درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل ملا صدرا بر ابطال تناسخ نزولی و صعودی

حكمة عرشية: إن للنفس الإنسانية نشآت ثلاثة إدراكية

النشأة الأولى:‌

هي الصورة الحسية الطبيعية و مظهرها الحواس الخمس الظاهرة- و يقال لها الدنيا لدنوها و قربها لتقدمها «2» على الأخيرتين و عالم الشهادة لكونها مشهودة بالحواس و شرورها و خيراتها معلومة لكل أحد لا يحتاج إلى البيان و في هذه النشأة لا يخلو موجود عن حركته و استحالته و وجود صورتها لا تنفك عن وجود مادتها-

و النشأة الثانية:

هي الأشباح و الصور الغائبة عن هذه الحواس و مظهرها الحواس الباطنة و يقال لها عالم الغيب و الآخرة لمقايستها إلى الأولى لأن الآخرة و الأولى من باب المضاف و لهذا لا يعرف إحداهما إلا مع الأخرى كالمتضايفين كما قال تعالى وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‌ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ و هي تنقسم إلى الجنة و هي دار السعداء و الجحيم و هي دار الأشقياء و مبادي السعادات و الشقاوات فيهما هي الملكات و الأخلاق الفاضلة و الرذيلة.

و النشأة الثالثة:

هي العقلية و هي دار المقربين و دار العقل و المعقول و مظهرها القوة العاقلة من الإنسان إذا صارت عقلا بالفعل و هي لا تكون إلا خيرا محضا و نورا صرفا فالنشأة الأولى دار القوة و الاستعداد و المزرعة لبذور الأرواح و نبات النيات و الاعتقادات و أخريان كل منهما دار التمام و الفعلية و حصول الثمرات و حصاد المزروعات فإذا تقرر هذا و لم تكن النفس ذات قوة استعدادية ساذجة من الصور و الأوصاف و الملكات النفسانية إلا في أول كونها الدنياوي و مبدإ فطرتها الأصلية قبل أن تخرج قوتها الهيولانية النفسانية إلى فعلية الآراء و الملكات و الأخلاق فلا يمكن لها- بعد أن يخرج في شي‌ء منها من القوة إلى الفعل أن يتكرر لها القوة الاستعدادية بحسب فطرة ثانية هي أيضا في هذا العالم و تكون آخر لأجل تعلق بمادة أخرى حيوانية- لأن عروض الحالة الهيولانية لا يمكن إلا بانخلاعها عن جملة الأوصاف و الملكات الباطنة- و هذا مع استحالتها ينافي مذهبهم من انتقال النفوس بواسطة هيئاتها الردية إلى أبدان حيوانات أخرى.

 

اکنون ملا صدرا دلیل دیگری در ابطال تناسخ نزولی بیان می دارند که با مقدمه ای بر گرفته از نظر خاص خود ایشان و با عنوان حکمت عرشیه است واین تعبیر را در جایی هزینه می کنند که مطلبی بر مبنای حکمت متعالیه بیان می دارند.

مقدمه: این مطلب درباره تثلیث عوالم و تثلیث ادراکات انسان است عوالم و نشآت 3 تا است و ادراکات انسان هم بر حسب این 3 دسته عوالم بر سه قسم است

عوالم سه گانه: هر کدام از این نشآت را که ملا صدرا مطرح می کنند 3 مطلب با هر کدام از این نشآت سه گانه مطرح می شود؛

    1. اسامی و وجه تسمیه آنها

    2. مُدرِک آن نشأه از سوی انسان و کانال ادراکی که انسان به سوی آن نشأه دارد و این که انسان با چه قوه ای آن را ادراک می کند

    3. خصوصیات هر کدام ا این نشآت

تعبیر به مظهر: درباره قوه ی مدرکه انسان ملا صدرا در هر سه نشأه تعبیر به مظهر دارند یعنی به جای قوه مدرکه و مدرِک مظهر می فرمایند زیرا ایشان ادراک در همه مراتب را مجرد می دانند و بر این باورند که ادراک در حوزه و افق تجرد تحقق می یابد و هیچ ادراکی را ایشان مادی نمی داند در جمیع مراتب ادراک محسوسی و بالاتر از آن را مجرد می داند و در صورتی که مطلق ادراک مجرد شد ودر محیط تجرد حاصل گشت نسبت مدرِک به مدرَک نسبت محل به حالّ نخواهد بود و مدرَک حلول و ورود در مدرِک نمی یابد بلکه مدرِک مانند آینه مظهری می شود تا مدرَک در آن ظهور بیابد همان طوری که صورت در آینه ظهور می یابد و آینه مظهر صورت است نه محل آن

لذا ملا صدرا بجای مدرِک هر یک از نشآت تعبیر به ظهور و مظهر می کند

نشأه اولی:

مطلب نخست: این مرتبه از عوالم، 3 نام دارد؛

    1. نشأه اولی: همان عالم طبیعت است و از جهت تقدمی که بر آن دو نشأه دیگر دارد بدان اُولی می گویند اول نشأه طبیعت و نفس انسان است که قرار شد ادراکات 3 گانه ای داشته باشد و با هر قوه ای هر نشأه را ادراک می کند اول نفس انسان در این نشأه و بعد در آن دو نشأه دیگر وجود می یابد

    2. دنیا: از این روی که دنو و قرب و نزدیکی به نفس انسان دارد آن را دنیا می گویند وگرنه منطق قرآن چیز دیگری است که می فرماید: «یوما یرونه بعیدا و نراه قریبا» آخرت از نظر حق نزدیک است و ما آن را دور می پنداریم.

    3. عالم شهادت: از این جهت که مشهود حواس ما است بدان عالم شهادت می گویند زیرا مظاهر این عالم را می بینیم و می شنویم و لمس می کنیم

مطلب دوم: مدرِک ومظهر موجودات این نشأه همین حواس ظاهری است صورت مُبصرَات از عالم طبیعت در قوه باصره ظهور می یابد بلکه قوه باصره مظهر آن می شود چون ادراک مجرد است و مسموعات عالم طبیعی در قوه سامعه ظهور می یابد

مطلب سوم: از جمله خصوصیات این عالم این است که؛

    1. همه این موجودات حرکت دارند و دستخوش تغییر قرار می گیرند و ما موجودی در این عالم نداریم که حرکت نداشته باشد و تغییر نکند

    2. موجودات این عالم مادی اند و منفک از ماده نمی باشند

    3. قوه و استعداد در نشأه اولی وجود دارد زیرا ماده حامل قوه و استعداد است و حرکت مستلزم قوه و استعداد است زیرا حرکت خروج تدریجی از قوه به فعل می باشد

    4. عالم طبیعت مزرعه بذر ارواح ونفوس است و گیاه نیات و اعتقادات است نهال نیت که مربوط به عقل عملی است در این عالم کاشته می شود و اعتقاد که مربوط به عقل نظری است کاشته و میوه آن بعد برچیده می شود

    5. خیر وشر وسعادت وشقاوت آن روشن است و نیاز به توضیح ندارد خوشبخت کسی است که از تنعمات دنیوی بیشتر بهره مند باشد و هرکس محروم تر باشد بدبخت تر است

نشأه ثانیه: این عالم اشباح و صوَر و برزخیه است اما صورت هایی بدون ماده است اما مقدار وشکل دارند

مطلب نخست: از جمله اسم های این عالم؛

    1. عالم غیب: زیرا از حواس ظاهره ی دنیوی ما مخفی است

    2. عالم آخرت: در قیاس با نشأه اولی و طبیعت بدان عالم آخرت می گویند زیرا اولی و آخرت متضایفان اند مانند فوقیت و تحتیت و درک و تصور هر کدام محتاج به درک و تصور دیگری است لذا خداوند در قرآن می فرماید: «ولقد علمتم النشآة الاولی فلولا تذکرون» یعنی نشأه اولی را دانستید و درک کردید آیا متذکر عالم آخرت نمی شوید یعنی هر کدام از این ها به واسطه دیگری درک می شود

مطلب دوم: انسان با قوای باطنی این نشأه را ادراک می کند و مظهر این نشأه حواس باطنه اُخری است یعنی چشم برزخی و گوش برزخی

پنج حسی هست جز این پنج حس    آن چو زر سرخ و این چو مس

صحت این حس بجویید از طبیب    صحت آن حس بخواهید از حبیب

صحت این حس ز معموری تن    صحت آن حس ز ویرانی بدن

کی به بازاری که اهل محشرند    حس مس را همچو حس زر خرند

 

چشم و گوش و شامه و لامسه و ذایقه برزخی که حواس باطنی اند آن ها مدرِک موجودات اخروی اند

مطلب سوم: از جمله ویژگی های این عالم عبارت است؛

    1. عالم آخرت از بهشت جسمانی برزخی و جهنم جسمانی برزخی تشکیل می شود؛

     بهشت برزخی و اخروی جایگاه سُعدا و اصحاب یمین است

     جهنم برزخی و اخروی جایگاه اشقیا و اصحاب شمال است

    2. از آن جمله خصوصیاتش؛

     منشأ سعادت اخروی که فردی از اصحاب یمین باشد اعتقادات صحیحه و اخلاق و ملکات حمیده است

     و منشأه شقاوت اخروی اعتقادت فاسده و اخلاق و ملکات رذیله است

    3. این ویژگی مشترک بین نشأه ثانیه و ثالثه است که عالم آخرت دار تمام و فعلیت است و کار در آن عالم پایان یافته و جای قوه و استعداد و تدارک نیست لذا دروی بذر ارواح در مزرعه دنیا در این جاست و میوه ی آن نهال نیت و اعتقادی که در دنیا کاشته شد میوه اش چیده می شود «الدنیا مزرعة الاخرة» و «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل»

نشأه ثالثه: این هم مطالبی دارد؛

مطلب نخست: این عالم هم نام هایی دارد؛

    1. عالم عقل ومعقول: مربوط به عالم و مرتبه عقلانی است

مطلب دوم: مدرِک و مظهر این نشأه قوه عاقله انسان است که به مرتبه عقل بالفعل رسیده است

مطلب سوم: از جمله ویژگی های این عالم این است که؛

    1. عالم عقل خیر محض و نور صرف است و عالم سعادت است و شقاوت در این عالم نیست بر خلاف دو عالم قبلی وجود ندارد و اگر جایی تعبیر به شقاوت عقلیه شده است مثل مباحث معاد جلد 9 در این صورت به معنای عدم سعادت عقلیه و محرومیت از سعادت است نه این که نفسی به عالم عقل راه بیابد و شقاوت داشته باشد

    2. این عالم دار تمام و فعلیت است و از قوه و استعداد خبری نیست.

تا کنون مقدمه ملا صدرا تمام شد حال می فرماید:

دلیل ابطال تناسخ نزولی: با توجه به این مقدمات و ادراکات 3 گانه انسان دراین عوالم 3 گانه ای که دارد اگر نفسی بخواهد رجوع به قوه و استعداد داشته باشد یعنی از تمام و فعلیت ملکات علمیه و عملیه و اخلاق و ملکاتی که کسب کرده بخواهد رجوع و بازگشت داشته باشد به عالم قوه و استعداد که جایگاه آن همین عالم دنیا است در این صورت؛

اولا: ک-ما این که در دلیل سابق بیان شد- این مطلب محال است و بازگشت از فعلیت به قوه امکان پذیر نیست

ثانیا: حال این دلیل که مازاد بر آن است بر فرض این رجوع امکان پذیر باشد باید نفس از تمام ملکاتی که در او فعلیت یافته، خالی گردد و دوباره به مرتبه قوه و استعداد نسبت بدان باز گردد که در تناسخ نزولی این گونه است و نفس به فعلیت رسیده در اخلاق و ملکات می خواهد به جنینی برگردد که در این اخلاق و ملکات در حد استعداد است تعلق بگیرد بلکه در تناسخ نزولی در جنین پایین تر مانند جنین حیوان

در این دلیل می گوییم اگر چنین چیزی امکان پذیر باشد باید نفس انسان از همه اخلاق و ملکات انخلاع بیابد و خالی و تهی گردد و بعد به بدن حیوان تعلق بگیرد و مگر بنا نبود که در تناسخ نزولی هیآت و اخلاق و ملکات نفس انسانی مایه ساخت بدن حیوان شود و اخلاق از طریق نفس انسان به بدن حیوان وارد شود حال اگر قرار باشد نفس از فعلیت به قوه رجوع بیابد در این صورت باید از هیآت و اخلاق و ملکات انخلاع بیابد و در این صورت دیگر خُلق و ملکه ای نمی ماند تا با آن بدن حیوان ساخته و درست شود و خلق از طریق انسان به حیوان وارد شود و این خلاف فرض است.

سپس ملا صدرا حجت و دلیل بطلان تناسخ صعودی را بیان می فرماید

دلیل خاص بطلان تناسخ صعودی: در این تناسخ می گوید: نفس حیوان به انسان تعلق می گیرد و با مرگ آن حیوان انسانی با نفس او ساخته می شود حال این نفس حیوان؛

     مادی است؛ یعنی صورت منطبع در ماده وطبیعت است و انتقال منطبعات اعم از صورت(جوهر است) و عرض که در موضوع و در جسم که محل است محال است عرض نمی تواند از موضوعی به موضوع دیگر منتقل گردد و نفس از بدن حیوان به بدن انسان منتقل نمی شود به عنوان صورت یک جسم این محال است زیرا منطبعات اعم از صوَر و اعراض اضافه به موضوع و محل داخل در وجود آن هاست لذا تعبیر ملاصدرا این است که در صورتی که نفس حیوان مادی باشد "جوهر ناعتی" می شود زیرا اضافه به ماده در وجود حیوان داخل است و بدن حیوان اگر از او گرفته شود نفسی باقی نمی ماند که تا به انسان منتقل بشود یا مثلا عرضی که جسم دارد مانند رنگ سفید اگر از جسم گرفته شود دیگر رنگی باقی نمی ماند تا به جسم دیگر منتقل شود

     نفس حیوان مجرد است: ابزار ارتقاء و ترقی نفس از حیوان به انسان چیست؟ حیوان که عقل ندارد تنها شهوت و غضب دارد که افعال مادی وطبیعی اند وفاعل را متوجه به جسم می کنند و به طرف طبیعت و ماده وجسم می کشند کمال حیوان در شهوت و غضب است و این مایه کمال حیوان اسباب سوق دادن او به طرف مادیت است نه به سوی تجرد تا این که به نفس مجرد انسان آن را بکشاند بلکه در انسان شهوت وغضب هم اسباب سقوط به مرتبه حیوان است یا در دنیا که بنابر تناسخ نزولی و باطل است و یا در آخرت که تناسخ ملکوتی و نظریه ملا صدرا می شود از طرفی کمال انسان در غلبه بر شهوت و غضب است حیوان با چه ابزار و دستمایه ای می خواهد به نفس انسان صعود بیابد؟