درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان بر تبدیل نفس ناطقه به عقل فعال

و البرهان: على وجوده في النفس أن النفس في مبادي الأمر- و إن كانت نفسا بالفعل لكنها عقل بالقوة و لها أن تصير عقلا بالفعل لأجل تصور المعقولات و التفطن بالثواني بعد الأوليات حتى يصير بحيث تحضر صور المعلومات متى شاءت فتحصل لها ملكة استحضار الصور العقلية من غير تجشم كسب جديد فخرجت ذاتها من العقل بالقوة إلى العقل بالفعل و كلُّ ما خرج من حدود القوة و الاستعداد إلى حد الفعل فلا بد له من أمر يخرجه منها إليه فهو إن كان أمرا غير عقلي كجسم أو قوة جسمانية

     فيلزم أن يكون الأخس وجودا علة مفيدة للأشرف وجودا

     و كان غير العقل‌ أفاده العقل لغيره و ذلك محال

و إن كان عقلا فلا يخلو؛

     إما أن يكون عقلا في أصل الفطرة فهو المطلوب

     و إن لم يكن كذلك فيحتاج لا محالة إلى أمر يخرجه من القوة إلى الفعل- و يجعله عقلا بالفعل

فننقل الكلام إليه؛

     حتى يدور

     أو يتسلسل

     أو ينتهي إلى المطلوب

فثبت وجود العقل المقدس عن شائبة القوة و النقص الاستعدادي.

و من سبيل آخر: أن النفس الإنسانية قد لا يكون معلوماتها التي اكتسبتها حاضرة لها مدركة و لها قوة الاسترجاع و الاستذكار فهي مخزونة فلها قوة الإدراك و قوة الحفظ و هما متغايرتان لأن‌ الحافظ فاعل و المدرك قابل فيمتنع اتحادهما- و لا شك أن المدرك القابل هي النفس فالحافظ الفاعل جوهر أجل منها وجودا و هذا النحو من الوجود عقل فعال و ظاهر مكشوف أنه ليس جسما من الأجسام و لا قوة في جسم لأن شيئا منهما لا يكون معقولا بالفعل و لا عاقلا بالفعل فكيف يكون سببا لما ليس بجسم و لا في جسم و الكلام في وجود سبب تصير به النفس عقلا بالفعل

و أما المعقول من الجسم فهو صورة عقلية لا يحمل عليه معنى الجسم بالحمل الشائع الصناعي- فبالجسم لم يصر جسم معقولا فضلا عما ليس بجسم من الأمور التي ليست داخلة في مكان- و لا منطبعة في ذي وضع و حيز حتى يجاورها أو يحاذيها جسم أو صورة في جسم فيؤثر فيها لما تقدم أن تأثير الأجسام و الجسمانيات في الأشياء بمشاركة الأوضاع المكانية- فإن القرب الوضعي و الاتصال المقداري في الجسمانيات بإزاء القرب المعنوي و الارتباط العقلي في الروحاني في قبول الأثر و استجلاب الفيض

 

ملاصدرا گفت: عقل یک وجود نفسی و یک وجود فی نفسه و یک وجود رابطی دارد یعنی وجودی برای خودش ووجودی برای نفس ناطقه دارد در جلد 7 در اللهیات به معنی الاخص یا ربوبیات درباره وجود نفسی بحث شد و در آن جلد ملاصدرا به با 13 برهان به اثبات وجود عقل پرداخت زیرا اتحاد نفس ناطقه با عقل فعال در 3 جا مطرح شده است که یکی در جلد 7 است اینجا برهان اول برهان 5 در آنجا وبرهان دوم اینجا برهان آخر در آن جلد است که البته 12 برهان را با عدد بیان می فرماید وبعد برهان دیگری را مطرح می کند که اینجا دومین برهان در اثبات وجود رابطی عقل فعال است منتهی اینجا برای اثبات وجود رابطی و در آنجا به عنوان وجود نفسی عقل فعال بحث شده است

اما وجود رابطی عقل فعال که برای نفس دارد در 2 جا بحث شده است در جلد 3 در مباحث عقل و عاقل ومعقول و یکی هم در اینجا که در مباحث معاد و پیرو مباحث نفس مطرح شده است؛

اکنون بحث در اثبات وجود رابطی عقل فعال است یعنی وجودی که عقل فعال برای نفس دارد که همان اتحاد نفس با عقل فعال است با توضیحاتی که پیشتر داده شده است و اکنون 2 برهان برای اثبات وجود عقل برای نفس اقامه می شود؛

برهان نخست:

     نفس ابتدا عقل بالقوه است وبعد به عقل بالفعل می رسد یعنی تعقل در ابتدا برای نفس بالقوه است مانند کودک که عقل برای او در این مرتبه عقل هیولانی است

     ودر سنین بالا که کودک به تعقل بدیهیات می رسد از این مرتبه به عقل بالملکه تعبیر می شود که تعقل بدیهیات بالفعل است اما استعداد نظریات از بدیهیات وجود دارد

     در مرتبه سوم تعقل بدیهیات از نظریات فعلیت می یابد واستعداد استحضار نظریات از بدیهیات در مرتبه عقل بالفعل وجود می یابد اما این فعلیت یافتن به این معنا نیست که تمام نظریاتی که بوسیله بدیهیات تعقل شده است در نفس وذهن حاضر نیست اما استعداد استحضارش در نفس وجود دارد وبه این عقل بالفعل گویند

     عقل مستفاد آن زمان است که نظریات تعقل شده توسط بدیهیات تمامی در نفس حاضر شود

بنابرین نفس در ابتدا در مرتبه عقل بالقوه است وتعقل برایش در حد بالقوه است و بعد به عقل بالفعل می رسد و تعقل برایش فعلیت می یابد و نفس، در این مرتبه مُخرج لازم دارد و چیزی باید عقل را از مرتبه عقل بالقوه در بیاورد و به مرتبه عقل بالفعل برساند واز ویل وچاه قوت بیرون کشیده و به صحن وسرای فعلیت برساند

    1. مُخرِج نمی تواند خود نفس ناطقه باشد زیرا در این صورت لازم می آید نفس هم خود برای خود، هم مفید باشد و هم مستفید واین امکان پذیر نیست وشیئ واحد مفید ومستفید برای خود نمی باشد زیرا اجتماع نقیضین می شود یعنی باید هم آن شیئ را داشته باشد تا فایده بخش باشد و هم آن را نداشته باشد که استفاده برنده باشد و این تناقض است

    2. مُخرج غیر نفس است وآن را از قوت به فعلیت می برد که آن؛

     جسم و جسمانی است: جسمانی به دو چیز اطلاق می شود که منسوب به جسم اند زیرا جسم مجموع صورت نوعیه و هیولای اولی است؛

    1. صور نوعیه: که به آن طبایع وقوی می گویند

    2. اعراض: که منسوب به جسم است

     یا عقل اصلی باشد

     یا نفس دیگری است که به مرتبه عقل رسیده است

     جسم وجسمانی نمی تواند مُخرج نفس باشد به دو دلیل؛

دلیل نخست: تاثیر اخس در شرف لازم می آید وموجود پست تر در یک موجود بالاتر اثر گذار باشد زیرا جسم وجسمانی مادی است و نفس ناطقه مجرد است و شریف تر از موجود مادی است وعلیت و تاثیر موجود اخس در موجود شریف تر محال است

دلیل دوم: جسم و جسمانی عقل نیست یعنی فاقد است پس چطور می تواند افاده عقل به نفس ناطقه بکند زیرا فاقد شیئ نمی تواند معطی شیئ باشد

ذات نایافته از هستی بخش     کی تواند که شود هستی بخش

کهنه ابری که بوَد ز آب تهی    نآید از وی صفت آب دهی

 

     مُخرج نفس از عقل بالقوه به عقل بالفعل عقل اصلی باشد یعنی موجودی که از اول به صورت عقل توسط حق تعالی ایجاد شده است این شق مورد نظر ما است که باید نتیجه گیریم

     مُخرج نفسی است که از عقل بالقوه به عقل بالفعل رسیده است

بنابر این احتمال سوم، دور یا تسلسل لازم می آید که باطل است یا به مطلوب منجر می شود که احتمال دوم بود

اگر مُخرج این احتمال باشد در آن نفس قبلی نقل کلام می شود که مُخرج آن چه بوده است؟

     اگر نفس دوم نفس اول را از قوه به فعلیت برساند این دور است

     اگر بگویی نفس ثالثی آن را به فعلیت رسانیده است و هلُمّ جرّاً واین سلسله را تا بی نهایت ادامه بدهی تسلسل لازم می آید

     اگر بگویی نه دور است ونه تسلسل بلکه به عقل اصلی منتهی می شود و از اول عقل بالفعل باشد که نه مانند نفس که ابتدا عقل بالقوه است این فرض به صورت دوم منتهی می شود که مطلوب ما است

بر اساس این برهان مُخرج نفس ناطقه از قوه به فعلیت عقل اصلی است که به آن عقل فعال می گویند ودر صورتی که مُخرج نفس عقل فعال است پس عقل فعال وجودش ثابت می شود یعنی وجود رابطی عقل برای نفس ثابت می شود زیرا عقل فعال مُخرج نفس برای نفس وجود دارد

برهان دوم: حکیم سبزواری در تعلیقه می فرماید این برهان از تفاوت 3 حالت به دست می آید؛

    1. مشاهده نفس نسبت به صور معقولاتی که نفس ادارک کرده است

    2. ذهول نفس نسبت به صور معقولاتی که نفس ادارک کرده است

    3. نسیان نفس نسبت به صور معقولاتی که نفس ادارک کرده است

صور معقوله که نفس ناطقه ادراک می کند؛

     گاه در نفس ظهور دارد ونفس آن ها را ادراک و مشاهده می کند

     وگاه هم غیبت از نفس می یابد

در صورت غیبوبت از نفس؛

     گاهی نفس می تواند آن ها را استذکار و استرجاع ویادآوری کند بدون کسب دوباره که به این حالت ذهول و سهو گویند

     گاهی هم نفس غیبت به گونه است که نفس نمی تواند بدون کسب وتحصیل جدید استرجاع کرده ومورد مشاهده قرار دهد و استذکار کند به این صورت نسیان گفته می شود

در صورت ذهول می تواند استرجاع کند و در نسیان بدون کسب جدید نمی تواند از این روی که خزانه ای در کار است که این صورت ها وقتی از نفس غایب می شود در آنجا نگهداری می شود ودر صورت ذهول نفس می تواند از آن خزانه برگرداند و در صورت نسیان صورت از نفس و خزانه غایب می شود ودر این صورت نفس نمی تواند آن را برگرداند و نیاز به کسب وتحصیل جدید می باشد موجودی به عنوان حافظ مدرکات عقلیه نفس در کار است

این خزانه؛

     خود نفس نمی تواند باشد زیرا نفس مدرِک این صورت ها است و ادراک هم انفعال وقبول است اما حفظ که کار خزانه است فعل می باشد ونفس نمی تواند هم قابل و هم فاعل صور باشد هم قبول باشد و هم تاثیر

     این خزانه باید عقل فعال باشد

     زیرا که این خزانه جسم و جسمانی هم نمی تواند باشد از این روی که؛ -در برهان نخست بیان شد که- (دو تعبیر در این جا بیان می داریم که هر کدام یک دلیل می تواند باشد)؛

تعبیر نخست: ملا صدرا می گوید: جسم و جسمانی نه عاقل بالفعل است ونه معقول بالفعل یعنی عقل نیست ونمی تواند نفس را به عقل تبدیل کند زیرا خزانه با حفظ کردن این امکان را برای نفس فراهم می کند که صورت را استرجاع کرده و تعقل کند و عقل بالفعل کند فاقد شیئ نمی تواند معطی باشد

تعبیر دوم: استاد اسحاق نیا می فرماید: جسم و جسمانی مادی است و نفس ناطقه مجرد است و موجود پایین تر در موجود بالاتر نمی تواند تاثیر بگذارد

خزانه عقل است و در این صورت عقل برای نفس وجود دارد و این گونه مطلوب ثابت می شود

این تعبیر دوم برای ادامه بحث مفید است از این روی که؛ خزانه جسم و جسمانی نیست ومادی در مجرد تاثیری ندارد

اشکال: اگر کسی بگوید: جسم مجرد به شما معرفی می کنیم مثل جسم معقول وصورت معقول از جسم که مادی است و در نفس هم تاثیر می گذارد صورت معقول از جسم که همان مفهوم جسم کلی یا مفهوم جسم به طور کلی است که مورد ادراک عقل واقع می شود

جواب: ملاصدرا می گوید: صورت معقول از جسم، فرد جسم نمی باشد و جسم به حمل شایع صناعی نیست و هیچ مفهومی فرد خود نمی باشد

این که یک شیئ فرد یک مفهوم باشد دو شرط دارد؛

    1. صدق آن مفهوم بر آن شیئ

    2. ترتب آثار خارجی آن مفهوم بر آن شیئ

اما از مفهوم جسم نمی توان آثار خارجی را بدست آورد و مثلا از آن اتومبیل ساخت لذا مفهوم جسم که جسم نمی باشد جسم به حمل اول ذاتی است نه شایع صناعی و مصداق و فرد خارجی برای جسم

بنابرین جسم اثر این که موجب جسم مجرد شود نمی باشد وجسم نمی تواند در جسم مجرد تاثیر داشته باشد که همان صورت معقول از جسم باشد زیرا آن جسم نیست وجسم موجب جسم مجرد نیست و تاثیری در جسم مجرد ندارد صورت معقول از جسم است وجسم در جسم تاثیر ندارد تا چه برسد به این که در یک موجود مجردی مانند نفس تاثیر بگذارد

افزون بر این که؛

اگر جسم بخواهد در نفس که مجرد است تاثیر بگذارد باید وضع و محازات با آن بیابد زیرا تاثیر جسم مشروط به وضع و محازات است درحالی که نفس مجرد است ووضع و محازات مادی ندارد وقابل اشاره حسی نمی باشد تاثیر در مادیات واجسام با وضع و محازات محقق می شود اما در بین مجردات با قُرب معنوی ووجودی تاثیر وتاثر حاصل می شود استجلاب فیض صورت می گیرد اما در اجسام محازات و قرب وضعی شرط تاثیر بین اجسام است.

خلاصه خزانه، جسم و جسمانی نیست و همان عقل فعال است

در صورت ذهول صورت خزانه عقل هست و در صورت نسیان خیر حال به چه صورت؟

منظور از زوال صورت معقول از عقل قطع ارتباط بین نفس و عقل است یعنی همان وجودی که نفس برای عقل دارد.