درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی اشکالات تناسخ نزولی و جواب آن

و أجيب عنه بأنه لا نسلم أن عدد الكائنات أكثر من الفاسدات و إنما يلزم ذلك- لو كان تولد كل نملة في يوم بانتقال نفس حريص مات في ذلك اليوم إليه و هو غير لازم- لجواز أن يكون بانتقال نفس حريص مات في ألوف من السنين و قد فارقت أبدانا كثيرة- إلى أن وصلت إلى هذه النملة فإن نفس الحريص لا تلحق البنية النملية عند الموتة الأولى بل بعد موتات كثيرة فإن من فيه هيئات ردية تتعلق بعد المفارقة بأعظم بدن حيوان يناسب أقوى تلك الهيئات ثم تنزل على الترتيب من الأكبر إلى الأوسط و منه إلى الأصغر إلى أن تزول تلك الهيئة الردية ثم تتعلق بأعظم بدن يناسب الهيئة التي تلي الهيئة الأولى في القوة متدرجا في النزول إلى أن يفنى كل تلك الهيئات و حينئذ تفارق عالم الكون و الفساد و تتعلق بأول منازل الجنان لزوال العلائق البدنية الظلمانية- و الهيئات الردية الجسمانية و لا نسلم أيضا أن الفاسدات تكون أكثر من الكائنات و إنما يلزم ذلك لو جاز أن يرتقي من أبدان الحيوانات إلى الإنسان شي‌ء من نفوسها ليلزم صعوبة انطباق العدد الكثير من أبدان حيوانات كثيرة الأعداد قصيرة الأعمار كأبدان الذباب و البق و البعوض و الحشرات و أمثالها إذ بأقل حرارة أو برودة أو ريح يموت و ينفسد من كل واحد من هذه الحشرات في ساعة ما لا يتكون من الإنسان إلا في ألوف من السنين.

لا يقال قد يحصل وباء عام أو طوفان كلي يهلك كل ذي نفس فيلزم زيادة الفاسد على الكائن ضرورة لأنا نقول هذا غير معلوم الوقوع فإن الوباء العام لجميع أصناف الحيوانات- الشامل لجميع النواحي بحيث لا يبقى حيوان أصلا غير متيقن و المتيقن وجود وباء في بعض نواحي الأرض دون غيرها و كذا الكلام في الطوفان إذ لا يلزم منه أيضا أن الفاسد من الإنسان أكثر من الكائن من الحيوان لجواز أن يكون بإزاء ما فسد منه كائنات من الحيوانات البحرية كالحيتان و نحوها أو الحشرات الأرضية كالدود و أمثالها و لا استبعاد في أن يكون لكل قوم من أرباب الصناعات الدنيوية أمة من الصوامت البرية و البحرية يشبههم خلقا و خلقا و عيشة كالجند من الأتراك التي يشبه خلقهم و عيشهم أخلاق السباع و عيشها- فلا جرم بعد موت ذلك القوم ينتقل نفوسهم إلى أعظم نوع من السبع ثم إلى أوسطه على المراتب الكثيرة ثم إلى الأصغر في أحقاب كثيرة و أزمنة متطاولة إلى أن يزول عنها تلك الهيئات الردية فحينئذ يترقى إلى عالم الجنان كما مر.

 

عدم توازن بین مرگ و میر هاو تولدها ردی بر نظریه تناسخ نزولی است اما ملا صدرا فرماید از این دلیل پاسخ داده شده و آن را از درجه اعتبار ساقط نموده است؛

جواب: ما هیچ کدام از این دو صورت ها را قبول نداریم که؛

    1. عدد کائنات (ابدان حیوانی) افزون بر عدد فاسدات (ابدان انسانی) باشد

    2. عدد فاسدات افزون بر عدد کائنات باشد

رد صورت نخست: این فزونی در صورتی لازم می آید که بنا می بود اموات انسان های حریص در یک روز به بدن مورچه هایی که در همان روز متولد می شوند تعلق بگیرند ولی این گونه نیست که نفسی از نفوس انسانی به بدن مورچه امروزی تعلق می گیرد بلکه تعلق به نفس انسانی است که هزاران سال قبل مرده است و امروز به بدن مورچه تعلق می گیرد زیرا اصحاب تناسخ نزولی این گونه معتقد اند: انسانی که دارای ملکات رذیله و پستی هست آن ملکه ای که از دیگر صفات در او وقوی تر است بر حسب همان ملکه، نفسش بعد از مفارقت از بدن به بدن بزرگ ترین حیوانی تعلق می گیرد که مناسب با همان ملکه است و با مردن آن حیوان نفس منتقل به بدن حیوانی متوسط و متناسب به آن ملکه منتقل می شود و با مرگ حیوان متوسط به بدن کوچکترین حیوانی که متناسب به آن ملکه است منتقل می شود تا این که آن ملکه بسوزد و از بین برود بعد نوبت به ملکه ای می رسد که قوی تر در بین دیگر ملکات آن انسان است و بدین صورت این چرخه و کارما ادامه می یابد تا همه ملکات زشت و پلید آن انسان بسوزد و از بین برود

بعد نفس آن انسان از عالم طبیعت به عالم جنان و بهشت منتقل می گردد آن هم اولین منزل از درجات بهشت لذا انسان حریص اول بعد از مفارقت نفس از بدن اول نفسش به خنزیر تعلق می گیرد که جثه ی بزرگتری دارد تا بعد تر به بدن مورچه ای تعلق بیابد

رد صورت دوم: که عدد فاسدات افزون بر کائنات باشد و عدد ابدان انسانی که می میرند بیشتر از بدن حیواناتی باشند که متولد می شوند مانند وبا و طوفان و کاترینا و سونامی که در آن تعداد بسیاری از انسان ها از بین می روند، این فزونی عدد فاسدات بر کائنات بنا بر قول به تناسخ صعودی لازم می آید نه بنا بر تناسخ نزولی. بنا بر تناسخ صعودی که نفس از حیوان به انسان منتقل می شود این اشکال لازم می آید زیرا تعداد حیوانات بیشتر از انسان هاست همان طور که تعداد نباتات از حیوانات بیشتر است زیرا برخی از حیوانات پر شمار و با عمر اندک هستند مانند پشه و ساس. ممکن است عددی از این ها از بین برود و فاسد شود که بدن انسان هایی که در طیّ هزاران سال متکون می شود متکفل آن ها نشود زیرا در تناسخ صعودی از حیوان به انسان منتقل می شویم بنابرین این اشکال لزومی زیادتی فاسدات بر کائنات بنابر قول به تناسخ صعودی لازم می آید نه بنابر نظر مجیب که تناسخ نزولی است. که بنابر آن نیاز به وبای عام و طوفان شامل هم نیست

اشکال: بعد مجیب می افزاید: اگر گفته شود که ممکن است یک وبای عام و طوفان کلی محقق گردد و نه فقط انسان ها بلکه هر صاحب حیاتی از جمله جانداران و گیاهان را از بین ببرد در این صورت دیگر جانداری باقی نمی ماند تا انتقال نفس صورت بگیرد و در این فرض فاسدات از کائنات بیشتر است

جواب: ما وبای عامی که در همه نواحی زمین رخ دهد و تمام جانداران را از بین ببرد چنین وبایی سراغ نداریم اما طوفان کلی مانند طوفان نوح بیاید و همه جانداران روی زمین را از بین ببرد نفوس دریایی هستند و نفوس فاسدات به حیوانات دریایی یا به حشرات داخل زمین تعلق می گیرد و حیوانات دریایی بسیار زیاد اند و با تناسخ نزولی در بلایای کلی باز عدد فاسدات از ابدان انسانی افزون بر کائنات دریایی نیست

و بعد می افزاید: آن چه پیشتر در جواب گذشت که انسان های حریص که در یک روز از بین می روند در همان روز به بدن مورچه ای تعلق بگیرد که همان روز به وجود آمده است بلکه با ملکات رذیله ای که در انسان است به بزرگ ترین بدن حیوانی که متناسب با آن ملکه است و بعد به بدن حیوان متوسط و ... و این مطلب را مجیب دوباره تکرار می کند که جایز است و بُعدی ندارد که برخی از انسان ها مانند لشگر هایی در طول تاریخ که قتل و خون ریزی فراروان کرده اند هیچ بعدی ندارد که بعد از مفارقت از بدن به خاطر آن خوی درندگی و خصلت خونریزی که داشته اند نفسشان تعلق به بزرگترین حیوان درنده دریایی یا خشکی بگیرد و با مردن آن حیوان به متوسط و تا به کوچکترین بدن سبُع تعلق پذیرد تا به طور کامل آن ملکه رذیله از بین برود و بسوزد وسپس نفس رخت سفر را از دار دنیا بربندد و به پایین ترین مرتبه جنان منتقل گردد

با توجه با این جواب نمی توان روی این دلیل برای ابطال تناسخ نزولی حساب باز کرد لذا خود ملا صدرا به میدان می آیند ومی فرمایند: عمده دلیل بر بطلان تناسخ این دلیلی است که من می گویم؛

دلیل ملا صدرادر بطلان تناسخ نزولی: تمام اشیاء اعم از صوَر و طبایع مادیه و نفوس همه این ها یک غایات وجودی و ذاتی دارند و به حسب غریزه و جبله و خلقت و سرشت شان رو به آن غایت می روند و عنایت ربانی اقتضا می کند که به آن غایات وصول بیابند

قطره ای کز جویباری می رود    از پی انجام کاری می رود

و کلُّ شیئٍ غایةً مستتبع    حتی فواعل هی الطبایع

 

تمام اشیاء طالب غایات ذاتی و وجودی خود اند و رهسپار به سوی همان اند و عنایت علمی و فعلی خدا مقتضی این است که به غایات خود برسند. غایت نفس هم تجرد است زیرا غایت شیئ باید بالاتر از خود شیئ و برتر از خود شیئ باشد و در مورد نفس غایت این است که قوه به فعلیت درآید و به تجرد برسد و رهایی از استعداد و قوه یابد حتی در نفوس شقیه که ماده و محل و کمپانی قوه و استعداد است در نفوس شقیه هم چنین است آن ها هم مرتبه ای از تجرد را می یابند و از طبیعت و دار دنیا منتقل می شوند

اما بر حسب تناسخ نزولی لازم می آید نفسی که به نظر مشهور در هنگام حدوث و پیدایش مجرد بوده است زیرا مشاء نفس را روحانیة الحدوث و البقاء می داند و نفس تجرد در ذات و نه در فعل داشته است و در افعال نیاز به ابزار و ادوات مادی و اعضای بدنی داشته است حال این نفس مجرد بعد از مفارقت و مرگ بنابر تناسخ نزولی به نفس حیوانی تعلق بگیرد که در فعل وذات مادی است زیرا مشهور برای حیوان تجرد برزخی قایل نیست و این رجوع از اشدّ به اضعف است و شیئ بر خلاف غایت و مسیر فطری و غریزی حرکت کند

از دست بوس میل به پا بوس کرده ای!    قربان تو گردم که ترقی معکوس کرده ای!

 

این بر خلاف برهان و عنایت الهی و ربانی و بر خلاف سیر کمالی ذاتی وجودی است که همه اشیاء دارند و بر مقتضای نظام احسن وجود می باشد که؛

اذ مقتضی الحکمة و العنایة    ایصال کل ممکن لغایة