمة هي جحيم أصحاب الشمال من الفاسقين أو الضالين و المكذبين بيوم الدين

و لكن؛

     ليست محسوساتها كمحسوسات هذا العالم بحيث يمكن أن يرى بهذه الأبصار الفانية و الحواس الداثرة البالية كما ذهب إليه الظاهريون المسلمون

     و لا أنها أمور خيالية و موجودات‌ مثالية لا وجود لها في العين كما يراه بعض أتباع الرواقيين[1] و تبعهم آخرون

     و لا أنها أمور عقلية[2]

     أو حالات معنوية و كمالات نفسانية

     و ليست بصور و أشكال جسمانية و هيئات مقدارية كما يراه جمهور المتفلسفين من أتباع المشائيين

     بل إنما هی[3] صور عينية جوهرية موجودة لا في هذا العالم الهيولاني محسوسة لا بهذه الحواس الطبيعية بل موجودة في عالم الآخرة محسوسة بحواس أخروية نسبة الحاس إلى الحاس كنسبة المحسوس إلى المحسوس

و عالم الآخرة جنس لعوالم كثيرة كل منها مع تفاضلها أعظم و أشرف من هذا العالم و كذلك للإنسان و حواسه نشئات كثيرة؛

     غير هذه النشأة الهيولية المستحيلة الكائنة الفاسدة و لذلك قال تعالى:‌« عَلى‌ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ»‌ و قال تعالى‌: «وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلًا»

     و قال تعالى: بعد خلق النطفة و العلقة و المضغة و هي أطوار طبيعية مادية «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»‌ إشارة إلى شرف نشأة الروح و قال تعالى‌: «وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً»

     ثم نشأة الولاية لمن يفوز بها، نشأة أخرى أعلى عن نشأة أصل الروح

     ثم نشأة النبوة[4] و ظهور خاصيتها أشرف من نشأة أصل الولاية[5]

و الله تعالى منشئ النشئات و باعث الأموات‌ و ناشر الكتب و الصحائف و الرسائل يوم النشور و هو محصل ما في الصدور و مخرج ما في القبور

 

ملاصدرا گفت: مرتبه 5 وبالاترین مرتبه در باب اعتقاد به مواعید شرعی وعیدهایی که در شرع مقدس داده شده است یک حقایق وواقعیات و موجودات حقیقی ثابت ودائمی هستند ونه این که تنها کنایه باشند طبق یکی از مراتبی که گذشت بلکه موجودات ثابت اند برای یک دسته از مردم از 3 دسته ای که درسوره واقعه بیان شده است که؛

    1. مقربین: برای این دسته از مردم این وعده های شرعی موجودات عقلی می باشند یعنی حقایقی که در عالم عقل موجود هستند صوَر به معنی فعلیاتی که در عالم عقل می باشند

    2. اصحاب یمین:

    3. اصحاب شمال:

در حققیت دو دسته اصحاب یمین و شمال این وعده ها ووعید های شرعی صوَر محسوس بهشتی یا جهنمی است ولکن؛

     این صور محسوس آن گونه که در قول اول و مرتبه نخست بیان شد محسوس به حواس ظاهره ای است که بعد از مرگ فساد یافته و پوسیده شده و از بین برود، نمی باشد وبا این حواس ظاهری ادراک نمی شوند لذا قو اول ومرتبه اول درست نمی باشد

     همین طور در قول و مرتبه دوم هم گذشت که در خیال متصل ودر مثال مقید که خیال انسان و ذهن شخص است هم موجود نمی باشد بلکه در مثال مطلق وخیال منفصل و در عالم مثال خارجی وجود دارند لذا این قول هم درست نمی باشد

     این صور بهشتی اصحاب یمین یا جهنمی اصحاب شمال امور عقلی و ارباب انواع هم نمی باشند که در مرتبه 3 از مراحل اعتقاد گذشت

     همین طور این ها حالات وکمالات معنوی و نفسانی هم نمی باشند که وعده ووعید ها را کنایه از لذات و آلام نفس می دانست کما که قول 4 بود

     همین طور عالم مثال که این صور بهشتی برای اصحاب یمین یا صور جهنمی برای اصحاب شمال در آن عالم موجود است و حقیقت وواقعیت دارد و ثابت و دایمی می باشد عالم مثال عالم عرضی هم نمی باشد که مشائیان صور منطبعه در نفوس فلکی می دانند وبنابر این نظریه عالم مثال عالمی عرَضی می شود وانطباع بر جرم وجسم فلک یافته و عارض بر آن می شوند زیرا ابن سینا به نقل از فارابی صور جزئیه ثواب و عقاب ها را صور در اجرام علوی مانند جرم فلکی می دانستند ومی گفتند: نفوس ناقصه و متوسطه بعد از مفارقت از بدن به جرم فلک تعلق می گیرد وآن جرم فلکی محل تخیل و ادراکات جزئی می شود و عالم مثال صور منطبعه در نفس فلکی می شود در حالی که عالم مثال عرضی نیست و موجودات عالم مثال عرض نمی باشد

پس هیچ کدام از این فرض ها درست نمی باشد؛

     این صور محسوس به حواس ظاهره نیست که باور عوام اهل اسلام بود

     این صور در خیال متصل خود شخص هم نیست کما این که برخی از اتباع رواقیون یعنی اشراقیون قدیم به این نظریه قایل اند ومانند غزلی هم از ایشان تبعیت کرده است

     این صور امور عقلی و ارباب انواع هم نیستند

     این صور حالات معنوی و نفسانی هم نیستند

     عالم مثال و عرضی هم نمی باشند وصور عرَض نمی باشند وعالم مثال از نظر ایشان همان صور منطبع در جرم فلک می شود

بلکه این صوَر یک صور جوهری مجرد می باشند که محسوس به حواس باطنی و حواس اخروی اند؛

اولا: جوهر اند نه عرَض منتهی جوهر مقداری

این که مشهور مشاء جوهر را 5 قسم می کردند؛

جوهر مفارق از ماده: عقل و نفس

جوهر مقارن با ماده: جسم و صورت و هیولی

بلکه جوهر 6 قسم است وجوهر مفارق از ماده قسم سومی دارد که جوهر مقداری یا مقدار جوهری است نه این مقدار عرَضی که کم متصل است و بر جسم عارض می شود این صورت جوهر مقداری محسوس به حواس باطنی اخروی برزخی است

پنج حسی هست جز این پنج حس    آن چو زرّ سرخ و این حس همچو مس

صحت این حس بخواهید از طبیب    صحت آن حس بجویید از حبیب

صحت این حس ز معموری تن    صحت آن حس ز ویرانی بدن

کی به بازاری که اهل محشرند    حس مس را همچو حس زر خرند

 

بعد ملاصدرا می گوید: عالم آخرت جنس برای عوالم کثیره است و آخرت فقط یک عالم نمی باشد عوالم کثیره ای که دارد اعم از درجات عالم مثال و عالم عقل می باشد وهر کدام عوالمی و درجاتی هستند و در قرآن فرمود: «ولَلآخآخرة اکبر درجات و اکبر تفضیلا» آخرت درجاتی متفاضله هستند وبرخی از برخی دیگر برتر است و تفاضل بین آن ها است و همه درجات عالم آخرت برتر واشرف از عالم طبیعت است حال همه موجودات عالم آخرت در هر مرتبه ای که باشد شریف تر از موجودات مادی وطبیعی محسوس به حواس ظاهری است و به مراتب قوی تر از موجودات طبیعی است طوری که موجودات طبیعی طرف نسبت و مقایسه با موجودات عالم آخرت قرار نمی گیرد و اصلا با آن ها قابل مقایسه نمی باشد

همین طور انسان هم در میان موجودات طبیعی نشآت و عوالم و مراتبی دارد همان طور که عوالم کثیر اند وجود انسان هم منحصر به این مرتبه مادی و طبیعی نمی باشد بلکه نشآت وعوالم مراتب فراوانی دارد که قرآن فرمود: «عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لا تَعْلَمُونَ (61)» می توانیم شما را به امثال خودتان تبدیل کنیم وشما را در عالمی که نمی شناسید ایجاد کنیم پس یک مرتبه از وجود انسان مرتبه ای است که وجود انسان به مثل آن تبدیل می شود و یک مرتبه از مراتب وجود انسان مرتبه ای است که در عالمی ایجاد می شود که برای انسان ناشناخته است لذا وجود انسان محدود به وجود طبیعی نیست

در آیه دیگر فرمود: «لقد خلقکم اطوارا» وجود انسان مراحل ومراتب و اطواری دارد که؛

     بعد از مراتب مادیت که مرتبه نطفه و علقه و مضغه است مراتب نشأه روح و تجرد است که در آن آیه خدا بعد از بیان مراحل مادی وجود انسان می فرماید: «ثم انشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین»

     در نشأه دیگر که نشأه روح است نشأه تجرد است که خود مراتبی دارد از مرتبه تجرد مثالی آغاز و به مرتبه تجرد عقلی می رسد که اصل روح و نفس می باشد

     باز وجود انسان مرتبه منحصر به این مرتبه هم نمی شود می تواند در مرتبه بالاتری باشد که عبارت از فنای در مرتبه ومقام واحدیت است واین مرتبه اصل ولایت است

ولایتی که شخص ولیّ می یابد به معنای تصرف وجودی در موجودات اصلش در این مرتبه تحقق می یابد یعنی در مرتبه فنای در مقام واحدیت که در سفر دوم از اسفار اربعه عرفانی حاصل می شود و همان سفر فی الحق است

     وباز هم وجود انسان به همین مرتبه ختم نمی شود ومرتبه بعدی بقای بعد الفناء است و در سفر سوم که من الحق الی الخلق می باشد و در این سفر از وحدت به کثرت روی می آورد کما این که در سفر قبلی از وحدت به کثرت سیر نمود

این مراتب و اسفار عبارتند از؛

     سفر 1 من الخلق الی الحق است و سالک از کثرت روبه وحدت می آورد و در پایان این سفر فنای افعالی برایش حاصل می شود

     سفر 2 فی الحق است که سیر در کمالات و اسماء و صفات حق می باشد و در این سفر اصل ولایت محقق می شود وفنای ذاتی و صفاتی و افعالی برای سالک پیدا می شود

     سفر 3 مرتبه بقای بعد از فنا است و سیر در مراتب افعال حق که اعم از جبروت و ملکوت و ناسوت می باشد وسفر از حق به خلق است و در این مرتبه ولایت ظهور می یابد وتصرف وجودی در موجودات رخ می دهد اصل ولایت در سفر دوم و در مرتبه سوم ولایت ظهور می یابد

     سفر 4 مرتبه ای است که اگر شخص به مقام نبوت نایل شده باشد و مسافر به این سفر است که سیر در خلق با حق است واین سفر مخصوص به انبیای مرسل و مشرع است.

پشتوانه همه این مراتب ولایت است وپشتوانه نبوت ولایت است لذا ولایت از نبوت بالاتر است نه این که امام از پیغمبر بالاتر باشد بلکه پیامبر مرتبه ولایت را دارد وپشتوانه مقام نبوت او می باشد زیرا مقام ولایت جنبه ارتباط با حق است و مقام نبوت جنبه ارتباط با خلق است آن جنبه ارتباط با باطن است واین ارتباط با ظاهر ومظاهر است

این نشآت و عوالم و مراتبی است است که وجود انسان دارد

غیر از آن جانی که در گاو و خر است    آدمی را عقل و جانی دیگر است

باز غیر از عقل و جان آدمی    هست جانی در نبیّ و در ولیّ

 

بعد ملاصدرا می گوید: حق تعالی مُنشئ العوالم و نشآت است و همه این عوالم را خدا پدید می آورد و ایجاد می کند حق تعالی باعث الاموات من القبور است برانگیزاننده مردگان از گور ها و ناشر الصُحُف است «واذا الصحف نُشرت» وحق تعالی مُحصّل ما فی الصدور است وراز ها و آن چه در سینه ها است فاش می شود «أَفَلا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ (9) وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ (10) إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّخَبِيرٌ (11)»


[1] . اشراقیون قدیم وامثال غزالی که از ایشان تبعیت کرده اند.
[2] . یعنی ارباب انواع عقلی هم نمی باشد که قول سوم بود.
[3] . نظریه ملاصدرا در باب معاد جسمانی.
[4] . در سفر 4 از اسفار اربعه سلوکی.
[5] . در سفر 3 از اسفار اربعه عقلیه.