درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هبوط
و في أقوال الحكماء الأقدمين إشارات لطيفة و رموز شريفة إلى هبوط النفس من ذلك العالم و صعودها و حكايات مرشدة إلى ذلك منها قصة سلامان و أبسال و منها قصة الحمامة المطوقة المذكورة في كتاب كليله و دمنه"- و منها حكاية حي بن يقظان" و للشيخ الرئيس" قصيدة في السؤال عن علة هبوط النفس أولها؛
هبطت إليك من المحل الأرفع             ورقاء ذات تعزز و تمنع‏
{   حتى إذا اتصلت بهاء هبوطها             عن ميم مركزها بذات الأجرع‏
عقلت بها ثاء الثقيل فأصبحت             بين المعالم و الطلول الخضع‏
 و قوله بذات الأجرع أي في أرض ذات الأجرع و الأجرع المكان الواسع و الأرض- ذات الحزونة أو الكثيب جانب منه رمل و جانب حجارة و المراد بها عالم العقل الواسع الشامخ و في كلامه إشارات إلى لطائف منها أنه أشار إلى أنها صارت آدم" بسبب هبوطها بعد ما كانت ملكا فإن عدد الهاء و الميم عدد آدم" كما في قوله تعالى: «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» و منها أنه أشار إلى جامعيتها لمراتب الغيوب و الشهادة فإن الهاء حلقية و الميم شفوية فأخذ أول الحروف و آخرها و ظاهرها و باطنها تنبيها على جامعية تلك الكلمة التامة الآدمية لكل الحروف التكوينية و منها أن الميم إشارة إلى الملك بالضم و السلطنة و الهاء إشارة إلى إضافتها- فإن الهاء كما قرر الشيخ" في الرسالة النيروزية" حرف إضافته تعالى فإن مجالي إضافته و إشراقه خمسة و في قوله علقت بها ثاء الثقيل إشارة إلى أنها كلما توغلت في الهبوط- توغلت في الكثرة و الخمسة تصير خمسمأة و الهاء ثاء فإن الهاء و النون و الثاء حقائقها واحدة و تتفاوت بالترفع و التنزل فحيث كانت النفس في عالم الجبروت كانت كثرتها ضعيفة و في الملكوت متوسطة و في الناسوت قوية، س ره‏}
كل ذلك يفيد أن للنفس كينونة قبل البدن و وجودا في العالم الشامخ الإلهي- و أن لها عودا و رجوعا إلى ما هبطت منه و طلوعا لشمس حقيقتها و كواكب قواها من مغربها إما مشرقة مستقيمة و إما منكسفة منكوسة مكدرة و قوله قدس سره و ما يقال: إن المتصرفات في الأبدان يسنح لها حال موجب لسقوطها عن مراتبها إلى آخره قلت في الحواشي إن سقوط النفس عبارة عن صدورها عن سببها الأصلي و نزولها عن أبيها المقدس العقلي و الحال  التي توجب سقوطها عن ذلك العالم شئون فاعلها و جهات علتها و حيثياتها و قد وقع التنبيه سابقا على أن المعلولات النازلة الصادرة عن فواعلها إنما صدرت عنها بجهاتها  و لوازمها الإمكانية و نقائصها و إمكاناتها و فقر ذواتها إلى جاعلها التام القيومي و يعبر عن بعض تلك النقائص بالخطيئة المنسوبة إلى أبينا آدم و عن صدور النفوس عنها بالفرار من سخط الله و ذلك ليس إلا ما يقتضيه الحكمة في ترتيب الوجود فإن النور الأنقص لا تمكن له في مشهد النور الأشد أ لا ترى أنك إذا أردت أن تنظر في مسألة إلهية شديدة الغموض لم تحكمها بعد و توغلت فيها توغلا قويا يكل ذهنك قبل أن يحصل لك ملكة الرجوع إليها و يكون سريع الانصراف منها إلى شغل آخر من الأمور الدنية فرارا من أن يحترق دماغك من استيلاء ظهورها العقلي كما يستولي نور الشمس على أعين الأخافيش‏ و إليه الإشارة في الحديث النبوي: إن لله سبعين حجابا من نور لو كشفها لأحرقت سبحات وجهه كل ما انتهى إليه بصره‏
و الحكماء ذكروا وجوها عديدة على طريق الرمز و الإشارة تشير إلى علة هبوط النفس.

ملا صدرا می فرماید: حکماء پیشین اشارات و حکایاتی درباره ی صعود نفس به عالم عقل و هبوط از عالم عقل داشته اند و این را با اشاره و نقل حکایت و داستان مطرح کرده اند؛
1-ارسطو: قبلا گذشت
2-ابن سینا: قصه سلامان و ابسال در آغاز نمط 9 اشارات و تنبیهات در مقامات العارفین بدان اشاره فرموده است فخر رازی آن را لغز و چیستان تلقی کرده است اما خواجه با وی مخالف است و ایشان داستان هایی را نقل می کنند و یکی از آن داستان ها را تأیید نموده و مطابق با کلام ابن سینا می دانند وخواجه می فرماید: من بعد از آن که به مدت 20 سال شرح اشارات را نوشتم با آن داستان برخورد کردم که این داستان را ابوعبید جوزجانی نقل کرده اند اما آنچه خود شیخ درباره ی سلامان و ابسال دارد این است که؛ سلامان مثَل نفس ناطقه ی تو است ابسال هم اشاره به درجه و مقام تو در عرفان دارد
3-حکمای هند: داستان حمامه ی مطوقه ویا کبوتر طوقی است که در کلیله و دمنه بیان داشته شده است و داستانی رمز آلود از زبان حیوانات است که معارف را بیان کرده اند؛ کبوتر طوقی وقتی دید رفقای ضعیف النفس خود در دام صیاد گرفتار شدند و گول دانه های زیر دام را خوردند کبوتر طوقی هم خود را در دام گرفتار کرد اما برای این که راه نجات را به آنها یاد بدهد زیرا هر کدام از این کبوترهای گرفتار به جهتی پرواز می کردند و کبوتر طوقی به ایشان آموخت که همه به یک طرف پرواز بکنند این مثل نفوس انبیاء و اولیاء است که ایشان برای استکمال به این عالم طبیعت نیامده اند بلکه به این عالم آمده اند تا طریق استخلاص را به دیگران که گرفتار دام دنیا شده اند بیاموزند.
4-ابن سینا: در رساله ی حیّ ابن یقظان که زنده پسر بیدار -البته فروزان فر آن را به "زنده ی بیدار" ترجمه کرده است- که وی آدم راه رفته ی به مقصود رسیده است و ابن سینا سؤلاتی را مطرح کرده و از زبان او پاسخ می دهد که اشاره به هبوط و صعود انسان در عالم عقل و به آن دارد
5-ابن سینا: در قصیده ی معروف عینیه که چرا انسان و نفس به این عالم هبوط کرد؛
هبطت إليك من المحل الأرفع****ورقاء ذات تعزز و تمنع‏

حکیم الهی فریدنی ترجمه این چکامه را اضافه به نثر، به شعر هم آورده است؛
فرود آمد از جایگاه بلند****تو را یک کبوتر بسی ارجمند

حاجی سبزواری هم چند بیت را در تعلیقه بیان داشته اند؛
حتی اذا اتصلت بهاء هبوطها****عن میم مرکزها بذات الاجرع

مرکز میم عالم عقل است و اجرع مکان واسع است که فی ذات الاجرع ترجمه می کنند عالم عقل هم عالم وسیعی است
علقت بها ثاء الثقیل فاصبحت****بین المعالم و الطلول الخضع

نفس تعلق به کثرت را پیدا کرد بین این عالم و آن عالم که طلول و بلند است تا این که از علت هبوط نفس می پرسد تا این که؛
فلایّ شیئٍ اهبطت من شامخ****عال الی القعر الهضیض الوضع

چرا از عالم رفیع و بلند عقل به این چاه پست عالم طبیعت هبوط داده شد؟
ان کان اهبطها الاه للحکمة****طویت علی الفطن اللبیب الاورع

اگر خدا به خاطر حکمتی این اهباط را انجام داده و نفس را به این عالم هبوط داده است آن حکمت بر شخص دانای پرهیزکار مخفی است اگر آن حکمت به کمال رسیدن است و این است که استعدادات انسان ظهور وبروز بیابد و معلوماتی را بیاندوزد پس چرا صیاد مانع پرواز او می شود و نمی گذارد به اوج کمال برسد این عمر کوتاه مانند برقی می گذرد و تمام می شود.
بد نامی حیات دو روزی نبود بیش****آن هم کلیم به تو بگویم چه سان گذشت
یه روز صرف بستن دل شد به این و آن****روز دگر به کَندن دل زین و آن گذشت

ملا صدرا می فرماید: همه ی این حکایات دلالت می کند که نفس هبوطی از عالم عقل به عالم طبیعت داشته و یک صعودی هم از عالم طبیعت به عالم تجرد دارد و در این صعود، نفوس دو دسته اند؛
1-نفوس تابناک درخشنده ی مستقیم و رو به بالا: همه ی نفوس بلآخره می میرند و صعود می یابند به باطن عالم «کل نفس ذائقة الموت» ولی همه به نشأه تجرد عقلی راه نمی یابند بلکه تجرد برزخی و مثالی برای همه است و  اما عده ای با کمال سعادت به آن عالم عقلی صعود می کنند.
2-نفوس منکسفه ی منکوسه ی مکدّره: «و لو تری اذ المجرمون ناکسوا رؤسهم» ایشان صعودشان هم سقوط است زیرا واژگون می باشند
کسی کو با جنابت نیست مأنوس****بیفتد بر زمین چون ظل معکوس

ایشان به آن عالم هم که بروند رو به پایین دارند و صعودشان هم سقوط است
سپس ملا صدرا می فرمایند: یک فراز سومی در دلیل دوم شیخ الاشراق بود -که دلیل اخیر بر حدوث از ایشان نقل شد- و دارای 3 فراز بود و سومین فراز این بود که؛ که اگر متصرفات در ابدان یعنی نفوس سقوطشان به خاطر سنوح حالتی مانند معصیت است، و این کلام باطل است زیرا در آن عالم تجدد حالتی وجود ندارد و دلیل سهروردی این بود که سقوط و هبوط نفس به خاطر خطیئه و معصیت است باطل است زیرا در آنجا تجدد حالت نیست
ملا صدرا می فرماید: من جواب این فراز را در حواشی شرح حکمة الاشراق بیان کرده ام و در آنجا 3 مطلب را بیان داشته اند؛
1-معنای سقوط و هبوط نفس
2-معنای معصیت و خطیئه
3-فرار از سخط و غضب الهی
و این داستان هبوط حضرت آدم که البته اختصاص به ایشان ندارد و ضمیر آیه جمع است، «قلنا اهبطوا جمیعا» معصیتی سر می زند و این نفس و انسان سقوط از آن جایگاه رفیع خود می یابد و از غضب و خشم خداوند فرار می کند. ملا صدرا این 3 مطلب را چنین توضیح می دهند؛
معنای سقوط: سقوط نفس از جایگاه بلند و رفیع خود به معنای صدور از علت خود است سقوط نفس از مرتبه ی عقل به معنای صدور نفس از عقل است که سبب اصلی خود نفس که عقل و موجود مفارق عقلی می باشد
معنای خطیئه: مراد خطیئه ی تشریعی نیست زیرا در آنجا تکلیفی نیست تکلیف از دنیا و عالم طبیعت است نه عالم عقل بلکه این معصیت تکوینی است که به معنای این است که نفس که از عقل صادر می شود یعنی انسان طبیعی و مادی که یک وجود عقلی داشته و به عالم طبیعت می آید و از سبب خود که عقل است صادر می شود خطیئه ی تکوینی این است که از جهت فقر و نقص و امکان آن سبب صادر می شود زیرا یک جهت وجود و وجوب و غنا و کمال دارد و یک جهت نقص و فقر و امکان دارد صدور نفس و انسان طبیعی از انسان عقلی و موجود عقلی که درعالم عقل به وجود عقلی بود این صدور از جهت فقر و امکان و نقص آن موجود عقلی است. همان طوری که مشاء در توجیه پیدایش از واحد حقیقی نظامی که تصویر می کنند این است که عقل دوم از جهت وجود عقل اول باذن الله صادر می شود و فلک اقصی یا فلک الافلاک از جهت ماهیت و امکان و نقص آن صادر می شود اینجا هم معلول پست از جهت فقر و نقص و امکان و ماهیت احتیاج علت صادر می شود.
معنای فرار از سخط خدا: قرار گرفتن در مرتبه ی وجودی است که نفس و انسان طبیعی در جایگاه وجودی خود که عالم طبیعت است قرار گیرد و به خاطر اقتضای حکمت الهی ترتیب موجودات در وجود می باشد و حکمت اقتضاء می کند هر موجودی در جایگاه خود باشد و جایگاه انسان طبیعی در عالم طبیعت است نه در عالم عقل زیرا عالم عقل ساحت قرب و ظهور نور الانوار است و ساحت ظهور نور وجود حق تعالی که آن نور انسان طبیعی را مقهور و مغلوب می کند تاب مقاومت در آن مرتبه را ندارد و باید از آن مرتبه به ظلمت ماده فرار کند ملا صدرا مثال می زند برای کسی که ملکه معارف پیدا نشد است اگر بخواهد پیرامون مسایل معرفتی تفکر کند تاب نمی آورد و از درک و فهم آن مطالب فرار می کند و به مطالب پایین تر ذهنش را مشغول می کند تا مبادا استیلای عقلی نور آن معارف دماغ و مغزش را بسوزاند؛
فیک یا اعجوبة الکون غد الفکر کلیلا****قد تحیرت ذوی اللبّ و بلبلتَ العقولا

اکنون برخی مسایل مشکل معرفتی را عامه مردم کشش درک آن را ندارند بعد هم ملا صدرا حدیثی می آورد: «انّ لله سبعین حجابا من نور لو کشفها لأحرقت سبحات وجهک کل من انتهی الیه بصره» حاجی سبزواری شکل کامل حدیث را در حاشیه نقل می کند که "سبعین الف حجابا من نور" که حجب وجودی است "و سبعین الف حجابا من ظلمة" که حجاب ماهیت است و عدد 70 هزار هم از این بابی است که مراتب وجود انسان 7 مرتبه است افلاک 9 گانه با عالم عناصر 10 تا می شود 7 ضربدر 10 برابر با 70 می شود و هر کدام از این ها هم مظهر 1000 اسم الهی اند و در نتیجه 70 هزار بدست می آید. و در منظومه هم آورده اند.
بعد ملا صدرا می فرماید: حکما درباره ی علت هبوط نفس مطالبی را بیان داشته اند که به بیان آن مطالب می پردازند.