درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: انسان حسی و نفسی و عقلی

أقول: و كذا سمعه بسمعه و شمه بشمه و ذوقه بذوقه و لمسه بلمسه كاتصال هذه الأنواع الطبيعية المادية بصورها العقلية الموجودة في العالم الأعلى و في علم الله الأزلي-

كما ورد في الحديث النبوي: على قائله و آله الصلاة و السلام أن هذه النار غسلت بسبعين ماء ثم أنزلت‌

إشارة إلى أن هذه النار من مراتب تنزلات النار العقلية و كان رسول الله ص بهذه الحواس الباطنية الأخروية يدرك الأمور الغائبة عن هذه الحواس الداثرة- حيث قال؛

     في الذوق‌: أبيت عند ربي يطعمني و يسقيني‌

     و في الشم‌: إني لأجد نفس الرحمن من جانب اليمن‌

     و في البصر: زويت لي الأرض فأريت مشارقها و مغاربها

     و في اللمس‌: وضع الله بكتفي يده فأحس الجلد بردها بين ثديي‌

     و في السمع‌: أطت السماء و حق لها أن تأط ليس فيها موضع قدم إلا و فيه ملك ساجد و راكع‌

و بالجملة: الإنسان العقلي يفيض بنوره على هذا الإنسان الطبيعي السفلي بواسطة الإنسان النفسي المتوسط بين العقلي و الطبيعي.

و اعلم: أيضا أن إشراق النفس على الصورة الموجودة فيها كإشراق الشمس على الأجسام و غيره بوجه فإن مقتضى‌ الأول إفادة ذات المرئي الإشراقي و مقتضى الثاني إفادة ظهوره فالنفس عند تخيلها للأشياء تفيد صورها الخيالية الموجودة في عالمها لا في هذا العالم و يدركها بذاتها لا بصورة أخرى و أما إدراكها للمبصرات الخارجية فهو أيضا كما حققناه سابقا في مباحث الإبصار من أن المادة و وضعها بالنسبة إلى آلة الإبصار- مخصص لأن يفيض من النفس صورة مساوية للصورة المادية و هي مجردة عنها و عن غواشيها موجودة في صقع النفس كالصور الخيالية و الفرق بينهما باشتراط المادة و عوارضها الخارجية في المبصرة و عدم الاشتراط بها في المتخيلة

فصل (8): في المتعلق الأول للنفس‌

إن النفس لا تتصرف في الأعضاء الكثيفة العنصرية إلا بوسط مناسب للطرفين- و ذلك الوسط هو الجسم اللطيف النوراني المسمى بالروح النافذ في الأعضاء بواسطة الأعصاب الدماغية و هذه الدعوى أي كون النفس غير متصرف أولا إلا لذلك الروح الذي قيل إنه مخلوق من لطافة الأخلاط و بخاريتها كما أن البدن مخلوق من كثافة الأخلاط و رديئها قريبة من الوضوح غير محتاجة إلى البرهان إذ درجات الوجود متتالية مترتبة في اللطافة و الكثافة فيما يتصف بهما كما أنها مترتبة في الشرف و الخسة ففي الحيوان الواحد جزء هو ألطف‌ أجزائه و هو الروح المحوي‌بالشرايين و جزءهو أكثف أجزائه هو كالمقيم في الورك و ما بين ألطف لطيفه و أكثف كثيفه وسائط مناسبة قد نضد بعضها بالبعض كما في طبقات الأجرام الفلكية و العنصرية على تدبير المحكم الإلهي و النظم البديع العلوي و لا شك أن ألطفها أبين فعلا و أقل انفعالا- و أكثفها بعكس ذلك مثاله أن الروح الغريزي مؤثر بالجبلة في الدم الطبيعي إذ هو في أفق الدم ثم لا ينعكس الأمر و الدم الطبيعي مؤثر في الرطوبة الدماغية إذ هو في أفقها و لا ينعكس و تلك الرطوبة مؤثرة في اللحمان العضلية من غير عكس و هكذا في كل جزء بعد جزء إلى أن ينتهي إلى أصلب الأجزاء و هو القابل المتأثر على الإطلاق من غير أن يؤثر في شي‌ء مما عداه و كذلك يجب أن يتصور النضد و الترتيب في الروحانيات- كما تصورت في الجسمانيات و كذلك الحال في أجسام العالم الكبير كما علمت في العالم الصغير فإن في جسمياته جزء هو ألطف أجزائه و هو الفلك الأعلى الجسماني- و جزء هو أكثف أجزائه و هو الأرض السفلي و بين ألطف لطيفه و أكثف كثيفه وسائط متناسقة منضدة بعضها على بعض على التقدير الإلهي و النظم الحكمي و قد دلت الأدلة على أن ألطفها ذاتا أبينها تفعيلا و أكثفها ذاتا أبينها انفعالا و لهذا ما ورد في الأدعية- التوجه إلى جانب السماء عند طلب الحاجات و استجلاب الخيرات و استجابة الدعوات- و هذا معنى‌ ما ورد في لسان بعض العرفاء أن النور الإلهي معنى أحدي إنما يكون افتنانه بحسب المعادن المجعولة و المراد أن الوجود الفائض من الحق المسمى عند بعضهم بالنفس الرحماني أمر واحد حقيقة مختلف المراتب بحسب القرب و البعد من الأول تعالى.

 

ملا صدرا در ‹اقول› گفت: حواس انسان طبیعی وابسته به حواس انسان عقلی است و این معنا اختصاص به حواس ندارد و تمام موجودات طبیعی وابسته به موجودات عقلی و معلومات باری تعالی هستند وبعد هم شاهدی نقل کردند که آتش دوزخ به ۷۰ آب شسته شده و به آتش طبیعت تبدیل گشته است و این آتش از مراتب تنزلات عالم عقلی است

اشکال: در عالم عقل چطور سخن از آتش و سوزندگی می شود؟ قبلا هم گفته شده که محیط عقلی سرتاسر سعادت و راحتی و آرامش است

جواب: شقاوت عقلی نداریم بلکه آن به معنای عدم سعادت عقلی است پس شاید مراد از آتش عقلی همان آتش فراق باشد در دعای کمیل آمده است: «فهبنی الهی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» و یا « صبرت علی حر نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک» و خواجه عبدالله انصاری گفته: «الهی چون آتش فراق داشتی با آتش دوزخ چه کار داشتی»

در آتشم بیفکن و نام از گنه مبر    که آتش به گرمی عرق انفعال نیست

 

شاید بتوان نار عقلی را این گونه توجیه نمود

بعد ملا صدرا می گوید: رسول خدا با حواس باطنی اخروی امور غایب از حواس ظاهری را ادراک می کردند و بعد هم برای هر یک از حواس ۵ گانه ظاهری نمونه هایی را از پیامبر نقل می کنند

در این بین سخن از وابستگی حواس انسان طبیعی به انسان عقلی بود و بعد هم گفت این اختصاص به حواس ندارد و همه موجودات طبیعی متصل به موجودات عقلی می باشندکه ارباب انواع اند و در این بین سخن از ادراک پیامبر اکرم ص به میان می آید که با حواس اخروی و باطنی ادراک می کنند وسخن هم در موجودات عقلی وطبیعی ویا انسان ها عقلی بود و در این دو نشأه بحث می شد و در مورد خیال و برزخ و انسان مثالی و نفسانی نبود و مناسبت طرح آن را از ‹بالجمله› مطرح می کنند که چرا در این بین، این بحث را پیش کشیدند

بالجمله: انسان عقلی نور خود را بر انسان طبیعی وحسی به واسطه انسان نفسی افاضه می کند و بین مرتبه طبیعت و مرتبه عقل یک مرتبه متوسطه ای است که همان مثال و برزخ و نفسی و نفسانی است لذا سخن از ادراک پیامبر با حواس برزخی و چشم و گوش و بینی و دست و ... برزخی باشد

واعلم: در این بخش ملا صدرا می گوید: اشراق نفس بر صوری که موجود در نفس است مانند اشراق شمس بر اجسام است

وجه شبه : معلومیت است یعنی صوری که در نفس موجود اند با اشراق نفس معلوم می شوند کما این که اجسام با تابش خورشید روشن می شوند اما تفاوت عمده ای دراین بین است که صور موجود در نفس اساسا با اشراق و توجه نفس موجود می شوند و تحقق می یابند اما اجسام با اشراق خورشید وجود نمی یابند و با اشراق خورشید فقط ظاهر می شوند

بعد در توضیح این که صور موجود در نفس با توجه وتصور و اشراق نفس وجود می یابند می گوید: صور خیالیه در صقع و محیط نفس با تخیل نفس موجود می شوند

نسبت به مبصرات خارجیه و احساس هم به همین صورت است زیرا ملا صدرا احساس را به انشاء نفس می داند و صورت مبصر خارجی را هم نفس باذن الله در صقع خود و عالم خود ایجاد می کند و شرایط ابصار که مثلا مبصر خارجی در برابر دیدگان انسان باشد در فاصله معین و بودن نور و... همه معدات اند که نفس را مهیا می کنند تا صورتی را که مساوی با مبصر خارجی است در محیط خود باذن الله بیافریند واصلا تفاوت بین احساس وتخیل به حضور و خیال مدرک خارجی در پیشگاه حواس است تا زید در مقابل ما ایستاده و صورتش در ذهن ما موجود است ومورد احساس است و همین که زید رفت وصورتش در ذهن ماند به آن تخیل می گویند.

 

فصل ۸:

در آخرین فصل از باب ۸ این بحث مطرح می شود که : نفس به طور مستقیم و بدون واسطه به بدن تعلق نمی گیرد بلکه یک واسطه ای در کار است که نفس اول بدان تعلق می گیرد و بعد به بدن و آن متعلق وواسطه روح بخاری نفسانی دماغی است

نقد علامه طباطبایی: علامه در تعلیقه نقدی بر این مطلب دارند که در این موارد بایستی به طب روز مراجعه نمود واین مطالب معلوم نیست که در دانش امروزین پزشکی و آناتومی اثبات شده باشد

اما در هر حال هر بحثی یک بار به شنیدن و بررسی آن می ارزد هر چند که جزء تاریخ علم شده باشد

روح بخاری: در طب قدیم خون صافی از کبد وارد سمت راست قلب می شود ودر آنجا حرارت دیده وبخاری از آن متصاعد می شود بعد از آنجا وارد سمت چپ قلب شده و حرارت بیشتری در آنجا می بیند و همان بخار لطافت می یابد و شبیه اجرام فلکی و سماوی می شود و بعد از طریق شرایین حرکت می کند

حکیم سبزواری گوید: از شرایین صدغین و گیجگاه عبور کرده وبه مغز سر می رسد ودر آنجا تبرید شده و خنک می گردد ومعتدل می شود

این بخار لطیف در مغز سر روح بخاری نفسانی است که مظهر ادراکات به تعبیر ملا صدرا و یا محل ادراکات است به تعبیر مشاء که ادراکات حسی را مادی می دانند ومظهر قوه حس و حرکت هم می شود حال روح بخاری که از طریق شرایین از قلب به متصل به مغز سر بشود به تعبیر حکیم سبزواری بخشی از آن می آید نه همه آن بلکه روح بخاری ۳ بخش است؛

     روح بخاری نفسانی دماغی: که بخار لطیف در مغز سر است

     روح بخاری قلبی حیوانی: که در قلب است و منشأه ومبدأ روح بخاری دماغی است

     روح بخاری طبیعی نباتی کبدی:

که هر کدام منبع ومجرایی دارند؛

     روح بخاری نفسانی دماغی دماغ و مجرایش اعصاب است ۷ جفت عصب از مغز سر به طرف اعضا کشیده شده است از مغز یا از نخاع که خلیفه مغز سر است و این ها از راه اعصاب در اعضا نفوذ می کنند

     روح بخاری قلبی حیوانی: منبع آن قلب و مجرایش شرایین است شریان ها رگ های متحرک دارای نبض اند

     روح بخاری نباتی کبدی: منبع آن کبد و مجرایش اورده است ورید رگ هایی که نبض ندارند

حال ملا صدرا می گوید: متعلق اول نفس روح بخاری نفسانی دماغی است که مظهر ادارکات و مبدأ حس و حرکت است و از راه اعصاب نفوذ در بدن می کند

دلیل: همان طور که وجودات از نظر خست و شرافت، ترتیبی دارند اول مرتبه شرف وجودی در عقول است و بعد موجودات مثالی و بعد هم طبیعی و اجسام می باشند و موجودات جسمانی هم در لطافت و کثافت و چگال بودن ترتیبی دارند حال چه در عالم صغیر که انسان است و چه درعالم کبیر که جهان است در این عالم کبیر اول افلاک اند وبعد عناصر اند در وجود انسان هم روح بخاری حیوانی قلبی الطف اجزای بدن است البته حکیم سبزورای گوید: الطف در این باب روح بخاری نفسانی دماغی است و ملا صدرا که روح بخاری قلبی حیوانی گوید به لحاظ مبدأئیت برای روح بخاری نفسانی دماغی است زیرا همان خون از قلب به مغز می آید و روح بخاری نفسانی می شود

کثیف ترین و چگال ترین عضو بدن هم استخوان نشمین گاه است این ترتیب لطیف و چگال اجسام در عالم صغیر انسانی اقتضا می کند که متعلق اول نفس روح بخاری نفسانی دماغی باشد

بعد ملاصدرا می گوید: هر چه جسم لطیف تر باشد تاثیرش بیشتر است و هر چه زخیم تر و چگال تر باشد تأثرش بیشتر است در عالم صغیر انسانی و هم در عالم کبیر

     در عالم صغیر انسانی گوید: روح بخاری که لطیف تر از خون است در آن متاثر است و خون مؤثر در رطوبت مغز است ورطوبت مغز تاثیر در ماهیچه ها می گذارد تا تازه بماند و به استخوان برسد که فقط منفعل است و در چیزی اثر گذار نیست بخار در خون موثر است و نه خون در بخار مثلا کسی که مرده است در بدنش خون است اما روح بخاری نیست و آن در خون تاثیری ندارد

     در عالم کبیر افلاک در عناصر و موجودات زمینی اثر بخشی دارد مانند جزر و مد که در اثر نور ماه است لذا در دعاها وارد شده است که وقتی خواستی خدا را بخوانی به آسمان نظر کنید و دست ها را به بالا ببرید زیرا اجسام سماوی تاثیراتی در موجودات زمینی دارد

البته توجه به آسمان توجه به حق تعالی است نه غیر حق زیرا عرفا گفته اند وجود امکانی که به آن نفس رحمانی وجود منبسط می گویند واحد است وبرحسب قوابل که ماهیات و اجسام باشند تفاوت مرتبه می یابند به حسب قرب و بعد از حق تعالی لذا توجه به آسمان توجه به غیر حق نیست.