درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبیین اصول نظریه ملا صدرا در رابطه نفس و قوا

و إذا تقرر هذا فنقول: إن النفس الإنسانية من بين سائر النفوس الحيوانية لها مقامات ثلاثة مقام العقل و القدس و مقام النفس و الخيال و مقام الحس و الطبيعة- و كلما يوجد لها من الصفات و الأفعال في شي‌ء من هذه المقامات يوجد في مقام آخر- لكن كل بحسبه‌ من الوحدة و الكثرة و الشرف و الخسة و البراءة و التجسم- فهذه الحواس و القوى الإدراكية و التحريكية موجودة في مادة البدن بوجودات متفرقة- لأن المادة موضوع للاختلاف و الانقسام و محل للتضاد و التباين فلا يمكن أن يكون موضع البصر موضع السمع و لا محل الشهوة هو محل الغضب و لا آلة البطش آلة المشي كذا يقوم بعضو من الإنسان ألم حسي لمسي كتفرق الاتصال و بعضو آخر راحة لمسية كالالتيام ثم نجد هذه القوى كلها موجودة في مقام الخيال و عالم النفس الحيواني بوجودات متميزة متكثرة في الخيال متحدة في الوضع بل لا وضع لها كما مر فلها حس واحد مشترك يسمع و يرى و يشم و يذوق و يلمس سمعا جزئيا و بصرا جزئيا و شما و ذوقا و لمسا جزئيا من غير أن ينقسم و يفترق مواضعها كما في الحواس الظاهرة و كذا يشتهي و يغضب و يتألم و يسر من غير تفرق اتصال و لا التيام تفرق‌كل ذلك متكثر في عالم الحس الظاهر غير متكثر في عالم الحس الباطن ثم نجد الجميع موجودة في مقام العقل على وجه مقدس عن شوب كثرة و تفصيل معرى عن شوب تفرقة و قسمة وضعية جسمية أو خيالية جزئية لكنها مع‌ ذلك كثيرة بالمعنى و الحقيقة غير مفقود منها شي‌ء فالإنسان العقلي روحاني و جميع أعضائه عقلية موجودة في ذلك الإنسان- بوجود واحد الذات كثيرة المعنى و الحقيقة فله وجه عقلي و بصر عقلي و سمع عقلي- و جوارح عقلية كلها في موضع واحد لا اختلاف فيه كما أفاده أرسطاطاليس في أثولوجيا.

 

نظر ملا صدرا در باب نسبت بین نفس و قوا این است که نفس با قوا اتحاد حقیقت ووجود دارد و جامع قوا است و قوا نیز ظهورات و تجلیات و شوؤنات نفس اند و همین نیز آیتی است بین وجود حق تعالی و مخلوقات

اکنون برای تبیین این نظریه خود اصلی را متذکر شده اند که با مطلب حکیم سبزواری در تعلیقه بیان داشته است غیر از اصالت وجود که پایه تمام مطالب حکمت متعالیه است 4 اصل می باشد؛

    1. اصل اصالت وجود

    2. وحدت حقیقت وجود در عین کثرت: وجود یا به تعبیری تشکیک وجود و ذومراتب بودن آن است وجود مشکک است و مراتب دارد یعنی هر مرتبه مافوقی جامع مرتبه مادون است یعنی آن را دارد با زیادت

    3. اصل تثلیث عوالم: که 3 قسم اند؛

     عالم عقل: این عالم مبرای از هر نوع کثرتی است؛

     کثرت وضعی مادی: وضع در اینجا به معنای نسبت اجزای شیئ بعضها به بعض و تمامش به خارج است که به این معنا وضع یکی از اعراض ماده است

     کثرت صوری: که این نوع کثرت در عالم خیال است

     عالم خیال: این عالم از کثرت وضعی مادی مبرا است اما کثرت صوری دارد

     عالم طبیعت: که جایگاه تضاد و تباین و تفرقه و کثرت واختلاف و انقسام است و همه در این عالم موجود است

    4. اصل تطابق عوالم: این یک قاعده عرفانی است به این معنا که؛

هر آن چیزی که در عالم عیان است    چو عکسی زآفتاب آن جهان است

 

همه موجودات عالم طبیعت عکس و رقیقه ومظهر موجودات عالم خیال اند و آنچه در عالم خیال است رقیقه موجودات عالم عقل است یعنی اصل موجودات طبیعی در عالم خیال و اصل موجودات خیالی و حقیقت آن در عالم عقل است

البته طبق اصل دوم تعبیر مظهر و اصل در موجودات عالم مادون وتعبیر اصل وحقیقت برای عالم مافوق این معنا معلوم است که موجودات در هر عالمی مطابق با خصوصیات واقتضائات همان عالم هستند وموجودات عالم طبیعت با خصوصیات عالم مادی در عالم خیال نیستند زیرا؛

     خصوصیات این عالم طبیعت کثرت است اما خصوصیت نشأه تجرد وحدت است

اهل این عالم کثیر و منتشر***اهل آن عالم موحد، مستقل

 

     یا خصوصیت موجودات عالم ماده خست و پستی مادی است و در عالم تجرد شرافت است

     در این نشأه تجسم از ویژگی های آن است و در نشأه عقل تجرد از جسمانیت و تنزه از ماده است

    5. اصل حرکت درجوهر: سراسر عالم جسم و اجسام را حرکت جوهری فرا گرفته و تمام موجودات عالم طبیعت متحرک به حرکت جوهری ذاتی اند و نهادشان نا آرام بلکه نا آرامی است اگر کسی ذات را معتبر در مشتق بداند باید گفت که نا آرامی است با توجه به این نکته که این یگانه انسان است که با حرکت جوهری ذاتی می تواند به تمام این عوالم هستی و 3 گانه راه بیابد یعنی افزون بر این که در عالم طبیعت است و متحرک به حرکت جوهری ذاتی است با حرکت جوهری به مراتب عالم خیال و عقل هم راه بیابد

ملا صدار در تبیین نظریه می گوید: برای وجود و نفس وذات انسان 3 عالم هست؛

    1. طبیعت

    2. خیال

    3. عقل

تبیین نظریه: نفس و ذات و حقیقت انسان یک وجود طبیعی مادی دارد یک وجود خیالی هم دارد و یک وجود عقلی هم دارد که در هر 3 مرتبه و عالم این وجود و نفس انسان قوایی دارد و قوای او هم افعالی دارد حال قوا اعم از قوای ظاهری و باطنی است هم انسان طبیعی دارای این قوا است و هر قوه هم فعلی دارد باصره ابصار و سامعه سمع و ... انسان خیالی و انسان عقلی هم همین قوا و همین افعال قوا را دارد منتها در هر نشأه ای مطابق با خصوصیات و اقتضائات آن را دارد در نشأه خیال به طرزی و در عالم عقل به گونه ای و ... این خصوصیات را دارد

در عالم طبیعت این قوای نفس در ماده بدن متفرق اند و این به خاطر خصوصیت مادی است که این عالم دارد یعنی هر کدام از قوه ها در یک موضعی است مثلا؛

     باصره در چشم

     سامعه در گوش

     قوه غضبیه در قلب و در وجه و در عروق است زیرا غضب در عالم طبیعت عبارت از این است که؛ غلیان دم قلب و اسوداد وجه و امتلاء عروق؛ به جوش آمدن خون قلب و سیه چهره شدن و پر شدن رگها از خون

     قوه شهویه در دهان و شکم و ...

هر کدام از قوا در ماده بدن متفرق و منقسم و متکسر و منتشر هستند وهر کدام هم یک آلت وابزار مخصوصی دارند چشم از باصره و گوش از سامعه و...

یک پله بالاتر برویم و به مرتبه خیال و مثال برسیم نفس در آن مرتبه هم دارای همان قوا و افعال آن است که دارابودن قوا و افعال قوا به نحوه دیگری است که این ها در عالم خیال اتحاد در وضع دارند ضمن اینکه کثرت صوری و امتیاز صوری دارند مثلا امتیاز صوری چشم که بر اساس شکل و مقدارش تعیین می شود با سامعه و گوش که باز این هم با همان مقدار و شکلش مشخص می شود

ابن امتیاز صوری که صورت بدون ماده است بین قوا در عالم خیال هست ولکن با وجود این امتیاز این قوا اتحاد در وضع دارند و نسبت و اجزای شیئ به هم و نسبت همه اجزا به خارج دارند وضع همه یکی است بلکه اصلا در عالم خیال وضع ندارند زیرا وضع از عوارض ماده است و ماده در عالم خیال نیست به این معنا که باصره و سامعه و شهوت و غضبیه هر کدام در یک جای جدا باشد خیر چنین نیست بر خلاف عالم طبیعت

یا مثلا لامسه و در لمس درد در جایی است که از تفرق اتصال آن عضو لمس درد احساس می شود وقتی پیوند عضوی و ترکیبش به هم بخورد این حس لمس الم و درد پیدا می شود لمس راحتی هم در عضو دیگری است وگاهی کسی دستش درد می کند اما پایش خیر این احساس درد و راحتی در دست وپا در عالم ماده از هم جداست و این از تفرق اتصال عضو درد می آورد و لمس راحتی به واسطه التیام تفرق یک عضو است عضوی که درد می کرده است با تفرق اتصال اگر التیام بیابد و پیوند درست شود احساس لمس راحتی به او دست می دهد

اما در خیال همه قوا در یک جا متمرکز اند و محل قوا جدا از هم نبوده وهمه در یک جا هستند که آن هم در ذات ووجود نفس است و در عالم خیال و مثال این طور نیست که باصره فقط کار ابصار و سامعه فقط سماع را انجام دهد بلکه از باصره کار همه قوا ساخته شده است و سامعه هم هکذا

حکیم سبزواری حاشیه را در اینجا تکرار می کنند که عالم مثال بخاطر بهره مندی از تجرد و سعه ای که نسبت به عالم طبیعت دارد این حواس 10 گانه ظاهری و باطنی از هر کدام این ها کار هر ده حس ساخته است لذا در عالم مثال انسان 100 حس دارد و در عالم عقل این 100 حس در عالم مثال کار هر 10 حس ساخته است و در نهایت انسان 1000 حس در عالم عقل دارد و در آخرت در مجموع انسان 1110 منبع ادراک دارد بنابر کاربرد و کارکردی که حس دارد به این کثرت و تکامل می رسد.

در عالم مثال و عقل همه حواس جمعیت و وحدت می یابد یعنی یک حس است که همه کاره است لذت و الم و لمس راحتی و دارد و... همه این ها از یک حس ساخته است

بعد که به عالم عقل رسید باز نفس همین قوا و افعال آن ها را دارد اما به نحو بالاتری که این قوا نه کثرت انقسامی مادی و طبیعی را دارند و کثرت صوری خیالی را هم ندارند یعنی بساط کثرت و تفرقه مادی و صوری در آن مرتبه بر چیده می شود و تنها امتیاز در این مرتبه فقط امتیاز مفهومی وماهوی است یعنی انسان عقلی دارای اعضا و جوراح عقلی است بصر و سمع و لمس عقلی و مفهومی دارد و مفاهیم همه قوا و افعال قوا بر انسان در آن مرتبه صادق است ومفاهیم همه در آنجا هست و صدق مفاهیم قوا در انسان در عالم عقل به این معنا است که آثار وافعال قوا بر آن انسان عقلی صادق است مثلا اثر دیدن ادراک و اثر شنیدن ادراک مسموعات است که در انسان عقلی همه این آثار بار می شود

بلکه موضع همه اعضا هم واحد است و اختلاف موضع هم ندارند و هر کدام هم یک ابزار و آلت جداگانه ندارند در عالم طبیت ابزار گرفتن دست و ابزار راه رفتن پا و ... اما در عالم عقل همه در یک معنا و ماهیت و مفهوم خلاصه شده است.

علامه طباطبایی می فرمودند اگر در روایات برای عمل اندکی ثواب های زیادی برشمرده شده است از این باب است که عالم آخرت سعه فراوانی دارد طوری که نعمت های آن عالم فقط یک کار از آنها ساخته نمی باشد.

از رهبر راحل ره نقل می کردند که در روایت است: در یک قطره آب بهشتی همه لذت ها وجود دارد

در دنیا یک آب فقط یک مزه دارد و در آخرت کاربرد نعمت ها با سعه و احاطه وجودی است و در یک قطره آب تمام لذت های شنیدنی و دیدنی و بسائایی و شهوانی و خیالی و وهمی و ... وجود دارد.