درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب ملا صدرا به اشکال ها
و أما الجواب عن الثالث‏:
فسنبين أن النفوس البشرية متحدة نوعا من حيث وجودها التعلقي الطبيعي قبل خروج عقولها الهيولانية من القوة إلى الفعل و البرهان قائم- على أن القوى المتعلقة بالأجسام الكائنة الفاسدة لا يمكن أن يكون نوعها منحصرا في فرد لقصور جوهرها عن التمام و عدم احتمال واحد شخصي منها البقاء الأبدي لما مر أن القوى الجسمانية متناهية الأفعال و الانفعالات.
و أما عن الرابع‏:
فلما سيظهر لك بطلان التناسخ لا بوجه يتوقف بيانه على حدوث النفوس بل من جهة إثبات الغايات.
و أما عن الخامس‏:
فلأن العوارض المتسابقة في الزمان المتواردة على ذات واحدة- لا يمكن أن يكون ورودها إلا بأسباب عائدة إلى القابل من جهة حركاته الاستعدادية
التي لا تكون إلا في مادة جسمانية و قبل الأبدان لا يكون للنفوس استعدادات جسمانية يقبل بها صفات متعاقبة يتخصص بسبب سابقها بلاحقها و هكذا لا إلى بداية.
و أما عن السادس‏:
فلأن النفوس الهيولانية يتميز بعضها عن بعض بلواحق حاصلة لها بسبب المادة لأن النفوس جسمانية الحدوث حكمها حكم الصور و الطبائع المادية المتكثرة بسبب مميزات جسمانية ثم يلزم تعين كل منها بوجودها الخاص و هو عين شعورها بذاتها و ذلك الذييستمر استمرارا ثانيا مع ضرب من التجدد الوجودي- فلا جرم يبقى الامتياز بينها دائما و إن حصل لكل منها تفاوت وجودي بحسب تجوهرها من أول تكونها إلى غاية كمالها الجوهري فالحاصل أن الامتياز في أفراد نوع واحد- لا بد و أن يكون أولا بشي‏ء خارج عن الماهية و لوازمها و ذلك لا يكون إلا من عوارض المادة فالنفوس التي بعد الأبدان يتصور بينها التكثر و الامتياز الحاصل لها حين تلبسها بالأبدان ثم يستصحب حكم ذلك فيها بعد الأبدان لبقاء أثر التميز فيها و لو بالتبع- و أما النفوس التي قبل الأبدان فلا يمكن فيها ذلك التميز لا بالذات و لا بالعرض بحسب التبعية و قد ثبت أن قبل عالم الحركات و الاتفاقات لا يمكن عروض مخصص خارجي و مميز عرضي مفارق فليس هناك امتياز بالعوارض بعد اتفاق في الماهية و الحقيقة فهذا ما يمكن أن يتكلف في تقرير هذه الحجة.

 در جواب دومی که ملا صدرا بر اشکال دادند حاجی سبزواری حاشیه ای بیان داشته اند که دقت و تأملی می طلبد تا زوایای پنهان عبارت هم کشف شود
اشکال دوم فخر: این بود که، نفس قبل از بدن موجود است و کثرت دارد و لازم هم نیست که کثرتش به ممیزی باشد و به دو دلیل امکان ندارد که تمیز شیئ به واسطه ی ممیز باشد نفوس و کثیره قبل از بدن به واسطه تمیز نیست دلیل اول لزوم دور و تسلسل بود و دلیل دوم لزوم بدور بابیان دیگر بود.
ملا صدرا با تعبیر "و الذی صح ان یقال" در 3 محور جوابی دادند که جواب از اشکال دوم بود نه اول که ممیز ممیز نمی خواهد
جواب از دلیل اول هم این است که چون ممیز وجود است و وجود با تشخص و تمیز مساوق است لذا تمیز ذاتی آن است حاجی هم در حاشیه فرمودند که ممیز خود ممیز نمی خواهد نه این که سراغ مایتمیز به برویم که آن که جنس است با فصل دیگری تمیز داشته باشد اما ملا صدرا به سراغ ما یتمیّزُ به رفتند.
اشکال سوم فخر بر دلیل حدوث نفس: این بود که نفس قبل از بدن موجود است و کثرت هم دارد و قبول هم کردیم که این کثرت ممیزمی خواهد چرا ممیز صفت ذاتی و خود ماهیت نباشد تا در نتیجه هر نفسی برای خودش ماهیتی باشد غیر از ماهیت نفس دیگر مثلا نفس زید ماهیتی غیر از ماهیت نفس عمر و هر کدام هم نوع منحصر به فرد باشد
جواب ملا صدرا: نفس تا زمانی که تعلق به طبیعت دارد و در دنیاست و به عبارتی قبل از آنی که از مرتبه ی عقل بالقوه به مرتبه ی عقل بالفعل برسد و تا زمانی که نفس عقل نشده و مجرد نگشته است این اتحاد نوعی دارد یعنی همه ی نفوس نوعی واحد دارند و یک ماهیت دارند و امکان ندارد که هر نفسی نوع منحصر در فرد باشد
ملا صدرا در جوابی دو مطلب را می فرمایند:
1-نفس تا زمانی که در دنیا است تعلق به طبیعت دارد این جمله مفهوم دارد یعنی نفس تا مجرد شد انواعی پیدا می کند تا در طبیعت است و در مرحله ی مادیت است اتحاد نوعی دارد و بعد اختلاف نوع می یابد و این بیانشان اشاره به همان مطلبی است که حاجی در منظومه فرمودند:
و باعتباره الخُلُق الانسان****ملکٌ او اعجم او حیوانٌ

ملا صدرا در جلد 9 که با بحث تناسخ آغاز شده و به بحث معاد کشیده می شود در این باره بحثی دارند که از نظر باطن و به لحاظ نشأه آخرت و عالم تجرد نفوس 4 نوع می یباند؛
-نوع ملکی
-نوع شیطانی
-نوع بهیمی
-نوع انسانی
2-انواع جسمانی و مادی مانند نفس در عالم طبیعت امکان ندارد که نوعشان منحصر در فرد باشد و علت آن یک  برهان لمی است که مأخوذ از علت غائیه است زیرا در منطق گفته شده است علت 4 صورت است؛ غائی و مادی و فاعلی و صوری
برهان: تکثر و انتشار افراد نوع مادی به غایت انحفاظ نوع به تعاقب افراد است افراد نوع مادی کثیر اند و در زمان های مختلف منتشر است که غایت این حفظ نوع به تعاقب افراد است و افراد پشت سر هم افراد بیایند تا نوع انسان حفظ گردد و نمی شود که نوع با یک فرد حفظ گردد زیرا ماده کاینات قاصر از دیمومیت شخصیه است یعنی شخص و فرد مادی نمی تواند دوام داشته باشد این تعابیر را حاجی سبزواری در حاشیه دارند یک شخص مادی و جسمانی قابلیت دوام را ندارد تا این که نوع مادی منحصر در فرد باشد و با همان یک فرد نوع حفظ گردد و از این جهت که قوای مادی و جسمانی متناهیة التأثیر و التأثر است که؛
قد انتهی تأثیر ذات مدّة****فی عدة و مدة و شدة

و هم از لحاظ انفعال منتاهی اند و نمی توانند انفعالات غیر متناهی داشته باشند مثلا یک آتش مادی چند نفر را می تواند گرم کند؟ و از طرف دیگر چند نفر می توانند از آتشی مادی متأثّر شده و گرم شوند؟ و تا چه مدت گرم شدن آنها طول می کشد؟
 و این برهان لمی از راه علت غایی است که قوای مادی و جسمانی متناهیة التأثیر و التأثر اند
اشکال چهارم فخر بر حدوث نفوس: دلیل حدوث نفس موقوف بر ابطال تناسخ است و آن هم موقوف بر حدوث نفس است و باز هم دور می شود
جواب ملا صدرا: ما خود دلیلی بر ابطال تناسخ اقامه کرده ایم که هیچ توقفی بر حدوث نفس ندارد بر خلاف دلیل مشهور و آن دلیل آغاز جلد 9 اسفار است با این عنوان؛ «ابطال تناسخ بوجهٍ عرشیٍّ» که قبل از بیان دلیل مشهور دلیل خود را از راه اثبات غایات می باشد
خلاصه دلیل ملا صدرا در ابطال تناسخ: نفسی که فعلیت پیدا کرده و به غایت و کمال رسیده محال است که دوباره به مرتبه بالقوه باز گردد و از فعلیت به قوه باز گردد و حرکت قهقرائی کند به قول ملای رومی؛
هیچ آینه، دگر آهن نشد****هیچ نانی، گندم خرمن نشد
هیچ انگوری، دگر غوره نشد****هیچ میوه ی پخته باکوره نشد

اشکال پنجم فخر به دلیل حدوث نفس: نفس قبل از بدن تکثر دارد و آن هم به ماهیت نیست زیرا اتحاد نوعی با نفوس دارد بلکه به واسطه ی عوارضی است که این ها وابسته به هم می باشند تا بی نهایت عوارض به عوارض دیگر و ...
جواب ملا صدرا: در همان عوارض نخستین ایراد می گیریم که آن عوارض چیست؟ باید عوارض بدن باشد و آن عوارض ماده و استعداد بدن می خواهد عوارض هیچ که نمی شود این عوارض کیف و کم و متی و ... است این عوارض که بدون جسم و ماده و استعداد و قابلیت ماده که نمی شود و چطور روی هوا می توان چنین عوارضی را فخر ادعا کند.
اشکال ششم فخر به حدوث نفوس: نفوسی که از مرتبه مادیت بالاتر نرفته اند مانند نفس صبیان و مجانین و ... بعد از مفارقت از بدن به چه چیزی امتیاز می یابند نفوسی که به کمال رسیده اند کمالاتی که کسب کرده اند بعد از مفارقت از بدن ممیز آنها می شود اما نفوسی که در مرتبه ی مادیت گیر کرده اند و متوقف اند و به کمال نرسیده اند بعد از مفارقت از بدن تمیزشان به چیست؟ قبل از مفارقت به عوارض است اما بعدش چطور؟ شما می گویید: امتیاز چنین نفوسی به عوارضی است که قبلا در بدن داشته اند ما می گوییم: تمیز و تکثر نفوس قبل از بدن به عوارض بدنی است که بعدا به آن بدن تعلق می گیرد
جواب ملا صدرا: نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است همه ی نفوس چنین می باشند که در حدوث و پیدایش مادی و جسمانی اند از آن جمله نفوس مورد بحث است مانند صبیان و مجانین و همه ی نفوس متحرک به حرکت جوهری اند البته با تفاوت درجاتی که پیدا می کنند. در حرکت اتصال است که مساوق با وحدت شخصیه است حرکت مادامی که متوقف نشده اتصال دارد و پیوسته است یعنی یک حرکت از اول تا آخر یک شخص از حرکت است و یک حرکت است بنابرین حکم بدن این است که بدن بعد از مرگ باقی می ماند. زیرا در حرکت جوهری کمالی از دست داده نمی شود.