درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان ششم بر تجرد نفس ناطقه
الحجة السادسة: لو كانت القوة العاقلة جسدانية
لضعف في زمان الشيخوخة دائما- لكنها لا تضعف في ذلك الزمان دائما فهي غير جسدانية و تصحيح نقيض التالي بقياس من الشكل الثالث هكذا ما يعقل به الشيخ الأشياء فهو قوة عاقلة و ليس كلما يعقل به الشيخ فإنه تكل عند الشيخوخة فليس كل قوة عاقلة تكل عند الشيوخة و ليس يحتاج صحة هذا المطلب أن لا يكل عقل شيخ أصلا بل إذا كان عقل ما لم يكل عندها- يكفي في صحة ما ذكرناه لأن هذا الكلام في قوة قياس استثنائي تاليه متصلة كلية موجبة استثني فيه نقيض التالي و هو سالبة جزئية لينتج نقيض المقدم صورتها هكذا- لو كانت الناطقة جسدانية تعقل بالآلة لكان كلما عرض للبدن آفة أو مرض أو كلالة تعرض لها في التعقل فتور و ليس كذلك كليا ينتج أن تعقلها ليس بآلة بدنية فلا يرد عليه أن كثيرا ما يعرض الاختلال في التعقل عند اختلال قوى البدن لأن هذا بمنزلة استثناء لعين التالي فلا ينتج شيئا و سبب ذلك أن القوة الجسدانية ربما يحتاج إليها ابتداء- ليتم للقوة العاقلة ما يعقله و يجوز  أن يكون اشتغالها بتدبير البدن يعوقها عن سائر أفعالها و ذلك مثل ما يعرض الراكب للسفر إلى بلده فرسا ردي الحركة فإنه يصير اشتغاله بمراعاة مركبة عائقا له من أفعاله الخاصة به ليس صدورها عنه بشركة الفرس- و كذلك للشيخ إذا انصرف عن المعقولات فإنه اشتغل عن أفعاله العقلية إلى تدبير بدنه أو عرض لآلته آفة ربما احتاج إليها في الابتداء لضعف نفسه و عدم رسوخ ملكته في التعقل.

بحث ما در فصل نخست از باب 6 از سفر رابع که درباره ی مباحث نفس است درباره ی تجرد نفس ناطقه ی انسانی است این باب دو فصل دارد؛ در فصل نخست براهین عقلی مطرح می شود و در فصل دوم دلیل های سمعی و نقلی را بیان می دارند.
 در فصل اول 11 برهان مطرح شد که اکنون به برهان 6 رسیدیم.
این براهین را فلاسفه بیان داشته  و ملا صدرا آن را نقل کرده و بعد اشکالات آن را بیان می کند و جواب می دهند و بعد نظر خود را بیان داشته و یک حکمت عرشیه هم می آورند اما تا قبل از اشکالات بر برهان، در مقدمه 4 مطلب باید بیان شود یکی اصل برهان است و 3 مطلب هم تفکیکی بیان می شود.
برهان ششم بر تجرد نفس ناطقه ی انسانی: اگر نفس ناطقه که همان قوه ی عاقله است جسدانی و جسمانی باشد باید در دوران پیری همیشه دچار ضعف و رکود و سستی و اختلال و فتور باشد در حالی که همیشه این
طور نیست پس نفس ناطقه جسمانی نیست و مجرد است.
 از نظر منطقی این برهان در قالب قیاس استثنائی اتصالی است که در آن نقیض تالی استثناء می شود و نقیض مقدم را نتیجه می گیرند در مقدمه حملیه قیاس استثنائی عین یا نقیض یکی از دو جزء قضیه ی شرطیه استثناء می شود و عین و یا نقیض جزء دیگر را نتیجه می دهد بنابرین در این مقدمه ی حملیه این برهان نقیض تالی قضیه شرطیه متصله استثناء می شود و نقیض مقدم آن را نتیجه می دهد به این صورت که؛
-مقدم: اگر قوه ی عاقله جسمانی باشد
-تالی: باید انسان در دوران پیری همیشه دچار ضعف و سستی باشد
-استثنای نقیض تالی: همیشه این طور نیست که در دوران پیری انسان دچار ضعف و رکود شود
-نتیجه، نقیض مقدم: قوه ی عاقله جسدانی نیست و مجرد است
اثبات نقیض تالی: برای این منظور یک قیاس اقترانی حملی شکل سوم تنظیم می شود که اوسط در آن موضوع هر دو مقدمه ی قیاس است
-صغرا: آن چه پیر با آن تعقل می کند قوه ی عاقله است
-کبرا: هر آن چه پیر با آن تعقل می کند این طور نیست که در زمان پیری دچار رکود و سستی شود
-در نتیجه: هر قوه ی عاقله ای در پیری دچار ضعف و رکود نمی شود
با این قیاس تجرد نفس ناطقه ی انسانی و جسمانی نبودن نفس ناطقه بدست می آید
این مطلب نخست و تقریر اصل برهان ششم بود اکنون 3 مطلب تکمیلی بیان می شود؛
مطلب اول: برای تمام بودن برهان لازم نیست هیچ شخص پیری تعقلش ضعف و رکود نیابد بلکه اگر یک نفر پیر هم پیدا شود که تعقلش دچار ضعف و رکود نشود برهان ما تمام و کامل است زیرا برهان 6 که در قالب قیاس استثنائی اتصالی بود اگر تشریح و باز شود تالی این قیاس استثنائی اتصالی یک شرطیه متصله ی موجبه ی کلیه است به این صورت؛
-مقدم: اگر نفس ناطقه و قوه ی عاقله جسمانی باشد
-تالی: هر گاه بدن آفت و مرض و سستی و ضعفی بیابد باید تعقل هم ضعیف شود
حال در مقدمه ی حملیه ی قیاس که نقیض تالی استثناء می شود نقیض موجبه ی کلیه سالبه ی جزئیه است یعنی؛ بعضی وقت ها که بدن آفت و مرض و ضعفی می یابد قوه ی عاقله دچار رکود و سستی نمی شود بنابرین اگر یک فرد پیر هم پیدا شود که در دوران پیری که تعقلش ضعف نیابد برهان تمام است
مطلب دوم: بسیاری از پیران خرف و فرتوت می شوند اما این را کسی نمی تواند دلیل و مستندی بر جسمانی بودن نفس ناطقه قرار دهد زیرا برهانی که با این تشکیل می دهد در قالب یک قیاس استثنائی اتصالی  خواهد بود که در مقدمه ی حملیه آن عین تالی استثناء می شود و در قیاس استثنائی اتصالی نمی توان عین مقدم را نتیجه گرفت زیرا قیاس به این صورت خواهد بود؛
-مقدم: اگر قوه ی عاقله جسمانی باشد باید در دوران پیری قوه ی عاقله ضعف بیابد
-تالی: لکن انسان در دوران پیری ضعف و سستی می یابد زیرا بسیاری از پیران در دوران پیری گرفتار فرتوتی و خرافت می شوند
-در نتیجه: نفس ناطقه جسمانی است؟
خیر این نتیجه را نمی توان گرفت زیرا در قیاس استثنائی اتصالی از 4 صورت متصور فقط 2 صورت منتج است و بقیه عقیم می باشد زیرا در مقدمه ی حملیه قیاس می توان یکی از عین یکی از دو جزء شرطیه -یعنی مقدم و تالی- استثناء شود یا نقیضشان. 4 صورت عبارت است از؛
1-وضع مقدم وضع تالی
2-عین مقدم و عین  تالی استثناء شود
3-رفع مقدم رفع تالی
4-یعنی در مقدمه حملیه نقیض مقدم و تالی استثنا شود
فقط دو صورت منتج است؛
1-وضع مقدم که منتج وضع تالی است
2-رفع تالی که منتج رفع مقدم است
اما دو صورت دیگر منتج نیست که؛
1-وضع تالی وضع مقدم را نتیجه نمی دهد
2-رفع مقدم رفع تالی را نتیجه نمی دهد
زیرا ممکن است تالی لازم اعم برای مقدم باشد و در این صورت این دو شکل قیاس منتج نخواهد بود مثل این که اگر گفتی؛ ان کانت النار موجودة فالحرارة موجودة لکنّ؛ (در اینجا 4 صورت متصور است)
1-لکنّ النار موجودة فالحرارة موجودة = این منتج است
2-لکنّ الحرارة موجودة فالنار موجودة = این منتج نیست زیرا حرارت می تواند از غیر آتش باشد مانند خورشید یا اصطکاک باشد
3-لکنّ النار لیس بموجودة فالحرارة لیست بموجودة = این هم نتیجه ای ندارد زیرا منشأ حرارت فقط آتش نمی باشد
4-لکنّ الحرارة لیست بموجودة فالنار لیست بموجودة = این منتج است زیرا آتش بدون حرارت در حالت عادی تصوری و وجودی ندارد
خلاصه این که، نمی تواند این معنا را ادعا کرد: بسیاری از پیران در دوران پیری ضعف بدن می یابند پس تعقل ایشان هم دچار سستی و رکود می شود
این ادعا مستمسکی برای جسمانیت نفس ناطقه و قوه ی عاقله نمی شود زیرا در قیاس آن عین تالی استثناء می شود که نتیجه آن نمی تواند عین مقدم باشد زیرا ممکن است که تالی مقدمه ی شرطیه قیاس لازم اعم برای مقدم آن باشد
مطلب سوم: بیان اعمیت لازمی است که تالی قضیه متصله ی قیاس باشد در برهان کسی می خواهد عدم تجرد نفس ناطقه را اثبات کند زیرا ما اعم بودن لازم بودن تالی نسبت به مقدم را با مثال دیگری توضیح دادیم که آتش و حرارت بود اما در این مطلب در تکمیل اعم بودن لازم تالی شرطیه متصله ی قیاس استثنائی را در خود آن با همان برهان و قیاس استثنائی ای بیان می کنیم که کسی آن را تنظیم می کند و می خواهد جسمانیت قوه عاقله را نتیجه بگیرد که عین تالی را استثناء می کند و عین مقدم را نتیجه نمی دهد به خاطر احتمال اعم بودن لازمی که تالی باشد نسبت به مقدم و آن قیاس از این قرار بود؛
اگر قوه ی عاقله جسمانی باشد لازم می آید در دوران پیری قوه ی عاقله ضعف و رکود بیابد؛
-مقدم این است که قوه ی عاقله جسمانی باشد
-تالی این است که قوه ی عاقله در دوران پیری دچار ضعف و رکود شود
-و این لازمی که تالی است نسبت به آن مقدم اعم است یعنی خیلی از پیر ها که تعقلشان در پیری دچار ضعف و رکود می شود به خاطر جسمانی بودن قوه ی عاقله نیست بلکه سبب دیگری دارد مانند حرارت که می تواند سببی غیر از آتش داشته باشد و ضعف پیری هم به جهت جسمانیت قوه ی عاقله نیست بلکه به سبب دیگری است که عبارت است از؛
-- بدن مرکب نفس است: یعنی نفس کارهایش را بوسیله ی بدن انجام می دهد با دهان می خورد و با دست بر می دارد و با پا راه  می رود و با زبان سخن می گوید و این کار ها اعم از؛
أ‌- کارهای بدنی نفس: مانند مواردی که بیان شد
ب‌-کارهای خود نفس: مانند تعقل
حتی در آغاز کار نفس برای تعقل که کار خودش است نیاز به بدن دارد یعنی تا زمانی که تعقل برای شخص ملکه نشده و شخص ملکه ی اتصال با عقل فعال را نیافته است با کمک بدن کار تعقل را انجام می دهد اما اگر تعقل ملکه شود و انسان اتصال با عقل فعال بیابد دیگر از بدن می گذرد و الا تعقل در قالب تخیل و صورت خیالی است که در تخیل هم نفس نیاز به بدن دارد ما انسان کلی را در قالب زید تصور می کنیم که در قالب و صورت خیالی زید است زیرا ما هنوز ملکه ی اتصال با عقل فعال نیافته ایم لذا کلی انسان را در قالب زید و عمرو و بکر در می یابیم زیرا تعقل برای ما ملکه نشده است
-از طرف دیگر؛ مرکبی که بدن باشد در دوران پیری حرکتش کُند می شود و ضعف می یابد مانند مرکببی که نتواند درست راه برود لذا وقتی مرکب راهوار نبود نیاز به رسیدگی بیشتر دارد و توجه بیشتر نفس را به مرکب می طلبد نیاز به التفات بیشتر نفس به بدن در دوران پیری از یک سو و ضعف مرکب از سوی دیگر سبب می شود تا نفس در دوران پیری از کارهای خود مانند تعقل باز بماند لذا در پیری تعقل دچار تعطل و رکود می شود
در نتیجه اختلاف تعقل در دوران پیری زیر سر تفاوتی است که بدن یافته قبلا بدن مرکب راهواری بوده و الان فرتوت شده است.
بعد ملا صدرا در "اقول" عکس آن را بیان می کنند.