درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نتایج مستفاد از عبارت اثولوژیا

أقول: إن ما ذكره تحقيق شريف نافع جدا ينتفع به في كثير من المطالب‌

     منها؛ إثبات‌ المعاد الجسماني‌ و حشر الأجساد كلها حتى النبات و الجماد-

     و منها؛ كيفية ارتباط المعلومات‌ بعللها

     و منها: كيفية بقاء الإنسان‌

مع تبدل ذاته في كل آن و هي التي عجز عن دركها الشيخ الرئيس بفرط ذكائه و شدة فهمه و لطافة طبعه فقال عند سؤال بهمنيار عنه في تجويز تبدل الذات لا يلزمني جوابك لأني لست بمسئول عنه حين الجواب.

و اعلم: أن هذه الدقيقة و أمثالها من أحكام الموجودات لا يمكن الوصول إليها إلا بمكاشفات باطنية و مشاهدات سرية و معاينات وجودية و لا يكفي فيها حفظ القواعد البحثية- و أحكام المفهومات الذاتية و العرضية و هذه المكاشفات و المشاهدات لا تحصل إلا برياضات و مجاهدات في خلوات مع توحش شديد عن صحبة الخلق و انقطاع عن أعراض الدنيا و شهواتها الباطلة و ترفعاتها الوهمية و أمانيها الكاذبة و أكثر كلمات هذا الفيلسوف الأعظم مما يدل على قوة كشفه و نور باطنه و قرب منزلته عند الله و أنه من الأولياء الكاملين و لعل اشتغاله بأمور الدنيا و تدبير الخلق و إصلاح العباد و تعمير البلاد كان عقيب تلك الرياضات و المجاهدات و بعد أن كملت نفسه و تمت ذاته و صار في كمال ذاته بحيث لم يشغله شأن عن شأن فأراد الجمع بين الرئاستين و تكميل النشأتين.

فاشتغل بتعليم الخلق و تهذيبهم و إرشادهم سبيل الرشاد تقربا إلى رب العباد.

و أما الشيخ صاحب الشفاء فلم يكن اشتغاله بأمور الدنيا على هذا المنهاج- و العجب أنه كلما انتهى بحثه إلى تحقيق الهويات الوجودية دون الأمور العامة و الأحكام الشاملة تبلد ذهنه و ظهر منه العجز و ذلك في كثير من المواضع.

 

در این فصل ۳ مطلب از اثولوژیا نقل شد؛

     نفس به واسطه بدن تجزی می یابد نفس متجزی بالعرض و بدن هم متجزی بالذات است زیرا نفس مجرد است و تجزیه نمی شود اما بدن مادی وتقسیم پذیر است

     نفس علت قوا است وقوا علت اعضاء اند وهریک از قوای بدنی در محلی از بدن است بنابرین نفس جامع قوا می باشد قوا هم در ظهورشان نیاز به اعضاء دارند نه در وجودشان واختلاف قوا به اختلاف مظاهر است که اعضاء می باشند

     همه حواس تحت چتر حمایتی وجودی حس مشترک اند و حس مشترک جامع همه حواس است و بر آن ها احاطه دارد و همه مدرَکات حواس بر حس مششترک وارد شده و به طور تفصیل وبه تمایز دفعة واحده ادراک می شود

ملا صدرا می گوید: از این سخنان فلوطین در این عبارت حقایق و نتایج مهمی استنتاج می شود و مطالب معرفتی دقیقی از این ها بدست می آید که ایشان ۳ نمونه را بیان می کند؛

نمونه نخست: با این سخنان معاد جسمانی روشن و تبیین می شود آن هم نه تنها برای انسان بلکه برای همه موجودات طبیعی حتی جماد و نبات

وقتی در عبارت سوم گفته شده همه حواس تحت چتر حمایتی وجودی حس مشترک جمع اند و این حس مجرد جامع همه حواس است همه ادراکات حواس نزد حس مشترک جمع شده و همه دفعة واحدة حفظ وتحقق می یابد بدون این که در خود حس مشترک تغیر وانفعالی پدید آید زیرا مجرد است و تغیر ناپذیر برخلاف چشم که خود ضعیف می شود و با فرسایش تندی و تیزی خود را از دست می دهد

با این بیان معاد جسمانی اثبات می شود زیرا انتظار ما از معاد جسمانی این است که؛ الان ما در عالم طبیعت می بینیم و می شنویم و طعم هایی را می چشیم و... همین اتفاق که در نشأه آخرت بیفتد انتظار ما از معاد جسمانی برآورده شده است حکیم سبزورای در بحث نبوات و منامات این بیت را آورده است؛

والنقشُ فی البَنطاسیا کما حصل    من حس ظاهرٍ کذا مما دخل

 

این صورتی که در حس مشترک ولوح آن که بنطاسیا است حاصل می شود به دو گونه است؛

     از بیرون و از راه حس ظاهر حاصل شده و حس مشترک هم درک می کند

     بعد از مرگ وانتقال از نشأه طبیعت به عالم آخرت همه این ادراکات از دورن است نمونه مرگ خواب است «الموت اخو الموت» کسی که رؤیا می بیند از درون می بیند ورؤیا یک فرایند درونی است نه از بیرون

برای حس مشترک هم فرق نمی کند که صورت از بیرون آمده است یا از درون و به یک صورت هر دو نوع صورت را درک می کند ودر آخرت ثواب های و عذاب های جزئی را شخص رویت می کند و می بیند و می چشد وهمه این ادراکات را در واقع درک می کند «لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»[1] تیز بین تر می شود زیرا الان با تعلقات طبیعی شخص حدت و تیزی بعد از مرگ را الان ندارد پس معاد جسمانی است ولازم نیست که حتما در دنیا باشد وکانال باید از حس ظاهر باشد

این دنیا مجد است رجوع وبازگشت و عود است متکلمین که گویند قطعا باید حیات دنیوی تجدید شود درست نیست و منطق قرآن و روایات این نیست

معاد جسمانی نه فقط برای انسان بلکه برای همه موجودات ثابت می شود اگر بنا است صورت هایی را ببینیم و ببوییم و... وصورت های طبیعت و از راه حس ظاهر در اینجا را باید در معاد از درون دریابیم وصدا ها ورنگ ها و نور ها و ... وجود دارند

آسمان هاست در ولایت جان    کار فرمای آسمان جهان

در ره غیب پَست و بالاهاست    کوه های بلند وصحرا هاست

 

مطلب دوم: از عبارات فلوطین استفاده می شود که نحوه ارتباط بین علت و معلول و کیفیت نسبت بین این دو است که از عبارت دوم اثولوژیا مطالب نغزی استفاده می شود؛

     علیت به تجلی وتشؤن واظهار است نه به قول مشهور مشاء که جود علت مباین از وجود معلول باشد و بینونت عِزلی بین این دو نیست علیت به امتداد ظل است که؛ «أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا» به پرتوافکنی است و معلول مظهر علت و ظهور آن است و علت و معلول در ذات و حقیقت با هم به حسب وجود جدایی ندارند امتیازشان به تعین است و معلول تعین علت است حضرت علی ع فرمود: «توحیده تمییزه عن خلقه و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزله» بینونة عزله را در مناجات مسجد کوفه در صفات متقابل بیان داشته اند

     نفس علت قوا و قوا علت اعضاء ونفس علت قوا جامع وجود قوا می باشد ونسبت به اعضاء که قوا علت آن ها می باشند تعبیر به مظاهر دارد و قوا در اعضاء ظهور می کند و علیت را به تشؤن و اظهار می داند ووجودشان مباین از هم نمی باشد

علامه طباطبایی می فرمود: من مدتها می اندیشیدم که برای رابطه بین واجب وممکن کدام رابطه طرفینی است تا این که به این بین شعر حافظ رسیدم؛

سایه معشوق بر عاشق اگر افتد چه باک    ما به او محتاج بودیم و او به ما مشتاق بود

 

رابطه از طرف معلول به علت احتیاج و از طرف علت به معلول اشتیاق است در عبارت دوم اثولوژیا هم گفت: قوا احتیاج به اعضاء در وجودشان ندارند اما در ظهور و فعلشان اشتیاق به اعضاء دارند البته ایشان احتیاج گفته که بهتر اشتیاق می باشد

ظهور تو به من است ووجود من از تو    ولستَ تظهرُ لولای لم اکن لولاک

 

مطلب سوم: از عبارات اثولوژیا استفاده می شود که کیفیت بقای انسان در عین تبدل وجود او می باشد وآن چه حفظ می شود کدام است؟ از عبارت سوم وی استفاده می شود؛ نفس است که محفوظ می ماند و نفس اصل ومحفوظ برای انسان است البته به اعتبار ذات مجردی که دارد وبقاء و حفظ نفس انسان به ذات مجرد او است هر چند بدن انسان مدام در حال تغیییر و تبدل است اما ابن سینا با آن نبوغ سرشاری که داشته است از فهم این نکته عاجز مانده است زیرا ایشان تبدل ذات را قبول ندارد وحرکت جوهری را برنمی تابد بهمنیار از ابن سینا درباره تبدل وجود انسان سوال کرد وایشان پاسخ داد: مُلزمی برای من برای پاسخ به سوال تو وجود ندارد زیرا اگر وجود انسان تغیر می کند دیگر نه من ونه تو باقی نمانده است تا پاسخ بدهم هم تو تبدل یافتی و هم من نه آن کسی که سوال پرسیده من تو بوده است و نه من سوال شونده من اکنون باقی است که غیر از من پیشین است وسوالی از او نشده است.

صاحب شوارق جناب فیاض لاهیجی می گوید: ابن سینا با این سخن می خواهد تنبیه بر بداهت بقای ذات بکند همین که وجود ما تغییر نمی کند بدیهی وروشن است[2]

سپس ملاصدرا مطلبی را خاطر نشان می سازد؛ مشائیان مانند ابن سینا در مفاهیم قوی هستند مثلا در مباحث کلی و امور عامه قوت دارند اما وقتی که بحث به حقایق و هویات ووجودات و مصادیق می رسد ایشان وا می مانند وعاجزند زیرا معرفت حقایق ووجودات خارجی ابزاری را می طلبد که ایشان فاقد آن می باشند ودیگر جای جولان دادن ذهن و عقل نمی باشد وتصورات و ذهنیات آنجا راهی ندارد وباید با کشف و علم حضوری به حقایق راه یافت کشف زحمت و ریاضت می طلبد کشف شب زنده داری وترک چرب وشیرین دنیا وریاست طلبی های ظاهری ووهمی می خواهد و از ریاست بایستی گریزان بود تا به کشف حقایل نایل آمد؛

به هوس راست نیاید به تمنی نشود    اندر این راه بسی خون جگر باید خورد

 

حال ابن سینا در طول زندگی خود از اوایل جوانی دمخور با سلاطین بود و در آل بویه تا وزارت هم پیش رفته و این رفاه زدگی و راحت طلبی با کشف و شهود نمی سازد

صمت وجوع و سهر و عزلت وذکر به دوام    نا تمامان جهان را کند این پنج تمام

 

خلاصه ابن سینا ومشائیان مرد این میدان نمی باشند ارسطو هم که وزیر اسکندر بود بعد از رسیدن به کمال بوده است وبعداز رسیدن به مقامات عرفانی به ریاست و وزارت پرداخته است اما ابن سینا از جوانی در بارگاه سلاطین مقام و منزلتی داشته است.

ملا صدرا آخرین فاز این بحث قبل از معاد جسمانی را بیان می کند وآن ۱۷ مورد از مسایلی است که ابن سینا از مباحث معرفتی آن وا مانده است را برمی شمارند همین طعنی که ملاصدرا به ابن سینا دارند در جای دیگر بر ارسطو هم وارد می کند در جلد ۲ در بحث مُثُل افلاطونی وتجلیلی که در اینجا از ارسطو دارند درجای دیگر از ابن سینا دارند در جلد ۲ در بحث بیان شوق هیولی به صورت از شیخ الرییس تجلیل دارند در تفسیر سوره حمد در آیه «ایاک نعبد» از او تعریف و تمجید می کنند البته تعریف از ارسطو بعد از دیدن کتاب اثولوژیا است که البته جناب ملاصدرا به خطا آن رابه ارسطو نسبت می دهند درحالی که این کتاب نگاشته فلوطین است

علامه طباطبایی گوید: استاد ایشان مرحوم سید حسین بادکوبه ای که به این جای اسفار رسید سخت از ملا صدرا عصبانی شده بود که این گونه موراد عجز ابن سینا را بیان کرده ومانور می دهد!


[1] ق (22) .
[2] لاهیجی، فیاض، شوارق الالهام ج۱ ص۱۳۰.