درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل عمومی مشهور مشاء در ابطال تناسخ

أما الحجة العامة:

فهي أن النفس إذا تركت تدبير البدن لفساد المزاج و خروجه عن قبول تصرفها فلا يخلو حالها إما أن تنتقل إلى عالم العقل أو إلى عالم الأشباح الأخروية- أو إلى بدن طبيعي آخر من هذا العالم أو تصير معطلة عن تدبير نفساني فالاحتمالات لا تزيد هذه الأربعة و الأخيران باطلان فبقي أحد الأولين أحدهما للمقربين و ثانيهما لأصحاب اليمين و أصحاب الشمال على طبقات لكل صنف فأما بطلان الأخيرين أما التعطيل فلما تقرر من أن التعطيل محال و أما التناسخ فلأنه إذا اشتغلت بتدبير بدن آخر فذلك البدن لا بد أن يحدث فيه استعداد خاص و قد مر فيما سبق أن النفوس بما هي نفوس حادثة و أن حدوث الأشياء سيما الجواهر لا بد و أن ينتهيإلى علل مفارقة غير جسمانية لامتناع كون جسم علة للنفس و لا كون صورة طبيعية علة لها- و لا أيضا كون نفس علة لها فإذا لم يكن جسم و لا صورة و لا نفس علة للنفس فالأعراض كذلك على الوجه الأولى و لأنها تابعة للأمور المذكورة لكن هذه الكيفيات الاستعدادية من الأمزجة و غيرها مخصصات و ماهيات لتأثير المؤثر العقلي فحدوث كل صورة أو نفس من المبدإ الدائم الفيض لا يتوقف إلا على استعدادات القوابل و الذي يقبل النفس هو البدن- فإذن متى حصل في البدن مزاج صالح لقبولها فبالضرورة يفيض عليه من الواهب النفس المدبرة من غير مهلة و لا تراخ البتة كفيضان النور من الشمس على قابل مقابل لها فإذا حدث البدن و فرضنا أن نفسا تعلقت به على سبيل التناسخ فلا بد أن يفيض عليه نفس أخرى من المبدإ على الوجه الذي بيناه فيلزم أن يكون لبدن واحد نفسان و ذلك باطل لما مضى أن لكل بدن نفسا واحدة سيما على طريقتنا من كون كل نفس هي نحو وجود البدن الذي لها و تشخصه و لا يمكن أن يكون لوجود واحد ذاتان و وجودان- و ما من شخص إلا و يشعر بنفس و ذات واحدة له ‌

 

توجه به اندیشه تناسخ از آن جهت اهمیت دارد که؛

     اندیشه ای شایع است 80% جمعیت هندوستان را هندوها تشکیل می دهند که قایل به تناسخ اند

     مذهب رسمی کشور نپال هندوئیسم است که باور به تناسخ دارند

     افراد مهمی در طول تاریخ بوده اند که تناسخ را قبول داشتند مانند مشرقیین که حکمای بابل و فارس اند و یوزاسف هندی و اخوان الصفا که حکمای گمنام و شیعه اسماعیلی بوده اند و 52 رساله دارند و علامه شیرازی شارح حکمت الاشراق هم تناسخی مسلک است

     از طرفی هم تناسخ در تضاد با عالم آخرت و معاد است لذا توجه به این مذهب و ابطال آن اهمیت ویژه ای دارد

ملا صدرا در فصل قبل از راه برهان غایت و نظریه خود ابطال تناسخ نمودند اما در این فصل بعد از بیان انواع تناسخ نزولی و صعودی و انشعابات آن اکنون ادله مشهور مشاء را بر ابطال تناسخ بیان می دارند این ادله بر دو قسم اند؛

     ادله ی عامه: که مطلق تناسخ را ابطال می کند دو دلیل در این مورد وجود دارد

     ادله ی خاصه:که فقط یکی از دو نوع تناسخ نزولی یا صعودی را باطل می کند

دلیل نخست از ادله عام: این دلیل مشهور در ابطال تناسخ است این دلیل به خودی خود ساده است اما حواشی این برهان و مطالب جانبی نیاز به بیان 6 مقدمه دارد؛

ملا صدرا تا برسد به دلیل مشهور بطلان تناسخ خود مطالبی بیان می دارند و در این باره احتمالات و شقوقی دارند

مطلب نخست: ملا صدرا می فرماید: بعد از مفارقت نفس از بدن 4 احتمال وجود دارد؛

    1. نفس بعد از مفارقت از بدن اتحاد با عالم عقل بیابد

    2. نفس به عالم مثال و برزخ منتقل گردد

    3. نفس معطل باشد و با گرفتن بدن از آن، نفس بی کار بماند

    4. تناسخ یعنی از این بدن که مفارقت کرد باز مشغول تدبیر بدن دیگری در همین دنیا باشد

بررسی احتمالات:

احتمال اول: احتمال نخست برای مقربین است که خود دو دسته اند؛

     کسانی که در علم و عمل کامل اند

     کسانی که در علم کامل اند اما در عمل عالی نیستند و به کمال نرسیده اند

احتمال دوم: گروه اصحاب یمین بهشتی که ایشان هم دو گروه اند؛

     کسانی که در عمل کامل اند و در علم کامل نیستند

     کسانی که متوسط در علم و عمل اند

و اصحاب شمال که جهنم اند خود دو دسته اند که به عام برزخ و مثال منتقل می شوند

     ناقص در علم

     ناقص در عمل

احتمال سوم: تعطیل باطل است زیرا «لا معطل فی الوجود» و در عالم هستی موجود بیکاری نداریم نفسی که نه به عالم عقل برود و نه به عالم مثال برود و نه در عالم طبیعت کاری بکند امکان ندارد

احتمال چهارم: تناسخ که باطل است به خاطر دلیلی که مشهور مشاء مطرح کرده است اکنون دلیل مشهور آغاز می شود و تا این جا جزء دلیل مشهور نیست و ملاصدرا خود افزوده است

مطلب دوم: دلیلی که مشهور اقامه کرده مبتنی بر حدوث نفس است و پیش فرض این دلیل این است که قایل به حادث بودن نفس باشیم و آن را قدیم ندانیم این دلیل جاری نمی شود مانند این که حکیم سبزواری در تعلیقه نسبت به علامه شیرازی می فرماید: ایشان قایل به قِدَم نفس و تناسخ باشد این دلیل برای ایشان نمی تواند تناسخ را ابطال کند که وقتی نفس از این بدن جدا شد به تدبیر بدن دیگر می پردازد و این برهان در مورد ایشان کار ساز نیست زیرا حدوث نفس از پیش فرض های این دلیل است و لذا این برهان برای علامه شیرازی جدلی و اقناعی خواهد شد و الزام آور نیست

اشکال: فخر رازی در فصل 2 از باب 7 در جلد 8 اسفار اربعه عقلیه، در بحث حدوث نفس یک اشکالی دوری را مطرح کرد که از این قرار بود؛

     حدوث نفس مبتنی بر ابطال تناسخ است زیرا در تناسخ نفس حادث نمی شود و از بدنی به بدن دیگر می آید و نفس جدید افاضه نمی شود

     و از طرفی در دلیل مشهور بطلان تناسخ مبتنی بر حدوث نفس است

جواب: ملا صدرا فرمود: ما بطلان تناسخ را از راه مشهور قایل نمی باشیم بلکه از راه خودمان که از راه غایت است آن را ابطال می کنیم که نفسِ به غایت و کمال رسیده به گذشته برنمی گردد تا دوباره بالقوه گردد و لذا دور منتفی می شود و حدوث نفس مبتنی بر بطلان تناسخ است اما بطلان تناسخ از راه حدوث نفس نیست بلکه از راه غایت خواهد بود

یا مثلا علامه شیرازی که قایل به قِدم نفس و تناسخ است و لذا دلیل مشهور برای ایشان کار ساز نیست و با ایشان هم در مورد بطلان تناسخ باید از راه دلیل ملا صدرا جلو آمد

مطلب سوم: حدوث اشیاء و وجود آن ها باید مستند به علل مجرده باشد و نمی تواند علت مادی داشته باشد علت های مفارقه و مجردات از ماده می تواند علت موجودات باشد مخصوصا جواهر که باید مستند به مجردات باشند زیرا اعراض می تواند مستند به جواهر باشند و به واسطه جواهر به علت های مفارقه استناد بیابند

بیان: جواهر باید به علل مفارقه استناد داشته باشد و گرنه که به موجودات مادی استناد داشته باشد این موجودات مادی 3 قسم اند؛

    1. جسم اند؛ مجموع مرکب از ماده و صورت است

    2. جسمانی اند؛ که خود 3 نوع اند که انتساب به جسم دارند؛

     صورت نوعیه و یا طبیعت است: محل صورت جسم است و طبیعت روی ماده و صورت می آید

     نفس است: متعلق نفس جسم است

     عرض است: موضوع عرض جسم است

هیچ کدام از این موراد نمی تواند علت حدوث و پدید آمدن اشیاء بشوند و این دو دسته دلیل دارد؛

دلیل مشترک: تأثیر جسم و جسمانی به مشارکت وضع است و جسم و جسمانی برای تأثیر و فاعلیت در چیزی باید وضع و محازات مخصوصی داشته باشد و وضع خاصی با آن شیئ بیابد مثل بخاری در این اتاق نمی تواند کسی را در هندوستان گرم کند. بلکه باید نسبت معینی بین فاعل و متأثر و یا جسم و جسمانی بر قرار باشد تا این فاعلیت اثر بگذارد وضع نسبت به معدوم قابل تصور نیست زیرا فرض این است که فاعل می خواهد چیزی را که نیست پدید بیاورد و سخن در وجود اشیاء است و پدید آوردن آن چیزی است که وجود ندارد را می خواهد از کتم عدم به عرصه وجود بیاورد و جسم و جسمانی چطور می تواند در عدم تأثیر گذاشته و آن را به وجود بیاورد؟! وقتی که آن شیئ در عدم است نمی تواند با آن محازات و وضع بیابد و آن را حادث کند

دلیل خاص برای اعراض: دو دلیل برای نفی فاعلیت اعراض برای حدوث اشیاء وجود دارد؛

    1. وقتی جسم نتوانست علت باشد و جسم خود موضوع عرض و نقطه اتکای آن است به طریق اولی عرض که قایم به جسم است و تکیه بر آن دارد نمی تواند علت حدوث اشیاء باشد

    2. عرض تابع جسم و تابع موضوع است یعنی اول باید جسمی باشد تا عرضی باشد و فرض این است که هنوز جسمی نیست و قرار است عرض علت وجود اشیاء باشد و عرض تا جسمی نباشد که تکیه بر آن داشته باشد عرض نمی تواند علت باشد

پس علت باید موجودات مجرده باشند آن هم به عنوان واسطه فیض نه به استقلال بلکه علت حقیقی و علة العلل حق تعالی است

مطلب چهارم: علل مجرده که بنا شد طبق مطلب قبلی علت حدوث و وجود اشیاء مادی باشند برای علیت موجودات مجرده نسبت به این اشیاء مادی یک پیش نیازی هست که؛ باید پیش تر استعداد وجودی آن ها در ماده ای پیدا شود یک موجود مادی می خواهد توسط علت مجرد احداث و ایجاد گردد مانند زید که پیش زمینه ای می خواهد که باید ابتدا استعداد وجود زید در نطفه ای قبلا وجود بیابد تا این که موجود مجرد علت برای وجود زید شود یعنی نطفه مثلا پدر زید باشد و استعداد وجود زید هم در آن نطفه باشد تا زید توسط موجود و علت مجرد ایجاد و احداث گردد

نقش این استعداد ماده در این بین مخصص بودن است یعنی مخصص علیت موجود مجرد به وقت خاص است زیرا این سوال مطرح است که اگر علت موجودات مادی قرار است موجودات مجرده باشد مثل زید پس چرا این موجود مادی در این زمان حادث شد برای موجود مادی که فرقی نمی کند که در هر زمانی باشد می تواند زید را بوجود بیاورد چرا در این نقطه زید موجود شد؟

جواب: زیرا الان استعداد وجود زید در ماده بوجود آمده است و در قبل و بعد بوجود نمی آید و از طرفی نسبت موجود مجرد به همه زمان ها و مکان ها یکسان و علی السویه است این که زید در این زمان و مکان وجود می آید مخصص آن حدوث استعداد ماده در این زمان و این مکان است لذا موجود مجرد هم زید را در این زمان ومکان بوجود می آورد باذن الله تعالی

مطلب پنجم: استعداد از طرف موجود مادی که استعداد مادی است یا به تعبیر دیگر قابلیت قابل، برای علیت موجودات مجرده کفایت می کند و این طور نیست که اگر استعداد برای موجود مادی و موجودی خاص پیدا شد علت مجرد دست رو دست نمی گذارد و بخل و امساک می کند بلکه ایجاد آن موجود را به تأخیر نمی اندازد و بلافاصله و بدون هیچ امهال و فوت وقت تا قابلیت در قابل پیدا شد افاضه فیض صورت می گیرد. مثلا اگر یک قابلی مقابل و برابر با نور خورشید قرار گرفت شمس بر او می تابد تا قابل پیدا شد بدون هیچ درنگی نور بر او خواهد تابید و موجود مجرد هم بدون معطلی افاضه فیض می کند و موجود را بوجود می آورد.

خلاصه؛

قبول ماده شرط است در افاضه فیض    و گرنه بخل نباشد به مبدأ فیاض

 

تا قابلیت در ماده ای پیدا شد کارگاه ایجاد از طرف موجودات مجرده و باذن حق تعالی همیشه دست اندرکار ایجاد گری است

مطلب ششم: این مطلب در فصل 7 باب 2 در جلد 8 اسفار اربعه عقلیه بیان شده است که یک بدن نمی تواند دو نفس داشته باشد بدن واحد نفس واحده دارد و هر یک از ما یک نفس داریم زیرا نفس هویت و حقیقت و شخصیت و ذات و وجود بدن را موجب می شود و اگر نفس نباشد بدن هم جز جمادی بی ارزش نخواهد بود همه هستی بدن در گروی نفس است و نفس صورت برای بدن و بدن ماده برای نفس است و صورت علت وجود ماده است و ماده در وجودش نیاز به صورت دارد مخصوصا این مطلب طبق مبانی حکمت متعالیه بیشتر تثبیت و تأکید می شود که ملا صدرا نفس و بدن را عین هم و متحد با هم می داند و بین آن ها بینونیتی در کار نیست چون یک بدن نمی تواند دو نفس داشته باشد زیرا یک موجود نمی تواند دو وجود داشته باشد و واحد نمی تواند کثیر باشد و الا اجتماع نقیضین پیش می آید که هم واحد باشد و هم نباشد و هم کثیر باشد و هم نباشد

افزون بر اینکه هر بدن یک نفس بیشتر ندارد خود آگاهی هر کدام خود شما است که هر کسی برای خودش یک نفس بیشتر تصور نمی کند

نتیجه: این 6 مطلب مقدمه ای دلیل مشهور در بطلان تناسخ است

دلیل مشهور: تناسخ باطل است زیرا لزوم تعلق دو نفس به یک بدن می شود و لزوم تعلق نفسین به بدن واحد محال است

مشروح دلیل: تناسخیه می گویند: نفس بعد مفاقت از بدن به بدن جنینی که در رحم مادر خلقتش در 4 ماهگی تمام گشته و تام الخلقه شده و صورتش تمام شده و اعضایش کامل شده است تعلق می گیرد حال اگر این کار بشود لازم می آید دو نفس بر این جنین تعلق بگیرد؛

    1. نفس مستنسخه که تناسخیه می گویند

    2. نفس جدید و تازه از موجودات مجرده

زیرا نفس حادث است و حادث مسبوق به وجود استعداد در ماده است و این جنین که خلقتش تمام شده است استعداد پیدا کردن یک نفس در او حاصل شده است و قابلیت این که واجد نفس شود را پیدا کرده است و جنین تام الخلقه است و تا قابلیت از طرف ماده پیدا شد از طرف مجردات افاده است و خزاین حق تعالی هم تمام شدنی نیست

هر دم از این باغ بری می رسد    تازه تر از تازه تری می رسد

 

و نفس تازه بدون هیچ معطلی و درنگی بر این جنین افاضه می شود و این دو نفس است که بر بدن واحد تعلق گرفته باشد و تعلق دو نفس بر یک بدن محال است زیرا لازم می آید که بدن از هر کدام از دو نفس مستغنی باشد و هم مستغنی نباشد

     مستغنی باشد زیرا نفس دیگری وجود دارد

     مستغنی نباشد زیرا نفس وابسته به بدن است و به نفس نیاز دارد

بعد از بیان و تقریر دلیل مشهور بر بطلان تناسخ 4 منع و اشکال بر این دلیل مطرح و جواب داده می شود.