درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراتب تجرد و ارتقاء

ثم إن هؤلاء القوم لما رأوا في كتب أسلافهم من الحكماء الأقدمين أن أنواع الإدراكات كالحس و التخيل و الوهم و العقل أنما تحصل بضرب من التجريد زعموا أن التجريد المذكور عبارة عن حذف بعض الصفات و الأجزاء و إبقاء البعض بل كل‌ إدراك إنما يحصل بضرب من الوجود و يتبدل الوجود إلى وجود آخر مع اتحاد الماهية و العين و الثابت فالوجود المادي يلزمه وضع خاص و مادة معينة ذات كم و كيف خاص و أين معين و الوجود الحسي وجود صوري غير ذي وضع و لا قابل لهذه الإشارات الحسية إلا أنه مشروط بوجود المادة الخارجية و صورتها المماثلة لهذه الصور المحسوسة- ضربا من المماثلة حتى أنه لو عدمت تلك المادة الخارجية لم تكن الصورة الحسية مفاضة على قوة الحس و أما الوجود الخيالي فهو وجود صوري غير مشروط بحضور المادة و لا الإدراك الحسي إلا عند الحدوث و هو مع ذلك صورة شخصية غير محتملة للصدق- و الحمل على الكثرة و أما الوجود العقلي فهو صورة غير ممتنعة عن الاشتراك بين الكثرة و الحمل [و الصدق‌] عليها إذا أخذت مطلقة لا بشرط التعيين كالإنسان‌ العقلي المشترك بين كثيرين و كذا أجزاؤه العقلية كالسمع العقلي و البصر العقلي و اليد العقلية و جميع الأعضاء العقلية على وجه لا ينافي كثرتها في بساطه تلك الصور العقلية بحسب الوجود فإن الواحد العقلي قد يكون ذا معان كثيرة متخالفة المفهوم متحدة الوجود.

 

ملاصدرا بعد از بیان دو مقدمه، مراتب تجرد را توضیح می دهد اما در ابتدا گریزی به عنوان اول تتیر دارد که کیفیت ارتقای مدرکات از ماده به مرتبه تجرد است وبنابر مذاق مشاء مدرَکات را بیان می کند و توضیح این عنوان اول موکول به بعد از عنوان دوم است

گریز کوتاه این است که جمهور مشاء کلامی را از حکمای اقدمین شنیده اند حکمای اقدمین نوعا عارف بودند در ابتدای تمهید القواعد هم بیان شده است مشاء مطلبی از ایشان شنیده و با پیروی از آن دچار مطلب باطلی شده اند آن مطلب این است که؛ «تمام انواع ادراک حسی و خیالی و وهمی و عقلی نوعی تجرید و تجردی دارند»

به دنبال این مطلب مشاء گمان کرده است که مراد از این تجرید و تجرد حذف عوارض و زواید از موجود مادی است یعنی همان نظری که خودشان دارند که طبق نظر ایشان در عنوان فصل کیفیت ارتقای مدرَکات از ماده به تجرد است وبا حذف زواید و عوارض از موجود مادی است به این معنا که ادراک موجود مادی است منتهی زواید و عوارضش حذف می شود لذا ایشان به ارتقای مدرَک قایل شده اند وبه مرتبه تجرد می رسد بنابرین ادراک موجود مادی است که زواید از آن جدا می شود

اما ملا صدرا می فرماید: ادراک و مدرَک وجود نوری است نه مادی ومدرَک وجودی مجرد دارد و ادراک در صقع و حوزه تجرد تحقق می یابد ودر حقیقت مدرِک است که ارتقاء از مرتبه ماده به مرتبه تجرد می یابد وبه آن مدرَک دارای وجود نوری و تجردی می رسد و وجود مادی هم تبدل به وجود مجرد می یابد این طور نیست که وجود مادی مدرَک باشد وفقط عوارض از آن گرفته شود بلکه در ادراک این وجود مادی متبدل ومبدل به وجود مجرد می شود با حفظ ماهیت که ثابت می ماند اما وجود مادی تبدل به وجود مجرد می یابد مثلا در مدرَکی که انسان است ماهیت همان انسان است ودر مدرَک وجود مادی به وجود مجرد تبدل می یابد و ادراک وجود مجرد است

بیان و توضیح عنوان اول بعد از بیان مراتب تجرد به تفصیل می آید

مراتب تجرد: ۳ مرتبه است؛

     حسی

     خیالی

     عقلی

برای بیان مراتب تجرد ملاصدرا اقسام وجود و مراتب آن را می گوید که ۴ نوع وجود داریم؛

     وجود مادی

     وجود حسی

     وجود خیالی

     وجود عقلی

بنابرین ایشان برای بیان مراتب تجرد اقسام وجود و تفاوت آنها را بیان کرده و با بیان آن مراتب تجرد هم تبیین می شود

     وجود مادی: وجودی که مقارن با عوارض مادی از قبیل کم و کیف است یا به تعبیری ملزوم عوارض مادی یا مستلزم ومقتضی عوارض می باشد

در بحث گذشته گفته شد که وجود عوارض نحو وجود مادی را رقم می زند و تشکیل می دهد اما این تعبیر دقت ندارد و از این سو نباید تعبیر کرد زیرا ممکن است موهم این باشد که وجود عوارض برای وجود موجود مادی ذاتی می شود و نحوه وجودش را رقم می زند و شکل می دهد بلکه باید ازاین سو گفت: نحو وجود موجود مادی به گونه ای است که با وجود عوارض تحقق می یابد وبدون عوارض تحقق نمی یابد ومستلزم عوارض است یا به تعبیری که استاد ما از علامه طباطبایی نقل می کردند که اعراض تجلیات وجود مادی ووجود جوهر مادی است و جوهر مادی در جلوه و قیافه وجود اعراض متجلی و جلوه گر می شود وبه همین خاطر هم هست که ملا صدرا وجود عوارض را امارات و دلایل و علامات تشخص می دانند ونحو دلالت معلول بر علت می باشد نه این که وجود جوهر مقتضی و مستلزم و علت وجود عوارض باشد ودر چهره آن تجلی کند ملا صدرا وجود عوارض را مشخِص نمی داند که وجود مادی وجودی از خود داشته باشد و عوارض بر آن عارض شده ومشخص آن شود.

وجود مادی مقرون به عوارض است و نحوه و طرزش این گونه است که ملزوم عوارض مادی از قبیل کم و کیف و... است مثل زید وعمرو و... حال اگر اقسام وجود را در انسان در نظر بگیرم مثالش زید است برای وجود مادی

     وجود حسی: از این جا مراتب تجرد شروع شده و ادراک ومدرک از این مرتبه پیدا می شود وجود حسی یک وجود مجرد جزئی است که مشروط به حضور ماده خارجی به پیشگاه حس می باشد زیدی که در بیرون است وجود مادی برای ماهیت انسان است بعد که صورت زید در ذهن ما پیدا شد و زید هم در برابر دیدگان ما ایستاده است این صورت زید وجود ومدرَک حسی است که نخستین مرتبه تجرد است

     وجود خیالی: که وجودی مجردی است که از آن ملا صدرا به وجود صوری تعبیر می کند یعنی وجود بلامادة که یک وجود مجرد جزئی است ماهیت در گروی جزئیت و کلیت نمی باشد اما ماهیت انسان با وجود خیالی صوری وجزئی تحقق می یابد بدون این که این وجود صوری مجرد جزئی مشروط به حضور ماده در پیشگاه حس باشد. وبدون اشتراط به ادراک حسی مگر در آغاز و ابتدا که این وجود خیالی و مدرَک خیالی است

زید تا در برابر دیدگان ماست وصورتش در ذهن ما است صورت و مدرَک حسی است و تا زید از پیشگاه حس خارج شد و رفت و صورتش فقط در خیال بود این موجود و مدرَک خیالی است این بدون اشتراط در پیشگاه حس و بدون اشتراط به ادراک حسی یعنی لازم نیست چشم زید را ببیند مگر در آغاز یعنی برای تخیل صورت زید لازم است که اول زید را در جایی دیده باشیم تا بعد بتوانیم صورت زید را تخیل کنیم

این مرتبه متوسط از تجرد است

     وجود عقلی: گاهی ماهیت وجود عقلی دارد که همان رب النوع است که از دور مشاهده می شود زیرا ملاصدرا ادراک کلیات را به مشاهده ورؤیت ارباب انواع عن بعدٍ می داند وما رب النوع انسان را از دور که عالم ماده و طبیعت است مشاهده می کینم این رب النوع همان کلی عقلی است که کلی طبیعی با وصف کلیت است یعنی الانسان الکلی است که وصف اطلاق و کلیت دارد وصدق بر تمام افراد انسان می کند بر زید و عمرو و بکر و... راز کلیت این کلی عقلی وصدقش برکثیرین وبر افراد خارجی انسان عبارت از این است که مشاهده رب النوع از دور صورت می گیرد ولذا کلیت یافته وبر تمام افراد انسان صدق می کند مانند شبح انسانی که از دور دیده می شود و احتمال داده می شود که زید یا عمرو باشد این رب النوع انسان همان وجود عقلی اوست.

بعد ملا صدرا جمله ای دارد که اشاره به اشارات و تنبیهات شیخ الرییس دارد در آغاز جلد ۳ اشارات و تنبیهات ابن سینا پاسخی داده و به جنگ کسانی می رود که موجود را مساوی به محسوس می داند ایشان در آغاز به بحث با ایشان می پردازد و جبهه گیری در مقابل ایشان کرده وبا روشی زیبا و بدیع با ایشان وارد بحث می شود و گوید: ما برای شما از تفتیش محسوسات غیر محسوس را اثبات می کنیم به این صورت که؛

آیا در همین محسوساتی که دیده می شود انسان که صدق بر زید و عمرو می کند وجود دارد یا خیر؟

     اگر انسان در این محسوسات وجود ندارد پس باید بگویی زید و عمر و انسان نیست

     اگر انسان وجود دارد آیا محسوس است یا غیر محسوس؟

     اگر بگویی غیر محسوس است یک موجود غیر محسوس اثبات می شود و ثبت المطلوب

     واگر بگویی محسوس است پس چطور بر کثیرین صادق و منطبق است زیرا محسوس وجزئی کم معین و کیف معین و عوارض معینه دارد و این قابل صدق بر کثیرین نمی باشد

این خلاصه بحث ابن سینا در اشارات و تنبیهات است وخواجه هم به خوبی این بحث را می پروراند وتوضیح می دهد بعد در صفحه ۷ و۸ که می رسد ابن سینا یک اشکالی را مطرح می کند

ان قلتَ: اگر کسی بگوید انسان آن است که دارای اعضاء باشد و انسان چشم و گوش و دست و پا دارد واگر انسانی بدون این اعضاء باشد که انسان نیست به گفته ملای رومی؛

شیر بی سر واشکم و بی دم که دید؟    این چنین شیری خدا هم نافرید

 

اگر انسان دست و پا و اعضاء دارد محسوس می شود وشما می خواستی بگویی انسان غیر محسوس است

قلتُ: اعضای انسان هم عقلیو کلی مانند خود انسان است یعنی چشم او هم کلی است و بر همه چشم ها صدق می کند

ملا صدرا عبارتی دارد که ناظر به این جواب در اشارات و تنبیهات دارد وبه بحث برمی گردیم که وجود عقلی انسان کلی عقلی است انسان با وصف کلیت و رب النوع انسان است و از دور مشاهده می شود این وجود عقلی انسان است اجزای عقلیه او اعضای کلی او که سمع و بصر و ید و ...است سمع و بصر رب النوع علم حضوری است که به افراد طبیعی و مادی انسان دارد ید و رِجل هم قدرت نافذه و ذاتی است که به این افراد طبیعی و مادی انسان دارد زیرا رب النوع افراد طبیعی نوع را تدبیر و ادراه می کند با قدرت ذاتی و با علم حضوری که به آنها دارد زیرا ید ورِجل کلی و عقلی است و اعضای انسان کلی هم کلی و عقلی است.

مطلب دیگر که پایان بخش مراتب تجرد است این که؛ صورت عقلی و موجود عقلی بسیط است و واحد نشأه عقل جایگاه وحدت و بساطت است

اهل این عالم کثیر و منتشر    اهل آن عالم موحد مستقل

 

اهالی عالم طبیعت به خاطر ماده و عوارض ماده کثیر اند و اهل عالم عقل ثابت است و مجرد و تغیر در آن راه ندارد وموجود مجرد بسیط وواحد است و این کثرت اعضاء عقلی که علم حضوری و قدرت ذاتی است آیا با وحدت صور عقلیه این اعضاء منافاتی ندارد؟ موجود مجرد بسیط وواحد است و از طرفی اعضاء کثرت دارند زیرا اعضای انسان اند یکی گوش و یکی چشم و... است و از طرفی این ها تجرد عقلی دارند که به اقتضای آن باید واحد و بسیط باشند وآن جا نشأه وحدت است نه کثرت پس چطور بین این ها جمع می شود؟

جواب: ملا صدرا می گوید: موجود عقلی می تواند مفاهیم گوناگون بر او صادق باشد در عین بساطت ووحدت مفاهیم کمالی گوناگون وکثیره می تواند بر آن صدق کند زیرا انتزاع مفاهیم مختلفه از مصداق واحد ایرادی ندارد آن که اشکال دارد انتزاع مفهوم واحد از مصادیق گوناگون بدون جهت جامعه می باشد رب النوع یک موجود واحد و بسیط ومجرد است که مصداق ماهیت انسان و هم مصداق مفهوم سمع و بصر است که علم حضوری است و هم مصداق ید و رِجل است که قدت او است بر مصادیق انسان وافراد مادی آن.

سپس ملا صدرا به توضیح عنوان اول فصل می پردازند.