درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عبارات ابن عربی

و كذا قوله في الباب الثالث و الستين منها بعد تبيين ما يراه الإنسان في المرآة و إلى مثل هذه الحقيقة يصل الإنسان في نومه و بعد موته- فيرى الإعراض صورا قائمة بأنفسها تخاطبه و يخاطبها أجسادا حاملة أرواحا لا يشك فيها- و المكاشف يرى في يقظته ما يراه النائم في حال نومه و الميت بعد موته كما يرى في الآخرة صور الأعمال مع كونها أعراضا و يرى الموت كبشا أملح مع أن الموت نسبة مفارقة عن‌

اجتماع و من الناس من يدرك هذا المتخيل بعين الحس و منهم من يدركه بعين الخيال أعني في حال اليقظة و أما في النوم فبعين الخيال قطعا و قوله أيضا فجميع ما يدركه الإنسان بعد الموت في البرزخ من الأمور بعين الصور التي هي بها في الدنيا و قوله أيضا في آخر هذا الباب و كل إنسان في البرزخ مرهون بكسبه محبوس في صور أعماله- إلى أن يبعث يوم القيامة في النشأة الآخرة

فصل (4):

في تتمة الاستبصار لهذا الباب من جهة كيفية نسبة النفس إلى البدن و الإشارات إلى الموت الطبيعي و أجله و الفرق بينه و بين الأجل الاخترامي‌

اعلم أن النفس حاملة للبدن لا البدن حامل لها

كما ظنه أكثر الخلق حيث قرع أسماعهم من أنها زبدة العناصر و صفوة الطبائع و ظنوا أيضا أن النفس تحصل من الجسم و أنها تقوى بقوة الغذاء و تضعف بضعفه و ليس كما توهموه إنما النفس تحصل الجسم و تكونه- و هي الذاهبة به إلى الجهات المختلفة «1» و هي معه و مع قواه و أعضاه تدبره حيث ما أرادت و تذهب به حيث ما شاءت من هبوط إلى أسفل أو صعود إلى فوق بحيث يمكنه مع كثافة البدن و ثقله فمتى أرادت صعوده یصير صاعدا و يتبدل ثقله خفة.

 

تا پایان فصل 3 عبارت از ابن عربی نقل می شود

عبارت نخست: این عبارت بعد از آن است که ابن عربی درباره صورتی که در آینه واقع می شود تبیینی دارد زیرا ایشان راجع به آینه بحث هایی دارد که در تبیین معارف از آن استفاده هایی می نمایند اما در اینجا این سخن گفته می شود که 4 دسته صورت است که شبیه صورت های واقعه در آینه می باشند که؛

    1. صور منامیه: صورت هایی که در خواب می بینیم

    2. صور خیالیه: در بیداری مانند این که ما گنبد امام هشتم را تخیل می کنیم

    3. صور مکاشفیه: صوری که برای اهل مکاشفه مورد مشاهده قرار می گیرد

    4. صور اخرویه: صورت هایی که در آخرت دیده می شود مانند صورت حور و قصور و صورت نیران بسته به این که فرد اهل شقاوت یا سعادت باشد

فرق: البته این صورت های 4 گانه با هم فرق هایی دارند و این ها شبیه صورت هایی اند که در آینه واقع می شوند و فرق هایشان از قرار زیر است؛

صور منامیه و خیالیه در خیال پیدا می شوند یعنی مدرک این ها خیال است مثلا صورت هایی که انسان در خواب می بیند در خیال است و اما صوری که اهل کشف مشاهده می کنند یا صورت هایی که در آخرت مورد ادراک قرار می گیرد با حس ادراک می شوند و مشاهده نسبت به این ها صورت می گیرد البته اگر صور مبصره باشند مشاهده و اگر صور مسموعه باشند استماع می شود نه این که تخیل باشد این دو دسته صورت محسوس اند البته نه به حواس ظاهره دنیویه بلکه به حواس باطنه اخرویه یعنی نه با چشم و گوش حیوانی و طبیعی و عنصری بلکه با حواس باطنی که؛

پنج حسی هست جز این پنج حس    آن چو زرّ سرخ و این حس چو مس

صحت این حس بخواهید از طبیب    صحت آن حس بجویید از حبیب

صحت این حس ز معموری تن    صحت آن حس ز ویرانی بدن

کی به بازاری اهل محشرند    حس مس را همچو حس زر خرند

 

صور منامیه و خیالیه در خیال متصل اند اما صور کشفی و اخروی در خیال منفصل اند که عالمی خارجی برای خود است

هر 4 دسته صورت شبیه صورت هایی اند که در آینه پیدا می شوند ولی با 3 شرط یعنی اگر صورت های آینه 3 شرط را داشته باشند همین صورت های خیالی و کشفیه و برزخیه و اخروی می شود؛

    1. تجوهر: شرط اول جوهریت است یعنی صورت باید جوهر باشد نه عرض اعمال دنیوی از قبیل اعراض اند زیرا از قبیل حرکت می باشند ولکن این ها در آخرت و در نشأه آخرت تجسم و تجوهر می یابند و جوهر می شوند و دیگر قایم به موضوع نمی باشند

    2. تجرد: شرط دیگر این است که مجرد باشند یعنی صورت هایی که در آینه پدید می آید قایم به ماده نباشند و به خود قایم باشند

    3. روح داشتن: و زنده بودن شرط سوم است یعنی تعلق به روح داشته باشند و مورد تخاطب قرار بگیرند و بشود با آن ها گفتگو کرد

در صورت بودن این 3 شرط در صور آینه تبدیل به صورت های اخروی می شود و تشبیه آن 4 صورت مشروط به این 3 شرط می باشد

اما این که اعمال گرچه در دنیا عرض اند اما در عقبی و آخرت تبدیل به جوهر می شوند برای تبدیل عرض دنیوی به جوهر اخروی ابن عربی مرگ را به عنوان نمونه بیان می کند امام صادق فرمودند: در مورد آیه «و انذرهم یوم الحسرة» روز قیامت روز حسرت است و بدکار و نیکو کار هر دو حسرت می خورند بدکار از عمل بد خود نیکو کار از قلت عمل نیک خود و مرگ را که در دنیا عارض می شود زیرا به تعبیر ابن عربی نسبت مفارقت عن اجتماعٍ است و نسبت خود عرض است و اجتماعی نسبت مفارقت و فرقت و جدایی و تفرق و افتراق بر آن حادث می شود حال این نسبت مفارقت نفس و بدن باشد یا نسبت تفرق اعضای بدن باشند بعد از اجتماعی که داشته اند

بعد در آن روایت آمده که مرگ را به صورت قوچ کبود رنگی میان بهشت و دوزخ می آورند و ذبح می کنند پس از آن که بهشتیان وارد بهشت و دوزخیان در جهنم در افتادند و از آن پس دیگر مرگی در کار نخواهد بود

عبارت دوم ابن عربی: ایشان تأکید بر عینیت صور دنیوی و اخروی دارند که پیشتر ملا صدرا این مطلب را تبیین کرده اند صور برزخی عین صورت های دنیوی است و کسی زید را در آن جا ببیند گوید اینخود زید است

عبارت سوم ابن عربی: در مورد این آیه شریفه است که؛ «وکل نفس بما کسبت رهینة» در برزخ انسان در گروی اعمال خود است یعنی خود نفس و انسان را گرو می گیرند تا در قیامت به حساب اعمالش رسیدگی شود به تعبیر علامه طباطبایی: برزخ دوران بازداشتگاه است و سختی آن هم به همین خاطر است که بازداشت موقتی می شود تا محکمه دایر شده و به حساب او رسیدگی شود. انسان در گروی عمل است تا در قیامت به حسابش رسیدگی شود پیشتر از شهید مطهری نقل شد که در برزخ فقط از ایمان و اعتقادات پرسیده می شود.

 

فصل 4: تتمه استبصار نسبت به ابطال تناسخ

در این فصل یک مزید تنویری در رابطه با بطلان تناسخ بیان می دارند تا بطلانش بیشتر روشن شود و از این ناحیه است که نسبت نفس و بدن چیست و فرق بین موت طبیعی با اجل اخترامی چیست؟

کیفیت نسبت نفس و بدن: عموم مردم این طور گمان می کنند که نفس در بدن است وبدن با نفس است وبدن احاطه به نفس دارد و تعابیری از این دست که بدن دارای نفس است نفس تابع بدن است یعنی دنباله روی بدن است در حالی که واقع بر عکس این تصورات مردم عادی است

     بدن در نفس است

     نفس با بدن است

     نفس محیط بر بدن است

     نفس دارای بدن است آن هم در دنیا و عالم طبیت

روایتی در تفسیر صافی آمده است که؛ امام صادق ع در البصایر فرمودند: «ان الارواح لا تمازج البدن و لا تداخله و انما هی محیطة به»

در توحید آقای ربانی آمده است در جای دیگر آن را به بحار الانوار نسبت داده بود که؛ «ان الارواح لا تمازج البدن و لا تداخله و انما هی کمال للبدن و محیطة به» خلاصه نفس ممزوج با بدن نیست و داخل آن نمی باشد بلکه کمال بدن است و بر آن احاطه دارد سایه نفس بر بدن افتاده و بدن زیر سایه نفس است که حرکت می کند بدن است که تابع نفس است و نفس با بدن معیت دارد زیرا نفس محصل بدن و صورت آن است و صورت محصل جنس است این نفس است که بدن را به حرکت در می آورد گاهی به طرف بالا دست را بلند می کند و... در حالی که اقتضای دو عنصر ثقیلی که در ترکیب بدن انسان است یعنی آب و خاک به طرف پایین است و نفس است که آن را بالا می برد و اقتضای دو عنصر سبک که آتش و هوا است میل به بالا دارد و این نفس است که مثلا در رکوع بدن را خم می کند

تن به جان جنبد نمی بینی تو جان    لیک از جنبیدن تن جان بدان

باده از ما مست شد نی ما از او    قالب از ما هست شد نی ما از او

 

قالب یعنی بدن از ما یعنی نفس هستی یافته است. اما مردم عادی پنداشته اند نفس زبده و صفوه وعصاره عناصر است و آدم هر چه تن پروری کند نفسش قوی تر می شود این باور های عامیانه است

قوت جبریل از مطبخ نبود    بود از دیدار فعال ودود

بدن است که تابع و دنباله روی نفس است نه بر عکس.