درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معادوحشر تبعی و استقلالی

فإذن نقول: الآيات التي فيها ذكرت النطفة و أطوارها الكمالية و تقلباتها من صورة أنقص إلى صورة أكمل و من حال أدون إلى حال أعلى فالغرض من ذكرها إثبات أن لهذه الأطوار و التحولات غايةً أخيرة فللإنسان توجه طبيعي نحو الكمال و دين إلهي فطري في التقرب إلى المبدأ الفعال و الكمال اللائق بحال الإنسان المخلوق أولا من هذه المواد الطبيعية و الأركان لا يوجد في هذا العالم الأدنى- بل في عالم الآخرة التي إليها الرجعي و فيها الغاية و المنتهى فبالضرورة إذا استوفى الإنسان جميع المراتب الخلقية الواقعة في حدود حركته الجوهرية الفطرية من الجمادية و النباتية و الحيوانية و بلغ أشُدَّه الصوري و تم وجوده الدنيوي الحيواني فلابُدَّ أن يتوجه نحو النشأة الآخرة و يخرج من القوة إلى الفعل و من الدنيا إلى الأخرى ثم المولى و هو غاية الغايات منتهى الأشواق و الحركات و هو المراد من قوله تعالى:‌ «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ... إلى قوله:‌ وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ» قبور الأجساد و قبور الأرواح أعني الأبدان و كذا غيره من الآيات المذكورة فيها أطوار الخلقة و أكوان النطفة فإن الغرض من الكل- إثبات النشأة الآخرة للإنسان من جهة ثبوت الغاية لوجوده و حركته الفطرية.

فإن قلت: هذه التحولات و التطورات مما يوجد في غير مادة الإنسان أيضا كالنبات و الحيوان فيلزم أن يكون لها أيضا نشأة أخروية.

قلت: بعض هذه الأحوال و الأطوار يوجد فيها (غیر ماده انسان) لا كلها لنقصان فطرتها عن درجة الإنسانية فغايتها أيضا تكون بعد تلك الأطوار و سائر الأكوان الحيوانية ما لم يصل إلى حد الإنسانية و لم يدخل بابها لا يمكنه‌ الولوج إلى ملكوت السماوات- و الصعود إلى باب القدس كما أن الأكوان النباتية ما لم يدخل باب الحيوانية- لم يمكنه الدخول إلى الإنسانية لا على وجه التناسخ بل على نحو آخر يعلمه أهل البصيرة و الحكمة ثم إنه ليس كل متوجه نحو غاية فهو لا محالة واصل إليها بل ربما يعوق عنها لأمر خارجي فإن هاهنا قواطع للطريق و حجبا عن الوصول و الغرض أن للطبائع غايات ثابتة مقتضى الفطرة الأصلية البلوغ إليها و ربما يقع المنع و الحجاب.

 

آن دسته از آیاتی که از راه بیان مراحل خلقت انسان دلالت بر معاد دارد در سدد اثبات معاد برای انسان هستند که از ناحیه مبدا و علت غایی و غایت وجود انسان می باشد با این بیان که؛

وکلُّ شیئ غایةً مستتبع    حتی فواعل هی التوابعُ

 

هر موجودی به دنبال غایتی است حتی فاعل های طبیعی؛

قطره ای کاز جویباری می رود    در پی انجام کاری می رود

زیرا؛

اذ مقتضی الحکمة و العنایة    ایصال کل ممکنِ لغایة

 

حکمت خداوندگار و علم عنایی او اقتضای این را دارد که هر ممکنی به غایت خود برسد و هر موجودی به ثمر بنشیند این آیاتی که برای اثبات معاد انسان و مراتب خلقت انسان را از مرتبه عصاره گل تا مرتبه نطفه و علقه ومضغه و قرار در رحم و نوزادی تا آنجایی که خلقت صوری انسان یعنی وجود دنیوی حیوانی انسان به تمام و کمال می رسد، این طیف از آیات لسان و دلالتشان این است که برای وجود انسان که با حرکت جوهری ذاتی فطری این مراتب و مراحل را پشت سر می گذارد غایتی اخیر هست که آن نباید در عالم دنیا جستجو شود گرچه انسان به حسب خلقت اولی یک موجود طبیعی دنیاوی است اما این مراتبی که در عالم دنیا و در خلقت دنیوی با حرکت جوهری ذاتی جِبلی طی می کند غایت اخیری دارد که آن نباید در عالم طبیعت ودنیا آن غایت را جستجو کرد آن غایت اخیر عبارت است از انتقال از نشأه دنیا به آخرت و تقرب به عقل فعال اولا وبه پیشگاه حق تعالی ثانیا است حکیم سبزورای در خطبه منظومه حکمت می گوید:

یا واهب العقل لک المحامد    الی جنابک انتهی المقاصد

 

تمام حرکات به خدا منتهی می شود ولذا به دنبال بیان مراتب خلقت انسان واطوار وجودی او در دنیا سخن از مرگ وانتقال از نشأه دنیا به آخرت در این آیات به میان می آید که؛ «أن الله یبعثُ مَن فی القبور» خدا ارواح و اجساد برزخی را که در قبور این ابدان طبیعی دفن شده اند را برمی انگیزاند حکیم سبزورای در حاشیه می گوید:

بین که اسرافیل وقت اند اولیاء    مرده را زایشان حیات است و نما

جان های مرده اندر گور تن    برجهد ز آوازشان اندر کفن

 

بعد اشکال و جوابی مطرح می شود؛

اشکال: این دلیل شما یعنی استدلالی که شما برای این دسته از آیات بیان کردید (اثبات معاد انسان از راه علت غایی مراحل تطور انسان وغایت وجودی انسان) در این استدلال اشکال اعم بودن دلیل از مدعا پیش می آید زیرا مدعا اثبات معاد انسان است واین دلیل اختصاص به انسان ندارد زیرا دلیل اثبات غایت از راه مراحل خلقت که انسان آن را با حرکت جوهری طی می کند واین دلیل، معاد را برای نبات و حیوان هم اثبات می کند زیرا این ها هم بنابر حرکت جوهری مراتبی از خلقت را پشت سر می گذارند بنابرین طبق این بیانی که شما در استدلال این آیات طرح کردید علاوه بر انسان نبات و حیوان هم باید مستقیما حشر الی الله وباید معاد داشته باشند وبا توجه به این آیات مراحل خلقت انسان وبنابر حرکت جوهری معاد سایر موجودات مانند نبات وحیوان هم ثابت می شود و همه این ها باید حشر مستقل و رجوع الی الله داشته باشند بلکه رجوع به عقل و بعد هم به حق تعالی داشته باشند درحالی ملاصدرا به حشر استقلالی برای غیر انسان مانند نبات وحیوان قایل نیست البته ملاصدرا به گفته حکیم سبزورای به حشر تبعی برای حیوان و نبات قایل می باشد از دو جهت؛

    1. از راه حشر انسان: وقتی انسان در آخرت محشور شد آنچه در وجود انسان هم هست از جمله عقاید و علایق هم محشور می شود حکیم سبزورای در پاورقی به بیتی از محیی الدین اشاره می کند؛

لقد صار قلبی قابلا کل صورة    فمرعی لغزلان ودیراً لرهبان

 

واشاره به این روایت دارد که؛ «لو احب احدٌّ حجرا حُشر معه» بنابرین غیر انسان از رهگذر حشر انسان محشور می گردد

    2. بنابر این که حیوان نفس ناطقه داشته باشد که این بیان از ملاصدرا در آخر فصل 2 باب 8 از همین جلد گذشته است بنابر این که حیوانات نفس ناطقه و ادراک کلیه داشته باشند در رد تناسخ صعودی، حیوانات با استکمال عقلی از راه وجود انسان این ها به استکمال عقلی برسند بلکه از راه رب النوع خود به آن می رسند نفس ناطقه حیوان حشر به سوی رب النوع خود خواهد داشت و به واسطه رب النوع حشر الی الله دارد.

صورت حیوان هم حشر به عالم برزخ خواهد داشت «واذا الوحوش حُشرت» واگر نفس ناطقه و ادراک کلیات واستکمال عقلی داشته باشد حشر به سوی رب النوع خود خواهد داشت واین حشر تبعی برای حیوانات است

حشر تبعی برای غیر انسان را حکیم سبزورای در حاشیه بیان نموده اند.

جواب: ملاصدرا می گوید: چنین چیزی لازم نمی آید که اثبات معاد برای غیر انسان هم مستقلا و مستقیما باشد زیرا مراحل خلقت و اطوار وجودی که انسان بر پایه حرکت ذاتی وجودی فطری در دنیا طی می کند غیر انسان همه این اطوار را طی نمی کند بلکه برخی را می پیماید و در برخی دیگر متمرکز ومیخکوب می شود مثلا نبات از مرتبه عنصری و معدنی وجمادی می گذرد اما در مرتبه نباتی متوقف می شود وحیوان از معدن و نبات عبور می کند و در مرتبه حیوانیت متوقف می شود وبه مرتبه بالاتر نمی رسد تا از مرتبه انسانیت به تقرب عقل وبعد به حق برسد تنها راه ارتقاء ذاتی ووجودی نبات و حیوان وبه طور کلی سایر موجودات طبیعی برای رسیدن به قرب به عقل وحق این است که از باب الابواب وجود انسان به این تقرب نایل شود یعنی اگر نبات بخواهد با استکمال ذاتی وبا حرکت جوهری ذاتی فطری به مرتبه قرب به حق تعالی برسد باید گیاه خوراک حیوان شود بعد آن حیوان ذبح شده و درسبد غذایی انسان قرار بگیرد تا به نطفه انسان تبدیل شود وآن با طی مراتب و مدارج ذاتی در سیر حرکت جوهری بالا برود تا به قرب به حق وعقل برسد. حرکت جوهری ذاتی که بر سبیل اتصال طولی است نه با تناسخ صعودی و نه با تبدل انواعی که داروین واریستوفانس فیلسوف یونانی 300ق.م بدان قایل اند

وباید به نحو اتصال باشد نه به گونه انفصال که مثلا نباتی که در مرتبه نباتی متوقف است نفسش بعد از مرگ و خشک شدنش از او جدا شود بعد به بدن حیوان و بعد هم به بدن انسان تعلق گیرد بنابر تناسخ صعودی که در ابتدای این جلد بحثش گذشته است و نه هم بنا بر تبدل انواع مانند این که میمونی که متوقف در مرتبه حیوانیت است یکباره به نوع انسان تبدل یابد بلکه باید از راه حرکت ذاتی جوهری اتصالی طولی از مرتبه ای به مرتبه بالاتر ارتقاء می یابد متحرکی که ذات ووجود انسان است از مرتبه ای به مرتبه بالاتر ارتقاء می یابد از مرتبه جمادی که معدنی و نطفه است به مرتبه نباتی رسیده و رشد ونمو می یابد وبعد در مرتبه حیوانی ادراک وحس می یابد آن هم در ابتدا ادراک لمسی حسی می یابد تا به مرتبه انسانیت و عقل برسد واز قوه به فعلیت و از دنیا به آخرت و تقرب به عقل و بعد هم به حق تقرب بیابد

ملاصدرا می گوید: لزوما این طور نیست که هر حرکت جوهری ذاتی فطری در هر انسانی بدون ابتلاء به موانع و قواسر به غایت مطلوب خودش که عقل است برسد گاه این حرکت گرفتار موانع و قواسر می شود و آن ها سد راه کمال حرکت جوهری ذاتی فعلی می شود.

کتابی از شهید مطهری بعد ازشهادتشان درباره معاد چاپ شد که یک اشکال بر ملاصدرا در معاد جسمانی وارد کرده است؛ معادی که ملاصدرا می گوید همان معاد قرآنی نیست زیرا در قرآن معاد برای همه موجودات است اما معاد صدرایی فقط برای انسان است. در باب 11 این مطلب بررسی می شود.