درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ابطال اقسام تناسخ نزولی و صعودی

و أما إبطال ما ذهب إليه طائفة أخرى‌ غير هؤلاء في هذا الباب فنحن ذاكروه و هو ضربان آخران.

أحدهما: ما نسب إلى المشرقيين‌

أن أول منزل للنور الأسفهبد الصيصية الإنسانية- و يسمونها باب الأبواب لحياة جميع الأبدان الحيوانية و النباتية و هذا هو رأى يوذاسف التناسخي القائل بالأكوار و الأدوار و هو الذي حكم بأن الطوفان النوحي يقع في أرضها و حذر بذلك قومه و قيل هو الذي شرع دين الصابئية لطهمورث الملك فقالوا إن الكاملين من السعداء تتصل نفوسهم بعد المفارقة بالعالم العقلي و الملإ الأعلى و تنال من السعادة ما لا عين رأت و لا أذن سمعت و لا خطر على قلب بشر و أما غير الكاملين من السعداء كالمتوسطين منهم و الناقصين في الغاية و الأشقياء على طبقاتهم فتنتقل نفوسهم من هذا البدن إلى تدبير بدن آخر على اختلافهم في جهة النقل حيث اقتصر بعضهم على تجويز النقل إلى تدبير بدن آخر من النوع الإنساني لا إلى غيره و بعضهم جوز ذلك و لكن اشترط أن يكون إلى بدن حيواني و بعضهم جوز النقل من البدن الإنساني إلى البدن النباتي أيضا و بعضهم إلى الجماد أيضا و إليه ميل إخوان الصفا.

و ثانيهما: مذهب القائلين بالنقل من جهة الصعود

فزعموا أن الأولى بقبول الفيض الجديد هو النبات لا غير و أن المزاج الإنساني يستدعي نفسا أشرف و هي التي جاوزت الدرجات النباتية و الحيوانية فكل نفس إنما يفيض على النبات فتنتقل في أنواعه المتفاوتة المراتب من الأنقص إلى الأكمل حتى تنتهي إلى المرتبة المتاخمة لأدنى مرتبة من الحيوان كالنحل ثم ينتقل إلى المرتبة الأدنى من الحيوان كالدود مترقية منها إلى الأعلى فالأعلى حتى تصعد إلى رتبة الإنسان متخلصة إليها من المرتبة المتاخمة لها.

و لنذكر حججا على إبطال هذين المذهبين‌

     بعضها عامة يبطل بها التناسخ مطلقا

     و بعضها خاصة يبطل بها أحد الوجهين ليكون الناظر على بصيرة في طلب المذهب الحق في سلوك الآخرة.

 

ملا صدرا اقسام نزولی و صعودی تناسخ را بیان کرده و اختلافی بین قایلین به تناسخ نزولی را هم بیان می فرماید تا بعد از آن، با بیان دلیل ها و حجت ها به ابطال تناسخ را بپردازند.

اکنون این بحث را در 6 مطلب پی می گیریم؛

مطلب نخست: دو رویکرد کلی در این باب وجود دارد؛

     مشرقیین: که قایل به تناسخ نزولی اند ایشان حکمای بابل و فارس و ایران قدیم هستند و بر این باور اند که اول نفس انسانی پیدا می شود و بعد از مفارقت از بدن انسان به بدن حیوان و بعد هم به بدن و جسم نبات منتقل می شود و این تناسخ نزولی است

     اشراقیین: ایشان قایل به تناسخ نمی باشند و نباید با مشرقیین اشتباه شوند

مطلب دوم: در مورد نفس است که؛

نفس انسان یا؛

     باب الابواب کمال است:گاهی در باب حرکت جوهری گفته می شود که نفس باب الابواب برای سایر موجودات است که در این جا مراد باب الابواب کمال است یعنی تمام موجودات بر اساس حرکت جوهری از درگاه کمالی که انسان است به تجرد راه می یابند مثلا بذری در دل خاک کاشته شده گیاه می شود آن خوراک حیوان شده و آن هم خوراک انسان می شود و به انسان تبدیل می شود و از راه باب الابواب نفس انسان به کمال تجرد می رسند

     باب الابواب حیات است: و گاهی هم نفس انسان باب الحیات موجودات است یعنی تا نفس انسانی پیدا نشود نفس حیوانی و نباتی پیدا نمی شود اول باید نفس انسانی که به تعبیر شیخ اشراق نور اسفهبد بدان گفته می شود باید به صیصیّه انسانی برسد صیصیّه در لغت به معنای دژ و قلعه است و مراد بدن انسان است ودر سوره احزاب جمع آن یعنی "صیاصیهم" آمده است اول باید نفس انسان به بدن او تعلق بگیرد و از آن پس طبق تناسخ نزولی از بدن انسان به بدن حیوان تعلق بگیرد و حیوان حیات بیابد و دوباره باز نفس حیوان جدا شده و به جسم نبات تعلق بگیرد و نفس نباتی حاصل شود و گیاه حیات بگیرد و به آن معنا نفس انسان باب الابواب حیات برای بقیه موجودات می شود

مطلب سوم: شیخ اشراق نظریه ای را از جایی دیگر وارد فلسفه اسلامی کرده است که با عنوان "ادوار و اکوار" می باشد که پیشتر از حکمای قدیم یونان و مصر و بابل و عراق و ایران و هند به آن قایل بوده اند.

ادورا و اکوار: هر دوره ای که تمام می شود و دوره جدید آغاز می شود شبیه و نظیر موجودات قبلی تکرار می شوند حکیم سبزواری به نقل از شیخ اشراق گوید:

قیل نفوس الفلک الدواری    نقوشها واجبةُ التکرار

 

دلیل نظریه ادوار و اکوار: ایشان حوادث و موجودات زمینی را از لوازم حرکات افلاک و اداراکاتی می پندارند که افلاک نسبت به حرکات خود دارند (زیرا برای افلاک شعور قایل بودند) یعنی حرکت فلک مُخصص حدوث استعداد برای ماده زمینی است تا این که صورت جدیدی به آن ماده افاضه شود زید در این زمان متولد می شود اما چرا الان متولد شد؟ برای مبادی عالیه و الله تعالی که فرقی نمی کند زیرا نسبت موجودات مجرده به همه زمان ها یکسان است و همه زمانها و مکان ها و جهت ها مساوی است اما این که زید در این لحظه متولد شده است این است که فلک گردید و چرخید و خورشید طلوع و غروب کرد و روزان و شبان گذر کردند تا این که استعداد خاصی در این لحظه در ماده زمین پیدا شد که با حدوث آن استعداد خاص این صورت زید به ماده زمین از عالم غیب افاضه و عنایت شد

پس موجودات زمینی از لوازم حرکات افلاک اند و حرکت فلک هم از حرکات وضعی دوری است و با چرخیدن به دور خود وضع فلک تغییر می کند و همین اوضاع فلک مُخصص حدوث استعداد برای ماده زمینی می شوند حرکت فلک که دوری است به این معناست که وقتی یک بار دایره پیرامون خود را که 360 درجه است را چرخید مانند همان سیر قبلی را در سیر جدید انجام می دهد و چون حرکت فلک از یک سو اعاده می شود و از سویی هم موجودات زمینی از لوازم حرکات افلاک اند در نتیجه در هر دور جدیدی شبیه و نظیر موجودات دور قبلی اعاده و تکرار می شوند

حال در این ادوار و اکوار اختلاف است که چه مدت است؛

    1. ملا صدرا قول به ادورا و اکوار را قبول ندارد اما مدت دوره را عام الهی می دانند که ایام آن ربوبی است که هر روز آن 1000 سال طبیعی است زیرا «ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون» لذا عام الهی 360 هزار سال به طول می انجامد

    2. مرحوم حکیم سبزواری هم با این که نظریه ادوار و اکوار را قبول ندارد و با قیل بیان داشته است اما مدت دوره را مدت دوره ی فلک ثوابت که فلک البروج و فلک 8 است که مدت 25200 سال می شود

    3. علامه شیرازی در شرح حکمت الاشراق این مدت را از برخی نقل می کند که 36425 سال است

    4. قیصری در مقدمه شرح فصوص و بابا طاهر در دو بیتی های خود مدت دوره را 1000 سال می دانند

من آن بحرم که در ظرف آمدستم    و یا نقطه که بر حرف آمدستم

به هر الفی، الف قدی در آید    الف قدَّم که در الف آمدستم

 

مرحوم شهید مطهری در کتاب 10 گفتار خود مقاله ای به نام احیای فکر دینی دارند که این نظریه اکوار و ادورا را به شدت رد می کنند و می فرمایند: این روایت که ؛ « انّ الله یبعث لهذه الامه علی رأس کل مأة سنه من یُجدد لها دینه» خدا سر هر 100 سال یک مجدد دین مبعوث می کند

ایشان می فرماید: این حدیث از کذاب و وضاع معروف ابوهریره است و بعد شهید مطهری انتقاد می کند که عده ای آمده اند آن مجدد را در قرن اول امام باقر ع و در قرن دوم امام رضا ع دانسته و ... تا به خواجه نصیر الدین طوسی می رسد و یا برخی بر حکام و سلاطین تطبیق کرده اند که سخت از ایشان انتقاد می کنند.

مطلب چهارم: یکی از کسانی که به تناسخ نزولی قایل است حکیمی هندی به نام یوزاسُف هندی است که هم رأی مشرقیین می باشد. وی طوفان نوح را پیش بینی کرده بود و قومش را نسبت به آن تحذیر نموده بود شارح حکمت الاشراق چنان چه حکیم سبزواری در تعلیقه می فرمودند: یوزاسف سن عالم را استخراج کرد بود که 360 هزار سال است که مدت دوره را هم مانند ملا صدرا عام الهی می داند و پیش بینی نموده که در مثل این دوره همان واقعه ای است که طوفان نوح اتفاق می افتد و گفته اند که یوازسف دین صابئی و ستاره پرستی را برای طهمورث ملک تشریع و اختراع کرده است. به طهمورث لقب دیو بند داده اند زیرا بر دیو ها غلبه می کرد و در شاهنامه پسر هوشنگ معرفی شد و بعد از او هم پسرش جمشید به پادشاهی رسید

مطلب پنجم: درباره اخوان الصفا و خلان الوفا می باشد که ایشان چند حکیم گمنام بوده و 17 رساله دارند در اول هر فصل از مقاله دعایی می کنند ایشان قایل به تناسخ نزولی اند

قایلان به تناسخ نزولی خود اختلافاتی دارند که عبارت است از؛

     برخی نفس انسان را بعد از مفارقات بدن خود فقط به بدن یک انسان دیگری تعلق می گیرد اما انسانی پایین تر

     برخی بر این باورند که فقط به بدن حیوان تعلق می گیرد

     برخی گویند به بدن نبات هم تعلق می گیرد

     اخوان الصفا گویند به جسم جماد هم تعلق می گیرد

مطلب ششم: در باره تناسخ صعودی است که قایلان بدان بر این باور اند که اول از همه در میان نفوس نفس نبات تحقق می یابد و ایجاد می گردد بعد این نفس نباتی مراتب مختلفی را که نبات دارد از مرتبه نازل به مرتبه اعلی را طی می کند یعنی مثلا از جسم نبات نازل عبور کرده و آن نبات خشک شد و به مرتبه ای بالاتر از نبات راه می یابد تا به بالاترین مرتبه نبات برسد و باز به پایین ترین مرتبه حیوان تعلق می گیرد تا مراتب حیوان را طی کرده تا به مرتبه نفس انسان برسد این تناسخ صعودی است.

مراتب نبات بالاترین مرتبه اش مرتبه نخل است که شباهت هایی هم با انسان دارد مثل غرق شدن و یا این که سر نخل را قطع کنند خشک می شود و مذکر و مونث دارد و...

پایین ترین مرتبه حیوان اصداف و خراطین و کِرم اند

بالاترین مرتبه جماد و پایین ترین مرتبه نبات هم جلبک و خزف است.

بالاترین مرتبه حیوان هم ابل و شتر است

این ترتیب مراتب را ابن مسکویه در کتاب طهارت الاعراق گفته است اما امام خمینی «ره» در تقریرات اسفار بالاترین مرتبه حیوان را میمون می داند.

نتیجه: با توجه به این 6 مطلب، در دو قسم تناسخ نزولی و صعودی این گونه نیست که بر خلاف آن عده ای اندک که از ایشان نقل قول شد که تمام نفوس همیشه در قید و بند ابدان باشند و در ابدان دور بزنند و بچرخند. در انواع تناسخ می گویند: نفوس 6 دسته اند؛

     3 دسته نفوس سعیده اند؛

     3 دسته هم نفوس شقیه اند؛

که هر کدام 3 بخش می شود،

    1. آن ها که کامل در شقاوت و سعادت اند

    2. آن هایی که متوسط در شقاوت و سعادت اند

    3. آن ها ناقص در شقاوت و سعادت اند

فقط برای 5 دسته تناسخ را مطرح می کنند و نفوس سعیده کامله را استثنا کرده اند که ایشان بعد از مفاقت از بدن به ملأ اعلی و ملکوت برتر و عالم تجرد نایل شده و از نعمت هایی برخوردار می شوند که نه گوش شنیده و نه چشم دیده و نه به قلب بشر خطور کرده است لذا همه نفوس تناسخ نمی یابند.