درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

94/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فساد ناپذیری نفس

فصل (5) في أن الفساد على النفس محال‌

ذكروا في بيانه حجتين‌:

إحداهما: أن النفس ممكنة الوجود و كل ممكن فله سبب في وجوده‌

فللنفس سبب و السبب ما دام يبقى موجودا مع جميع الجهات التي باعتبارها كان سببا استحال انعدام المسبب كما سبق ذكره في مباحث العلة و المعلول فالنفس لو انعدمت لكان انعدامها بسبب انعدام سببها أو شي‌ء من أجزاء سببها التام و الأسباب أربعة- و يستحيل انعدامها لانعدام سببها الفاعلي لأن السبب الفاعلي لها كما سنبين جوهر عقلي مفارق الذات من جميع الوجوه عن المادة فيمتنع عدمه لأن الكلام فيه كالكلام في النفس و محال أن يكون انعدامها لانعدام السبب المادي لأنا قد بينا أن النفس ليست مادية بل مجردة و محال أن يكون لعدم السبب الصوري لأن صورة النفس بعينها ذاتها- و لأن الكلام في عدم ذلك السبب الصوري كالكلام في عدم النفس فإن كان لعدم صورة أخرى لزم التسلسل و محال أن يكون لعدم السبب التمامي لهذا الوجه أيضا فيمتنع عدم النفس مطلقا.

و أما الصور و الأعراض: التي يصح عليها ذلك العدم فذلك لصحة العدم على أحد أسبابها حتى الفاعلية لكون فاعلها القريب جائز العدم لأن حدوثها لأجل أمزجة مختلفة يفيد استعدادات مختلفة و قد سبق أن الأمر هاهنا ليس كذلك.

 

فصل 5:

این فصل در این باره است که فساد بر نفس ناطقه محال است و نفس ناطقه معدوم نمی شود و از بین نمی رود؛ «یا ابن آدم خلقتم للبقاء لا للفناء»

حاجی سبزواری در تعلیقه می فرماید: فرق این بحث این فصل با فصل قبلی که گفته شد نفس با فساد بدن فاسد نمی شود در این است که در فصل قبلی بحث مقید بود و در این فصل بحث مطلق است و فساد بدن مطرح نیست و به طور کلی فساد بر نفس محال است چه بدن فاسد بشود یا نشود و تا خدا، خدا است نفس هم باقی است و از بین نمی رود

دو استدلال از طرف حکماء بر این بحث بیان شده است

دلیل نخست: نفس ممکن الوجود است نه واجب وقتی ممکن شد نیاز به سبب و علتی دارد قضیه؛ «الممکن محتاج الی الموثر» از بدیهیات اولیه است و تا زمانی که سبب نفس موجود باشد و در سببیت هم تمام باشد و کسری نداشته باشد نفس موجود خواهد بود اگر نفس بخواهد معدوم باشد یا باید سببش معدوم باشد و یا باید سبب تمامیت در سببیت نداشته باشد و کسر و کاستی بیابد و الا تا سبب موجود است و در سببیت تمام است نفسی که ممکن الوجود است به واسطه ی سبب تام در سببیت موجود خواهد بود

سؤال: آیا امکان دارد سببیت نفس معدوم شود یا در سببیت آن کاستی پیدا شود؟

جواب: سبب 4 قسم است؛

سبب فاعلی: سبب فاعلی نفس موجود مفارقی به نام عقل است و این سببیت از باب وساطت در سببیت است و عقل سببیت مستقلی ندارد و موجود مفارقی که عقل نامیده می شود باذن الله تعالی سبب نفس می شود

آیا این موجود مفارقی که عقل باشد ممکن است معدوم شود؟

عین همین بیانی که برای عدم فساد نفس در اول دلیل مطرح شد عین آن در عقل مفارق هم جاری می شود؛ مادامی که سبب عقل مفارق موجود باشد و در سببیت تام و تمام باشد و سبب عقل مفارق است و سبب عقل مفارق واجب است که انعدام و نیستی در او راه ندارد پس تا خدا خداست عقل مفارق موجود است و نفس ناطقه هم موجود است و پس نمی توان گفت نفس با انعدام سبب فاعلی خود نفس از بین می رود

سبب مادی: همان ماده است و با ادله ای که تجرد نفس ناطقه را اثبات کرد ثابت می شود نفس ناطقه ماده ندارد تا با انعدام سبب مادی انعدام بیابد

سبب صوری: یعنی صورت که به دو دلیل نفس سبب صوری ندارد تا با انعدام آن نفس معدوم شود؛

دلیل نخست: نفس خودش صورت است و صورت نفس خود نفس است همان طور که راجع به عقول مجرده در غرر و درر آمدی این روایت از حضرت علی آمده : «صور عاریة عن المواد خالیة من القوة و الاستعداد» موجود مجرد خود صورت است بنابرین نفس صورت دیگری ندارد و سبب صوری ندارد تا با انعدام آن نفس معدوم گردد.

دلیل دوم: بر فرض این که نفس یک سبب صوری و صورتی غیر از خود داشته باشد که با انعدام آن معدوم شود تسلسل لازم می آید که محال است و مستلزم محال هم محال است بنابرین محال است نفس با انعدام سبب صوری انعدام بیابد

بیان تسلسل: اگر نفس سبب صوری غیر خود داشته باشد که با انعدام او نفس انعدام بیابد لازم می آید آن سبب صوری هم سبب صوری دیگری داشته باشد که با انعدام آن معدوم باشد و نقل کلام در آن سبب صوری دیگر می کنیم که تسلسل لازم می آید.

سبب غایی: به دو دلیل مشابه همان دو دلیل در سبب صوری می باشد این فرض هم باطل است؛

دلیل نخست: سبب غایی و غایت، نفس است و نفس اگر یک سبب غایی غیر از خود داشته باشد در الاشارات و التنبیهات در یکی از نمط ها بحث نفی غایات از موجودات مجرده و واجب است یعنی؛ موجودات مجرده به غایت رسیده از جانب حق تعالی ابداع و ایجاد می شود بر خلاف موجودات مادی و طبیعی که ایجاد شده اند به غایتی که حشر آنها می باشد اما مجردات از اول خُلقَت محشورةً و حشر آن با ایجاد است و نفس هم که مجرد است سبب غایی آن خودش است یعنی سبب غایی و غایتی زاید بر خود ندارد مانند موجودات طبیعی

دلیل دوم: لزوم تسلسل است بر فرض این که نفس سبب غایی اضافه و زاید بر خود داشته باشد و با انعدام آن سبب غایی بخواهد نفس انعدام بیابد آن سبب غایی هم انعدامش به انعدام سبب غایی است و آن سبب غایی خود سببی دارد که با واسطه ی انعدام او آن هم منعدم می شود و تسلسل لازم می آید که محال است و مستلزم محال هم محال است بنابرین محال است که با انعدام سبب غایی نفس، نفس هم نابود شود.

پس روشن شد که امکان ندارد که علت نفس معدوم شود یا در سببیت تمام نشود و کاستی بیابد و از این رهگذر نفس نابود شود

اما صور و اعراض مادی: حساب این ها با نفس مجرد متفاوت است در صور و اعراض مادی که اجسام و اعراض اجسام است ممکن است سبب فاعلی قریبشان انعدام بیابد و بدین واسطه آنها هم معدوم گردند سبب فاعلی قریب آنها مزاج ها و ترکیب های مختلفی است که باعث استعدادات مختلف می شود و هر ترکیبی مستعد برای پذیرش صورت یک جسم و اعراض یک جسم است. خود این مزاج های مختلف هم به واسطه ی حرکات افلاک (به قول قدما) و یا به واسطه ی حرکت ذاتی جوهری خود جسم پیدا می شود (به قول ملا صدرا)

پس با این دلیل فساد بر نفس به طور کلی محال است.