درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ۱۷ نقد ملاصدرا بر ابن سینا ومشاء

     و منها: أنه أبطل و أحال كون الصورة الجوهرية المفارقة علوما تفصيلية للواجب تعالى بالأشياء بناء على‌زعمه أنها أمور منفصلة عنه تعالى مباينة الذوات لذاته- فكيف يكون لوازم الأول تعالى فإذا لم يكن من اللوازم كان صدورها عنه مسبوقا بصور أخرى فيتسلسل و يتضاعف الصور إلى غير نهاية فجعل علمه تعالى أعراضا حالة في ذاته معتذرا بأن ذاته لا تنفعل منها و لا تستكمل بها.

و قد علمت فساد ما زعمه و أن الصور العقلية الجوهرية ليست منفصلة الذوات عن‌ ذاته كما مر مستقصى فهذه‌ و أمثالها من الزلات و القصورات إنما نشأت من الذهول عن حقيقة الوجود و أحكامها و أحكام الهويات الوجودية و صرف الوقت في علوم غير ضرورية كاللغة و دقائق الحساب و فن أرثماطيقى و موسيقى و تفاصيل المعالجات في الطب و ذكر الأدوية المفردة و المعاجين و أحوال الدرياقات و السموم و المراهم و المسهلات و معالجة القروح و الجراحات و غير ذلك من العلوم الجزوية- التي خلق الله لكل منها أهلا و ليس للرجل الإلهي أن يخوض في غمرتها- و لهذا لما سئل سقراط عن سبب إعراضه عن العلوم التعليمية قال إني كنت مشتغلا بأشرف العلوم يعني به العلم الإلهي و بالجملة رأس الأمر و سنامه لمن أعطاه الله فطرة صافية و طبعا لطيفا و ذكاء شديدا و فهما ثاقبا و استعدادا بالغا أن لا يشتغل بأمور الدنيا و طلب الجاه و الرفعة بل يكون معرضا عن الخلق طالبا للخلوة آنسا بالله آيسا عن غيره مع حضور القلب و اجتماع الهمة و صرف الفكر في الأمور الإلهية بعد أن حصل له قبل ذلك شطر من العلوم الأدبية و المنطقية و الطبيعية و الخلقية مما لا بد فيه للسالكين إلى الله تعالى على طريق الاكتساب العلمي دون المجذوبين إليه تعالى في أول الأمر بجذبة ربانية توازي عمل الثقلين و أما بدون أحد الأمرين المذكورين فكيف يتيسر الوصول إلى مرتبة الكشف العلمي و الشهود القلبي في المعارف الإلهية و أحوال المبدأ و المعاد و معرفة النفس و مقاماتها و معارجها إلى الله تعالى مع الاشتغال بأمور الدنيا و علائقها و حبائلها.

قال الشيخ: في بعض مراسلاته إلى تلميذ التمس منه إعادة تصنيف ضاع منه في بعض الأسفار ثم من هذا المعيد و من هذا المتفرع من الباطل للحق و عن الدنيا للآخرة و عن الفضول للفضل فقد أنشب القدر في مخاليب الغير فما أدرى كيف أتخلص لقد دفعت إلي أعمال لست من رجالها و قد انسلخت من العلم فإنما ألحظه من وراء سجف ثخين مع شكري لله تعالى فإنه على الأحوال المختلفة و الأهوال المتضاعفة و الأسفار المتداخلة لا يخليني عن وميض يحيي قلبي و يثبت قدمي إياه أحمده على ما ينفع و يضر و يسوء و يسر انتهى أقول فرضنا أن هذه الشواغل العائقة وقعت له على سبيل الجبر و الاضطرار من غير إرادة منه و اختيار فمن الذي صنف في العلوم الجزئية التي هي من قبيل الصناعات و الحرف مجلدات أ ليس الاشتغال الشديد بها و الخوض في غمراتها حجابا عن ملاحظة الحق عائقا من ملازمته و العكوف على بابه و الاستجلاب لأنوار علمه و مزيد إحسانه‌.

الباب العاشر في تحقيق المعاد الروحاني و الإشارة إلى السعادة العقلية و الشقاوة التي بإزائها و إلى السعادة و الشقاوة الغير الحقيقيتين و ما قيل في بيانهما و فيه فصول‌

 

مورد هفدهم: آخرین مورد از فهرست عجز ابن سینا در بیان ملا صدرا این است که در بحث ملاک و مناط علم تفصیلی حق تعالی به اشیاء پیش از وجود خارجی آنها که در علم واجب است وحدود ۱۵ نظریه وجود دارد که یکی را افلاطون دارد که وقتی خداوند علمش به اشیاء و موجودات خارجیه مثل انسان و درخت و سنگ و... پیش از وجود خارجی آنها به آنها علم دارد اما از روی چه به آن ها علم داشته است و مناط علم حق چیست؟

نظر افلاطون: وی صور مفارقه را ملاک علم خدا به اشیاء خارجی می داند پیش از وجود یافتن آنها است یعنی پیش از آن که موجودات در خارج پیدا شوند خدا از طریق صور مفارقه یا موجودات مجرده یا مُثل افلاطونیه و ارباب انواع و عقول عرضیه می داند و خد از روی رب النوع انسان به افراد انسان در خارج علم دارد زیرا رب النوع جامع جمیع وجودات وکمالات مادی افراد نوع است

ابن سینا این نظریه را ابطال کرده است به این که بنا بر تباین وجودات وجود این صور مفارقه منفصل از ذات حق تعالی است و از لوازم ذات ولواحق ذات وملحقات ذات به شمار نمی رود یعنی بنابرین این قول علم منفصل از ذات حق تعالی ومباین با آن می شود

وقتی صور مفارقه منفصل از ذات شده و از لوازم ذات به شمار نرفتند باز یک علم دیگری لازم است تا به واسطه آن ها تا خود این صور مفارقه وجود بیابند وصورت های دیگری برای علم خدا باید باشد که علم به آن صور مفارقه حاصل شود و نقل کلام به آن صور دیگر شده وتسلسل پیش می آید

حال اگر این نظریه افلاطون درست نیست ملاک علم حق به اشیاء قبل از وجودشان از نظر مشاء صور مرتسمه می باشد یعنی بر این باور اند که صور اشیاء مرتسم و حال در ذات است به عنوان اعراض وعارض بر ذات می باشد مثل صورتی که از این کتاب در نفس ما ودر ذهن ما ترسیم و انطباع می یابد و علم حصولی بدان می یابیم علم خدا هم به اشیاء چنین علمی است اما آن علم فعلی و معلوم آفرین است علمی پیش از وجود خارجی اشیاء است مانند کسی که بر بلندایی ایستاده و تصور سقوط می کند و بلاخره هم از آن بلندی می افتد

اشکال: بر نظریه ابن سینا این اشکال وارد می شود که بنابرین انفعال ذات از صور و استکمال ذات به واسطه این صور لازم می آید وذات باید تغییر و انفعال بیابد ودر مقابل صور منفعل گردد

جواب ابن سینا: این صور نسبت شان به ذات نسبت «عنه» است نه «فیه» وقیام صدوری به ذات دارند نه قیام حلولی بلکه ذات علت آن ها است و از ذات صادر می شود

البته اشکالات عدیده ای بر قول به صور مرتسمه بر ابن سینا وارد است مثل اجتماع فاعل و قابل و ذات واجب باید هم فاعل و هم قابل این صورت ها باشد و...

ملا صدرا نسبت به نظریه افلاطون که ارباب انواع و مثل افلاطونی را ایشان قبول دارند ومی گوید: این مثل را به عنوان یکی از مراتب علم واجب قبول دارند زیرا خدا یکبار به اشیاء علم ندارد علمش حضوریاست واشیاء چند بار برای خدا حاضر است حکیم سبزواری گوید:‌«اذ یُکشف الاشیاء مراتٍ له» چندین بار وجود خارجی اشیاء برای ذات حق تعالی حاضر و ناظر است یکی هم به واسطه همین صور مفارقه و مثل افلاطونی می باشد یک مرتبه علم خدا همان وجود رب النوع است که وجودش جامع همه وجودات وکمالات موجود طبیعی است در جلد ۶ در بحث مراتب علم حق تعالی این را گفته است

اما در عین حال این نظریه افلاطون را به عنوان علم ذاتی تفصیلی ازلی حق تعالی قبول ندارد

     ذاتی

     تفصیلی

     ازلی: پیش از وجود اشیاء باشد

این علم را با این ۳ قید قبول ندارد بلکه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی می دانند که نظر خود ملا صدرا است وبه عنوان عقل بسیط قبل تر بنابر تفسیر خودشان گذشته است و آن را به عنوان علم ذاتی تفصیلی حق تعالی قایل اند

آن چه در این جا در مقابل شیخ الرییس می گوید این است که؛ حکیم سبزواری در تعلیقه در این مورد می گوید: ملا صدرا این گونه در قبال ابن سینا موضع می گیرد که تباین تمام موجودات از حق تعالی غلط است یعنی وجودات حقایق متباینه باشد غلط است و در مورد همه وجودات این انفصال وجدایی و مباینت غلط است و «لم یکن قط و لا یکون عوز» در گذشته و آینده چنین تباینی در موجودات نبوده و نخواهد بود تا چه برسد به موجودات مجرده که به خاطر این که از ماده وعوارض و لواحق آن مثل حرکت و زمان مبرا و عاری اند احکام سوائیت در آن ها مستهلک و مضمحل است

بارها ملاصدرا در اسفار موجودات مجرده را از صقع ربوبی و از ناحیه ربوبی می دانستند ودیدگاه تباین وجودات از ذات حق تعالی در همه موجودات غلط است

این موراد ۱۷ گانه تمام شد وملا صدرا دوباره گوشزد می کند که عجز از همه این موارد ناشی از غفلت از احکام حقیقت وجود خارجی است مشاء در مفاهیم قوی می باشند نه در بحث از وجود خارجی و حقیقت وجود وغفلت ابن سینا هم از احکام حقیقت وجود هم از دو منشاء می باشد:

     اشتغال وی به علوم جزئیه و کم اهمیت نسبت به معارف است زیرا ابن سینا وارد علوم عدیده ای شده است وخود اعتراف می کند: «غلبتُ علی ذی فنون شتی و غلب علی ذی فن واحد» ایشان در علم طب ودارو سازی واعداد در علوم غریبه و موسیقی ولغت و حساب و ریاضیات و... دست داشته که به تعبیر ملاصدرا از مشاغل و حرفه ها به شمار می رود

     اشتغال به سیاست و امور حکومتی

بعد شاهدی از سقراط[1] می آورد که چرا به علوم ریاضی وتعلیمی توجهی ندارد و از آنها روی گردان هستی؟

گفت: من به اشرف علوم اشتغال درام که الهیات و معارف است

ملاصدرا گوید: کسی که استعداد دارد باید به دو چیز مشغول باشد؛

     تفکر در معارف

     ریاضت های عرفانی و اعراض از خلق

البته بعد از فرا گیری علوم ادبی و ریاضی و منطق و طبیعیات و اخلاق به این دو امر بپردازد؛

گر دَرِ معنی زنی بازت کند    پر فکرت زن که شهبازت کند

 

در روایات یک ساعت اندیشه بهتر از ۶۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و۱۰۰۰ سال عبادت بیان شده است

البته در مورد مجذوب سالک فرق ی کند ودیگر تفکر و ریاضت برایش مطرح نیست او اول جذبه ربانی را در می یابد و بعد به سیر وسلوک می پردازد مانند بشر حافی و زهیر ابن قین واویس قرنی که معدود اند و؛

دولت آن است که بی خون دل آید به کنار    ور نه سعی و عمل باغ جنان این همه نیست

و؛

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر***وه که با خرمن مجنون دل افگاتر چه کرد

سید حیدر آملی در نص النصوص[2] از پیامبر ص روایتی نقل می کند که؛ «جذبة من جذبات الرحمان توازی عبادة الثقلین» جذبه ربانی اگر سراغ کسی بیاید کار عباد جن و انس را می کند برخلاف سالک مجذوب که ابتدا سلوک و تفکر کند وریاضات می کشد وبعد به جذبه الهی می رسد وحقایق وواقعیات را مشاهده می کند.

بعد ملا صدرا سخنی را از ابن سینا نقل می کند که در برخی از نامه هایش به برخی از شاگردانش نوشته واز او درخواست کرده بود که یکی از کتاب ها را که قبلا شیخ نوشته ودر سفری از بین رفته را دوباره بنگارد و ابن سینا درد دل می کند که کجا می توان چنین کرد و من دیگر مرد آن نیستم وآن سبو بشکست وآن پیمانه ریخته ودر روایت هست که؛ «کلٌ مُیسرٌ لما خُلق له»

هرکسی را بهر کاری ساختند    مهر آن را در دلش انداختند

 

«خلق الله للحروب رجالا    ورجالا للقصعة وترید

 

عده ای اهل نبرد اند و دیگرانی اهل کاسه لیسی وسور چرانی وابن سینا گوید: بین من و علم یک پرده قطوری افکنده شده است و از دانش منسلخ شدم ودیگر مرد میدان علم نیستم اما باز در پایان شکر خدا می کند که با گردش روزگار و اشتغالات و... که در همه حالات یک اشراقی قلب مرا روشن داشته واحیاء کرده است و مرا ثابت قدم قرار داده است

رهبر راحل در کتاب طلب و اراده[3] شبیه این اندوه و شکر را دارد که؛ «ابتلانی الله تعالی وله الحمد والشکر بالدخول فی الاحکام الکسرة والیه المشتکی و علیه العول» گرفتار امور حکومتی شده ام و بازهم جای شکر و شکایتش باقی است؛

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت    گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

 

در لغت نامه دهخدا[4] در کلمه ابوعلی نامه ای از ابوسعید ابوالخیر به ابوعلی است که از ایشان یک دستور العمل سلوکی از ابن سینا درخواست نموده است ابن سینا ابتدا اظهار تواضع و فروتنی می کند وگوید: این مَثَل کار شما «کبصیرٍ استرشد من المکفوف وسمیع استخبر عن موقور السمع غیر خبیر» است وبعد از آن دستوراتی می دهد که از آن جمله می گوید: «ولیُعلم اَن افضل الحرکات الصلاة وامثل السکنات الصیام» وبعد می گوید: «ثم لا تُقصر فی الاوضاع الشریعة وتعظیم السنن الالهیه و المواظبات علی التعبدات البدنیة» در انجام مستحبات ومواظبت بر عبادات کوتاهی نکن

بعد ملا صدرا که این را از ابن سینا نقل می کند گوید: تو را به امور سیاستی وحکومتی وادار کردند اما این همه کتابی که در علوم جزئی وکم ارزش نوشتی چطور؟ این ها را صرف علوم الهی و معارف می کردی والسلام.

در اینجا مباحث نفس پایان می یابد ومباحث معاد آغاز می شود اما بزرگان مباحث این بخش را خصوصی مطرح می کردند لذا علامه هم از این به بعد تعلیقه ای ندارند.

 


[1] مطارحات ص۱۹۸ و ۱۹۹.
[2] نص النصوص ص۵۳۵.
[3] طلب و اراده ص۱۵۳.
[4] لغت نامه دهخدا ج۲ ص۶۵۰.