درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه حکمت متعالیه و ملا صدرا درباره ی حدوث نفس
و أما الراسخون في العلم، الجامعون بين النظر و البرهان و بين الكشف و الوجدان فعندهم؛  إن للنفس شئونا و أطوارا كثيرة و لها مع بساطتها أكوان وجودية بعضها قبل الطبيعة و بعضها مع الطبيعة و بعضها بعد الطبيعة و رأوا أن النفوس الإنسانية موجودة قبل الأبدان بحسب‏ كمال علتها و سببها و السبب الكامل يلزم المسبب معها فالنفس موجودة مع سببها لأن سببها كامل الذات تام الإفادة و ما هو كذلك لا ينفك عنه مسببه لكن تصرفها في البدن- موقوف على استعداد مخصوص و شروط معينة و معلوم أن النفس حادثة عند تمام استعداد البدن و باقية بعد البدن إذا استكملت و ليس ذلك إلا لأن سببها يبقى أبد الدهر فإذا حصل لك علم يقيني بوجود سببها قبل البدن و علمت معنى السببية و المسببية و أن السبب الذاتي هو تمام المسبب و غايته حصل لك علم بكونها موجودة قبل البدن بحسب كمال وجودها و غنائها و الذي يتوقف على البدن هو بعض نشآتها و يكون استعداد البدن شرطا لوجود هذه النشأة الدنية و الطبيعة الكونية و هي جهة فقرها و حاجتها و إمكانها و نقصها لا جهة وجوبها و غنائها و تمامها و لو كان البدن شرطا لكمال هويتها و تمام وجودها كما في  سائر الحيوانات و النباتات كان زوال البدن موجبا لزوالها- كما يلزم أن ينعدم بعدم الآلة و فساد المزاج البدني تصرف الصانع و عمله المحتاج إلى الآلة كسائر القوى المادية الداثرة الفاسدة المتجددة الزائلة و البرهان قائم على أن للنفس قوة عقلية تتصرف في العقليات بذاتها لا باستعمال آلة و هي كمالها الذاتي و جهة غنائها عن البدن و سائر الأجسام فهي بكمالها السببي خارجة عن عالم الأكوان المتجددة.
فالحق: أن النفس الإنسانية جسمانية الحدوث و التصرف روحانية البقاء و التعقل‏
فتصرفها في الأجسام جسماني و تعقلها لذاتها و ذات جاعلها روحاني و أما العقول المفارقة- فهي روحانية الذات و الفعل جميعا و الطبائع جسمانية الذات و الفعل جميعا فلكل من تلك الجواهر مقام معلوم بخلاف النفس الإنسانية و لهذا حكمنا بتطورها في الأطوار- إذ ليس تصرفها في البدن كتصرف المفارقات في الأجسام لأنها بذاتها مباشرة للتحريك‏ الجزئي و الإدراكات الجزئية على سبيل الانفعال و الاستكمال لا على وجه الإفاضة و الإبداع.
و لنرجع إلى تتمة أقوال القوم و متمسكاتهم في باب حدوث النفس الإنسانية و قدمها و تزييف ما قالوه و هدم ما أصلوه أما احتجاجاتهم الباقية على الحدوث.

راسخون در علم کسانی اند که دانش در عمق جان ایشان رسوخ و نفوذ یافته است و این در صورتی است که علم برایش به صورت معاینه و مکاشفه در آید و ایشان اصحاب حکمت متعالیه اند که جامع بین برهان و کشف است نظر ایشان به قول ملا صدرا با اعتقاد به تجرد نفس همان طور که قرآن می فرماید: «و لقد خلقکم اطواراً» مراحلی از وجود برای نفس قایل اند و با اعتقاد به تجرد نفس اطوار و نشآت و عوالمی برای وجود نفس باور دارند؛
-یک وجود برای نفس قایل اند قبل از طبیعت: برهان این وجود مشتمل بر 4 مقدمه است
-وجودی هم برای نفس بعد از طبیعت
-وجودی هم برای نفس با طبیعت قایل اند
وجود نفس قبل از طبیعت: این مطلب 4 مقدمه دارد؛
1-عقل سبب نفس است و قبل از بدن موجود است
2-علت، تمام و کمال و غایت معلول است معلول رقیقه ی علت و مرتبه ی نازله آن است و علت حقیقت معلول و مرتبه ی کامله آن است و علت هم غایت معلول است غایت نفس هم عقل است و نفس در پی این است که به مرتبه ی عقل برسد
3-عقل به لحاظ تجردی که داردکامل الذات و تام الافادة است زیرا عقل مادی نیست و موجود مادی است که نقصان دارد اما هر هنری که قرار است عقل داشته باشد آن را بالفعل دارد و هر کاری که از عقل می آید و از آن ساخته است آن را دارا می باشد و این ویژگی موجود مجرد است
4-معنای سببیت عبارت از لزوم مسبب با سبب است مثلا عقل سبب نفس است یعنی وجود نفس لازم و همراه با وجود عقل است
نتیجه: نفس قبل از طبیعت به وجود عقل و با وجود عقل موجود است یعنی عقل که موجود است نفس موجود است.
وجود نفس با طبیعت و در طبیعت با بدن:  این وجود نفس شرطش حدوث استعداد بدن است یعنی اگر نفس بخواهد در عالم طبیعت وجود بیابد شرطش این است که استعداد بدن حادث شود یعنی باید بدن زید پیدا شود و استعداد وجود نفس را بیابد تا نفس در بدن زید حادث گردد و در طبیعتی که بدن زید است نفس وجود بیابد
نسبت به این مرتبه و طور وجود نفس باید گفت: تمام وجود نفس این نیست و کسی خیال نکند که  تمام وجود نفس همین وجودی است که نفس با طبیعت دارد بلکه نفس وجودی قبل و وجودی بعد از طبیعت دارد و الا اگر تمام وجود نفس همین بود؛
اولا: با از بین رفتن بدن باید باید نفس فانی می شد
ثانیا: نباید از نفس فعلی بدون آلت بدن صادر می شد و هر فعلی که از نفس سر می زند باید به وسیله همین بدن می بود در حالی که این طور نیست مانند فعل تعقل نفس که نفس بالذات تعقل و ادراک کلی می کند نفس خودش و علت و سبب و جاعل خود را تعقل می کند که، عقل و در نهایت واجب تعالی است نفس بالذات تعقل می کند
مقایسه وجود قبل از طبیعت با وجود نفس با طبیعت:
-وجود نفس قبل از طبیعت با عقل موجود است و در طبیعت با بدن موجود است
-وجود قبل از طبیعت جهت وجوب و تمام و کمال نفس است و این وجود با طبیعت نفس جهت فقر و امکان و نقص و استعداد نفس است زیرا ماده محل و مرکز فقدان و امکان و استعداد و بی چارگی است که خواجه عبدالله گوید: «الهی! چون در خود نگرم خاکم و از خاک پست تر و چون در تو نگرم شاهم و از شاه برتر»
-نفس قبل طبیعت یک وجود شدید و تام و جهت بی نیازی و غنای نفس است و با آن جهت نفس تعقل می کند و نیازی به بدن ندارد
وجود بعد از طبیعت نفس: نفس وجود سومی و مرحله سومی هم دارا می باشد به این دلیل که سبب نفس که عقل است همیشه باقی است و عقل به لحاظ تجردی که دارد ابد الدهر باقی است و نفس هم بعد از فساد طبیعت باقی می ماند و بعد از ارتحال نفس از بدن به غایت خود می رسد که وجود عقلی است و به مرتبه ی عقل می رسد و این اطوار و مراتب نفس است که ؛ «و لقد خلقکم اطوارا»
لذا ملا صدرا می فرماید: به نظر حکمت متعالیه نفس جسمانیة الحدوث و التصرف و روحانیة البقاء و التعقل است نفس به لحاظ حدوث و تصرف در بدن جسمانی است اما به لحاظ ادامه وجود و تعقل روحانی است
و به تعبیر دیگر؛
-نفس روحانیة الذات و جسمانیة الفعل است یعنی خودش مجرد است اما فعلش بدنی و جسمانی است تصرف نفس در جسم و بدن به انفعال و مباشرت است زیرا این تصرف ادراک جزئی و تحریک جزئی است و نفس هم از این ادراکات و تحریکات جزئی منفعل می شود و به کمال و استکمال می رسد
-چنان که عقول روحانیة الذات و الفعل اند اما تصرف عقل در اجسام به افاضه و اقدام و ایجاد است نه با مباشرت تا با جسم قاطی و درگیر شود و از آن انفعال و استکمال بیابد
-و اجسام جسمانیة الذات و الحدوث و الفعل اند ملا صدرا طبق نظر مشهور می فرماید: مانند حیوانات و نباتات زیرا مشهور قایل به تجرد مثالی و برزخی نمی باشد نبات با خشک شدن از بین می رود و حیوان با مردن نابود می شود.
اما در میان موجودات عالم فقط انسان است که این اطوار از وجود را دارا می باشد و انسان از این جهت همتا ندارد
بار دیگر از ملک پرّان شوم****آنچه اندر وهم نآید آن شوم

و هر موجودی را که لحاظ کنی  فقط یک طور دارد حتی عقل که فقط طور عقلی دارد.
بعد ملا صدرا می فرماید: باید برگردیم به ادامه ی ادله حکماء بر حدوث نفس که دو دلیل در فصل قبلی گذشت.