درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تتمه و جواب اشکالات بر مبنای ملا صدرا در جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس

فإن قلت: ننقل الكلام إلى حدوث ذلك الوجود المفارقي للنفس كيف حدث لها و كل حادث يفتقر إلى مادة و المجرد لا مادة له.

قلت: الحادث هاهنا ليس في الحقيقة إلا اتصال النفس بذلك المفارق و انقلابها إليه- لا نفس وجود ذلك المفارق و ذلك الاتصال أو الوجود الرابطي أو ما شئت فسمه حدوثه مسبوق بالاستعداد و حامل هذا الاستعداد هو النفس ما دامت متعلقة بالبدن و حامل فعلية ذلك الاتصال هو النفس عند اتحادها بالعقل و قد مر أن حامل قوة الشي‌ء غير حامل وجوده و إن وجب أن لا يكون مباينا صرفا أيضا.

 

در پایان این فصل 4 مطلب دیگر را ملا صدرا خاطر نشان می سازد؛

بیان اشکال و جواب

مطلبی در باب غایت از حکمای الهی

خلاصه گیری

واعلم

اشکال: در آخر فصل قبل[1] هم این اشکال مطرح شده و جواب خلاصه ای ایراد گردید و تفصیل جواب را به اینجا حواله دادند ملا صدرا یک جواب در اینجا و یک جواب دیگر در مبدأو معاد بیان کرده است که علامه طباطبایی در تعلیقه آن را آورده و آن پاسخ را ترجیح داده اند اما ترجیح ایشان خالی از ایراد نیست.

اما اشکال این است که ملا صدرا در جوابی که بر اساس آموزه های حکمت متعالیه و بر طبق جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس بیان فرمودند دو نوع وجود برای نفس انسان قایل شدند؛

وجود حدوثی و تعلقی و ارتباطی: که تعلق به بدن و ماده ی بدن دارد و در آن تصرف و تدبیر می کند

وجود بقایی و ذاتی: که قبلا ذاتا و بقاءاً آورد بودند که در مقابل تعلقاً و ارتباطاً فرموده بود و این وجود را نفس در ادامه می یابد و ذات و حقیقت نفس همان بوده و مجرد از بدن وماده است. و با حرکت جوهری نفس از وجود حدوثی به این وجود بقایی می رسد

حال اشکال این است که این وجود بقایی با آن وجود حدوثی اتحاد در هویت دارد و یکی می باشند وجود زید به طور مثال که حادث است با عرض عریضی که دارد از وجود حدوثی گرفته تا وجود بقایی با حرکت جوهری که انجام می دهد از اول تا آخر حادث است زید هویت واحده دارد در این حرکتی که زید از وجود حدوثی دارد تا وجود بقایی در حرکت، اتصال است و اتصال هم مساوق با وحدت شخصیه است و این یک شخص است و عبث نمی شود و اصل و سنخ آن محفوظ بوده و این شخص حادث است و زید صد سال پیش نبوده و حادث گشته است و با این تفاصیل و اوصاف باید وجود بقایی هم حادث می شد و در این صورت احتیاج به ماده و استعداد آن دارد و قبلا باید استعداد وجود آن حادث در آن ماده موجود باشد در حالی که این وجود بقایی مجرد است و ماده و استعداد ماده ندارد.

خلاصه این که وجود بقایی حادث است و استعداد ماده و ماده می خواهد و وجود بقایی مجرد است و استعداد ماده نمی خواهد

جواب نخست: ملا صدرا در اینجا این گونه پاسخ می دهند که؛

عقل فعال دو گونه وجود دارد؛

اما چرا عقل فعال؟ در بحث های قبل گفته شد که یک وجود طبیعی برای نفس قایل شدند که نفس در این عالم دارد که تعلق به بدن دارد و تصرف در آن می کند و یک وجود عقلی هم برای نفس قایل بودند که همان کینونت سابق بر این وجود طبیعی که نفس بر این عالم طبیعی دارد البته این کینونت سابقه برای همه ی موجودات است جز این که سایر موجودات نسبت به آن شعور ندارد بر خلاف نفس که نسبت به آن کینونت شعور و آگاهی دارد

اکنون در جواب می فرماید: عقل فعال که فعالیت آن به اذن الله در موجودات مادون است دارای دو وجود است؛

وجود نفسی: وجودی که عقل فعال برای خود دارد و حادث و مسبوق به ماده هم نمی باشد

وجود رابطی: که عقل فعال این وجود را برای نفس دارد که با عبارات دیگری می گویند: اتصال نفس به عقل فعال و انقلاب نفس به عقل فعال و اتحاد نفس با عقل فعال، این وجود عقل فعال حادث و مسبوق به ماده و استعداد آن است و استعداد و حامل استعداد می خواهد که حامل استعداد وجود رابطی عقل فعال همان وجود حدوثی نفس است البته تعبیر ملا صدرا این است که نفس متعلق به بدن حامل قوه و استعداد آن وجود رابطی و اتصال در عقل فعال است اما فعلیت آن وجود رابطی و آن اتصال و انقلاب و اتحاد برای وجود بقایی نفس است یعنی برای نفس متحد با عقل فعال که همان وجود بقایی نفس می باشد.

وجود نفسی عقل فعال حادث نیست اما وجود رابطی آن حادث است و ماده و استعداد ماده می خواهد و استعداد این اتصال باید جلوتر باشد که همان وجود حدوثی نفس متعلق به بدن است اما فعلیت این اتصال برای وجود حدوثی نیست برای وجود بقایی است.

تتمه جواب: ممکن است به ذهن کسی خطور کند که این سخن ملا صدرا نوبر است که قوه ی اتصال را برای چیزی و فعلیت اتصال را برای چیزی دیگری می داند قوه را برای وجود حدوثی نفس و فعلیت آن را برای وجود بقایی می داند و این را تا کنون کسی نگفته است!

در ذیل جواب به همین مطلب می پردازند و مطلبی در فصل قبل را خاطر نشان می سازد که بایستی اشاره ای به آن نمود تا جواب روشن شود در فصل قبل گفته شد: فساد بر نفس محال است و برای این ادعا دو دلیل بیان کردند دلیل دوم این بود که؛ اگر نفس بخواهد فساد بیابد باید قبل تر استعداد فساد نفس در چیزی باشد و آن را نمی توانیم بیابیم چرا؟ زیرا هر حادث و متجددی مسبوق به استعداد است و اگر فساد بخواهد برای نفس حادث و متجدد باشد باید استعداد در حامل و محلی باشد و ما نمی توانیم آن حامل را معین بکنیم بعد اشکالی در این برهان شد که اگر شما دنبال محل برای استعدا فساد نفس می گردید ما بدن را به شما معرفی می کنیم زیرا بدن حامل حامل استعداد وجود نفس است که بعد ها نفس با بدن وجود می یابد هم چنین همین بدن حامل استعداد فساد نفس هم می شود.

جوابی که دادند این بود: بدن می تواند حامل استعداد حدوث نفس باشد اما نمی تواند حامل استعداد فساد نفس باشد بدن می تواند قابل حدوث نفس باشد ولی نمی تواند قابل فساد نفس باشد زیرا قابل باید با مقبول موجود باشد و بدن می تواند با نفس موجود و حادث شود اما هیچ کس نگفته که بدن با فساد نفس هم می تواند باقی باشد بدن با وجود نفس باقی می تواند باشد اما با فساد نفس هرگز نمی تواند باقی باشد لذا بدن می تواند حامل وجود نفس باشد اما حامل فساد نفس نمی تواند باشد.

ملا صدرا در فصل قبل فرمود: در این جواب مغالطه است و غلط می باشد که بدن قابل وجود نفس است اما نمی تواند قابل فساد نفس باشد و نمی تواند حامل قوه فساد نفس گردد وجه اشتباه و مغالطه این است که آن بدنی که قوه ی وجود نفس در آن است نطفه است و آن بدنی که با نفس باقی است بدن حیّ و زنده است و ماده است و نفس هم صورت آن می باشد ایشان در این مطلب که می گویند: نوبر است ما قبل تر گفتیم که حامل قوه ی شیئ که نطفه است غیر از حامل فعلیت و وجود شیئ است که بدن حی ات و ماده نفسی است که صورت آن است پس این مطلب نوبر و تازه نیست.

این که حامل قوه و استعداد اتصال نفس به عقل فعال و وجود رابطی آن وجود حدوثی نفس و نفس متعلق به بدن است اما حامل فعلیت این اتصال وجود بقایی است که با عقل فعال متصل می گردد و به عقل فعال منقلب می شود.

استدراک: فقط یک مطلبی در اینجا الزامی است که؛ بین این دو عالم نباید مباینت و انقطاع و مفارقت باشد یعنی بین وجود حدوثی نفس و وجود بقایی آن نباید فراق و انقطاعی باشد زیرا در حرکت باید اتصال و پیوستگی باشد.

جواب ملا صدرا در کتاب مبدأ و معاد: این دو وجود نفسی و رابطی را ملا صدرا برای عقل فعال قایل شدند اما در آن جا این ها را برای نفس قایل می شود که خود نفس دو نوع وجود دارد؛

وجود نفسی نفس: که با قطع نظر از بدن برای خودش دارد و آن وجود مجرد است

وجود رابطی نفس: که برای برای بدن این وجود را دارد و این وجود مادی است

و آن که از این دو وجود حادث است وجود رابطی نفس است که ماده و استعداد ماده می خواهد و به بدن و قابلیت آن نیاز دارد بعد که نفس که با حرکت جوهری مجرد و مستقل از بدن شد دیگر به حامل استعداد ندارد و زمانی هم نمی باشد و آن وجود نفسی در زمانی پیدا نمی شود اگر هم اسناد زمان به آن داده شود مجاز است.

تنظیر: علامه تنظیری می آورد که ادراکات عقلی و خیالی ما زمان ندارند اکنون که مطلبی عقلی را تصور می کنیم این زمانی ندارد و اگر "اکنون" می گوییم از باب مجاز است که این اسناد زمان به واسطه ی زمانی بودن آلات فعال و فاعلی بدن است گوش و زبان و چشم است که مقارن به زمان است و از رهگذر تقارن آلات به زمان این اسناد به زمان به ادراکات عقلی و خیال داده می شود.

علامه این جواب ملا صدرا در کتاب مبدأ و معاد را بیشتر می پسندد و ترجیح می دهند

زیرا این که ملا صدرا نفس مفتقر به بدن در فعل خود را حامل قوه ی اتصال می دادند خالی از شائبه ی اشکال نیست یعنی ذات بدن مجرد است اما در فعل محتاج به بدن و مادی است.

اما عبارت ملا صدرا این است که حامل قوه ی اتصال نفس است مادام که مفتقر به بدن است اما علامه تفسیر می کند: نفس مفتقر به بدن در فعل و این را داری اشکال می داند . اما نفس مفتقر به بدن همان وجود حدوثی نفس است و صورت بدن و ماده است و ذاتش مجرد نیست تا بگویی در فعل محتاج به ماده است و این سخن از مشهور است که نفس در ذات مجرد و در فعل مفتقر به بدن است این ایراد بر علامه وارد می باشد.

 


[1] - ص389.