درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شواهد نقلی بر تجرد نفس ناطقه
فصل (2): في شواهد سمعية في هذا الباب‏
أكثر الناس انتفاعهم بالسمعيات أكثر من العقليات و لا يصدقون بالأشياء إلا بمكافحة الحس للمحسوس و لا يذعنون بالعقليات ما لم يقترن معها انتهاء نقلها إلى محسوس- فلنذكر أدلة سمعية لهذا المطلب حتى يعلم أن الشرع و العقل متطابقان في هذه المسألة كما في سائر الحكميات و حاشى الشريعة الحقة الإلهية البيضاء أن تكون أحكامها مصادمة للمعارف اليقينية الضرورية و تبا لفلسفة تكون قوانينها غير مطابقة للكتاب و السنة.
أما الآيات المشيرة إلى تجرد النفس‏؛
فمنها: قوله تعالى في حق آدم  و أولاده‏ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي*
و في حق عيسى ع وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ و هذه الإضافة تنادي على شرف الروح و كونها عرية عن عالم الأجسام
و في حق شيخ  الأنبياء إبراهيم الخليل ع وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ
و قوله حكاية عنه «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً» و معلوم أن الجسم و قواه ليس شي‏ء منها بهذه الصفات السنية من رؤية عالم الملكوت و الإيقان و التوجه بوجه الذات لفاطر السماوات و الحنيفية أي الطهارة و القدس.
و منها: قوله تعالى «ُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ  فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ.»
و منها: قوله تعالى «سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ »


باب 6 از سفر رابع در بیان تجرد نفس ناطقه است که دو فصل دارد نخست براهین عقلی تجرد نفس ناطقه را در 11 برهان بیان داشتیم فصل دوم هم شواهد سمعی و نقلی در تجرد نفس ناطقه است البته در فهرست پایان کتاب عنوان این فصل نیامده است
فصل 2:
در این فصل آیات و روایات و سخنان بزرگان و حکما و عرفا را در تجرد نفس ناطقه انسانی بیان می کنند با یک مقدمه که در 3 مطلب بیان می داریم؛
مطلب نخست: ملا صدرا به عنوان تعریض و تمریض می فرمایند: بیشتر مردم از سمعیات و نقلیات، بیشتر منتفع می شوند تا عقلیات و تنها با استماع، تصدیق به چیزی می کنند و این خوب نیست و نوعی مرض است همان طور که مرحوم حاجی سبزواری در تعلیقه فرموده اند: این مطلب ملا صدرا در صورتی است که اختصار به سمعیات شود و به عقلیات توجهی صورت نپذیرد در این صورت به عنوان یک گرفتاری تلقی می شود اگر برای تصدیق مطلبی کسی تنها چشم به سمعیات دوخته شده باشد و اعتنائی به براهین عقلی نداشته باشد اما اگر به دلیل سمعی، دلیل عقلی هم اضافه شود نورٌ علی نورٍ می شود
پس برای تصدیق به حقایق و کسب معارف باید از دو راه عقلی و سمعی استفاده گردد و این خود در مسائلی است که؛
1- عقل راهی برای رسیدن به آنها داشته باشد
2-و بعد از آنی است که عقل به مطلبی دست یابد و به آن مطلب تنبه بیابد
اما مطلبی که عقل به آن راهی ندارد و یا به آن هنوز نرسیده است در این صورت اگر دلیل سمعی نباشد و از دلیل نقلی استفاده نشود کار خیلی دشوار می شود زیرا نفوس مؤیده که اهل تنبه عقلی به مطالب و حقایق اند به تعبیر حاجی عزیزة الوجود جدّا و بسیار اندک اند
البته عقل در اینجا هم عقل یقینی و قطعی است
مطلب دوم: شرع و عقل همسو و متطابق اند و هیچ تخالف و تغایر و اختلافی بین راه شرع و عقل نمی باشد البته همان عقل قطعی و یقینی که گفته شد بین شرع انور و عقل قطعی اختلافی نیست و امکان ندارد که تخالفی بین آنها باشد زیرا حق متکثر نمی باشد «فماذا بعد الحق الا الضلال» شرع و عقل همسو و همنوا و در سازگاری کامل می باشند و از شأن شریعت حقه به دور است که مخالف با حکمت و فلسفه باشد و نفرین بر فلسفه ای باد که موافق با کتاب و سنت نباشد
مطلب سوم: ویژگی حکمت متعالیه این است که در آن تصالحی بین متکلم و حکیم و عارف صورت گرفته است و نزاع دیرینه این گروه ها را به پایان رسانیده و به صلح و آشتی و وفاق برقرار نموده اند متکلم از ظاهر شرع استفاده می کند و حکیم از راه عقل و عارف از راه کشف و شهود پیش می رود و وقتی در حکمت متعالیه قرار توافق بین رویکرد های مختلف ایجاد شود باید هم از ظاهر آیات و روایت استفاده شود و هم از براهین عقلی استفاده گردد و از کشف و شهود هم استفاده شود زیرا کشف هم نیل به حقیقت خارجی است لذا اکنون که ملا صدرا می خواهد از آیات و روایات استفاده کند انتظار این است که استناد به ظواهر باشد و اگر دست به تأویل شوند با حکمت مشاء تفاوتی ندارد زیرا مشائیان وقتی براهین ایشان با ظاهر شریعت هم خوان نیست دست به تأویل می زنند اما حکمت متعالیه باید ظواهر را به میدان بیاورد به قول حکیم الهی قمشه ای؛
اشراق به عقل و عشق و دین پیوست****صدر المتألهین دوران شد

طریقه ی اشراق جامع بین تصفیه نفس و استدلال عقلی است با عقلی که راه مشاء است و با کشف و شهودی که راه عرفا است با ظاهر دین در حکمت صدرائی به هم می رسند اما آنچه در این بحث در توضیح آیات و روایات گفته می شود استفاده ی ظواهر است؟
اگر نیست که حکمت متعالیه نیست و اگر هست مگر متکلمین ظاهر را نمی فهمند؟
مطلب سوم پاسخ این پرسش است که ظهور دو گونه است؛
1-ظهور بدوی ابتدائی سطحی اولی: این ظهور را ملا صدرا در هیچ جا ادعا نمی کنند
2-ظهور با تدقق و تعمق: به تعبیر مرحوم مظفر در اصول فقه -و این مراد ملا صدرا در این بحث است- که بادقت در آیات و روایات به این ظهور می رسند مانند سوره ی کوثر که مراد و ظهور آن در حضرت زهرا سلام الله علیها است و این ظهور با دقت در «ان شانئک هو الابتر» بدست می آید و بدون این تفسیر کوثر به حضرت زهرا س آیه بعدی بی معنا خواهدبود.
بعد ملا صدرا آیات را آورده و ظهور آن را خاطر نشان می شوند؛
1-وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي:
در این آیه شریفه اضافه ی روح به خداوند؛
- اضافه ی تشریفیه است: یعنی روح انسان مشرف به انتساب به خداوند است اگر روح منتسب به خداوند است خدا هم مجرد است و روح مادی نمی تواند به حق تعالی منتسب باشد و روح در این انتساب باید مجرد باشد و بنا به آیه شریفه ی «کلٌ یعمل علی شاکلته» بین علت و معلول باید سنخیت باشد و از خدای مجرد روح مجرد صادر می شود
-یا اضافه به مجرد تغایر اعتباری و اختلاف مفهومی باشد و روحی مثل ذاتی باشد در این صورت چون ذات با من یکی است و تغایر مفهومی است نه مصداقی و بین خود و من اختلافی نیست اگر چنین باشد به فرمایش حاجی سبزواری در تعلیقه مرتبه ی بالاتری از تجرد برای انسان ثابت می شود که مرتبه ی تجرد از ماهیت است و سهروردی بر این باور است که نفوس و عقول انیّات صرفه و محضه اند
تا نفخت فیه من روحی شنیدن شد یقین****بر من این معنا، که ما زان وی و او زان ماست

اشکال: این «نفخت فیه من روحی» مربوط به حضرت آدم است و تجرد نفس ناطقه ی همه ی انسان ها را اثبات نمی کند؟
جواب: از این آیه شریفه ی تجرد نفس آدم و اولاد آدم استفاده می شود زیرا در سوره حجر آیه 26 آمده «و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حمأ مسنون» انسان را از گل خشک و سیاه و بدبو آفریدیم و در آیه بعدتر فرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ {28} فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ {29}»
در آیه 11 اعراف هم دارد: «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ {11}»
و این آیه«نفخت فیه من روحی» تجرد همه ی انسان ها را اثبات می کند.
2-درباره ی حضرت عیسی فرموده: « وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ»
کلمه خدا نمی تواند مادی باشد و باید مجرد باشد همان طور که ذات حق تعالی مجرد است کلام او هم مجرد است لذا حضرت موسی در کوه طور کلام خدا را از همه ی جهات می شنید
3-درباره ی حضرت ابراهیم فرمود: وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ
4-درباره ی حضرت ابراهیم فرمود: وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
در این آیات برای حضرت ابراهیم 4 صفت بیان شده است:
1-رؤیت و مشاهده ی ملکوت و غیب آسمان ها و زمین
2-ایقان و یقین
3-توجه با ذات به حق تعالی: «وجهت و وجهی لله»
4-حنفیت که به معنای قدس و طاهرت است
این ها نمی تواند ویژگی های جسم و جسمانی باشد زیرا بین مدرِک و مدرَک باید سنخیت باشد به قول ملای رومی:
رو مجرد شو مجرد را ببین****دیدن هر چیز را شرط است این

مادی نمی تواند ملکوت و باطن آسمان ها را بنگرد و یا مثلا طهارت و قداست و نزاهت هم از ویژگی های روح مجرد است.
5-قوله تعالى ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ  فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ.
این آیه دلالت بر تجرد نفس ناطقه دارد زیرا قبل از ثم انشأناها مراحل مادی خلقت انسان از نطفه و علقه و مضغه و روئیدن گوشت است با فاء آمده و بعد یکباره لحن عوض می شود و با ثم می آید که انشاء است و تعبیر از خلق به انشاء تبدیل می شود و آن هم خلقاآخرَ که یک خلقتی دیگر غیر از این است که قبلا بیان شد و بعد هم خلقت احسن و نیکوتر است که مادی نیست بلکه خلقت مجرد است که فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ را به دنبال دارد
6-قوله تعالى «سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ»:
خدائی که زوج ها و جفت ها را آفرید از گیاهان و از زن و مرد که در خود انسان ها است و مما لا یعلمون زوج های است که انسان نمی شناسد  اما در آیه دیگری آمده است «ثم ننشأکم فیما لا تعلمون» نشأه ای که نمی دانید و به آن علم ندارید که همان معاد است و ما به آن علم نداریم و مالا تعلمون مراد معاد است معاد هم شامل دو مرحله است؛
أ‌-ملکوت: همان مثال و برزخ است و بدن اخروی برزخی مثالی ملکوتی در معاد داریم.
ب‌-جبروت: همان آخرت و عقل است ازواج در آیه به اعتبار نفس جبروتی است نفس ناطقه ی مجرده عقلی جبروتی داریم
و تجرد نفس ناطقه این گونه ثابت می شود.