درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سؤال ششم در برهان دوم تجرد نفس
قال المجيب 6: أنت إذا عقلت النفس فقد عقلت جزء ذاتك و إذا عقلت إنسانية زيد- فقد أضفت  إلى ذاتك شيئا آخر و قرنته به فلا يتكرر الإنسانية فيك مرتين بل يتعدد بالاعتبار و اعلم أن الفرق حاصل بين الإنسانية المطلقة المعتبرة بذاتها و بين الإنسانية- من حيث إنها كلية مشترك فيها بين كثيرين فإن الأول جزء ذاتي و أما الإنسانية العامة فهي الإنسانية مع قيد العموم فلا يكون جزء ذاتي قال السائل إن القسم  الذي أخرجتموه أيضا باطل بيانه انا إذا قلنا موجود لذاته يفهم منه معان ثلاثة- أحدها أن ذاته لا تتعلق في وجوده بغيره.
الثاني: أن  ذاته ليست حالة في غيره مثل البياض في الجسم و هذان القسمان باطلان لأنهما سلبيتان و المدركية أمر ثبوتي و هو عبارة عن حصول صورة المعلوم للعالم.
و الثالث: أن ذاته مضافة إلى ذاته و ذلك أيضا محال لأن الإضافة تقتضي الاثنينية- و الوحدة تنافيها لا يقال إن المضاف و المضاف إليه أعم مما إذا كان كل واحد هو الآخر أو غيره و لا يمكن نفي العام بنفي الخاص فإن هذه مغالطة لفظية كما إذا قيل المؤثر يستدعي أثرا و ذلك أعم من أن يكون المؤثر هو الأثر أو غيره فيلزم منه صحة أن يكون الشي‏ء مؤثرا في نفسه فكما أن ذلك باطل فكذا هاهنا.
قال المجيب6: حقيقة الذات شي‏ء و تعينها غير و الجملة التي هي الأصل و التعين شي‏ء آخر و هذا لا يختلف سواء كان التعين من لوازم الماهية كما في الإله و العقول الفعالة أو لا يكون كذلك كما في الأنواع المتكثرة بأشخاصها في الوجود و هذا القدر من الغيرية يكفي في صحة الإضافة و لهذا التحقيق صح منك أن تقول ذاتي و ذاتك.
أقول: هذا الجواب ضعيف فإن البسيط الحقيقي المتشخص بذاته ليس فيه اعتباران متغايران الذات و التعين و قد سبق حل هذا الشك الواقع في علم البسيط بذاته في مبحث تحقيق المضاف و تحقيق مسألة العلم.
قال السائل 8: هذه الحجة منقوضة بإدراك الحيوانات أنفسها مع أن أنفسها غير مجردة و لا يلتفت إلى قول من ينكر إدراكها لذواتها لأنها تطلب الملائم و تهرب عن المنافر و ليس طلبها لمطلق الملائم و إلا لكان طلبها لملائم غيرها كطلبها و أيضا لو كانت طالبة للملائم المطلق لكانت طالبة للملائم من حيث هو ملائم و ذلك كلي فتكون البهيمة مدركة للكليات و ليست كذلك فإذن البهيمة تطلب ما يلائم لنفسها و إدراكها له يستلزم إدراكها لنفسها المخصوصة فإن العلم بإضافة أمر إلى أمر يقتضي العلم بكلا المتضايفين.

جواب اشکال 6: ما که نفس و انسانیت خودمان را تعقل می کنیم جزء ذات خود را تعقل می کنیم که اگر آن نباشد اصل ذات ما نخواهد بود جزئیت ذات به خاطر مرکب بودن ما از نفس و بدن است نفس جزء ذات است و تا جزء ذات نباشد اصل ذاتی نخواهد بود اما وقتی نفس و انسانیت زید را تعقل می کنیم امر مازاد و قرین به ذات خود را تعقل می کنیم و بین تعقل نفس خود و تعقل نفس دیگری فرق است در تعقل خود اصل ذات را تعقل می کنیم و در تعقل نفس ذات زید امر مازادی را تعقل می کنیم.
-به تعبیر دیگر؛ بین انسانیت مطلقه و انسانیت مشترکه فرق است انسانیت مطلقه معتبره بذاتها است یعنی مطلق از قید اشتراک و کلیت و انسانیت مشترکه یعنی انسانیه کلیه.
-به تعبیر دیگر؛ فرق است بین کلی طبیعی و کلی عقلی، انسانیت مطلقه کلی طبیعی و انسانیت خودمان است که تعقل می کنیم اما انسانیت مشترکه کلی عقلی است یعنی کلی طبیعی با وصف کلیت است که انسانیت زید است که تعقل می شود
-به تعبیر دیگر؛ انسانیت خود را که تعقل می کنیم موجود در خارج است و انسانیت زید را که تعقل می کنیم موجود در ذهن است
در نتیجه وقتی نفس خود و زید را تعقل می کنیم زیرا وقتی نفس زید را که تعقل می کنیم توجه به نفس خود هم داریم و نفس خودمان را هم تعقل می کنیم و از تعقل خودمان آگاهی داریم اما انسانیت در ما مکرر نمی شود یعنی اجتماع نمی کند بلکه متعدد می شود و اجتماع مثلینی در کار نخواهد بود پس تعقل انسانیت زید تعدد نفس در نفس ماست یکی اصل ذات ماست و یک انسانیت ضمیمه به ذات ماست.
سؤال هفتم: آن صورتی که در برهان استثنا شد تا از آن تجرد نفس نتیجه گرفته شود را قبول نداریم و با ابطال همه ی شقوق و فروض برهان ابطال یک فرض ثابت شد و از آن تجرد نفس ثابت شد و آن فرض این بود که، ذات ما برای ذات ما حاصل است نه برای ماده پس نفس جسم و جسمانی نیست و مجرد است ما ذات خودمان را تعقل می کنیم و باید ماهیت و حقیقت ذات خود را دارا باشیم که یا باید صورت یا خود آن را دارا باشیم و حقیقت ذات ما برای خودمان حاصل باشد و این را ما قبول نداریم زیرا 3 احتمال در این فرض وجود دارد؛
احتمال نخست: این که ذات ما برای ذات ما حاصل است یعنی متعلق به غیر خود نیست و تعلق به غیر خود ندارد
احتمال دوم: این که ذات ما برای ذات ما حاصل است یعنی حالّ در غیر خود نیست
احتمال سوم: این که ذات ما برای ذات ما حاصل است یعنی مضاف به خود است
بررسی احتمالات: احتمال 1 و 2 باطل است زیرا این دو احتمال سلبی است و ادراک امر ثبوتی می باشد زیرا ادراک عبارت از حصول مدرَک برای مدرِک است
اما احتمال سوم باطل است زیرا اضافه باید بین دو چیز باشد و ذات ما یک چیز است و بین شیئ و خودش اضافه و نسبت برقرار نمی شود
ان قلتَ: اضافه اعم است از این که بین 2 چیز باشد یا بین شیئ و خودش باشد
قلتُ: این سخن غلط است مثل این است که بگویی تأثیر اعم از دو صورت است؛ یکی این که اثر غیر از مؤثر باشد دوم مؤثر خود اثر باشد و بعد نتیجه بگیری که شیئ خودش می تواند مؤثر خودش باشد این حرف غلط است این هم که بگویی اضافه 2 صورت دارد اعم از این که دو طرف داشته باشد یا یکی غلط است
جواب اشکال هفتم: ابن سینا در جواب می گوید: حقیقت ذات موجود یک چیز است تعین موجود چیز دیگری است و اضافه بین این دو هم شیئ ثالثی است پس هر موجود دارای؛
-حقیقت ذات و اصل ذات
-تعین
-اضافه ای بین حقیقت ذات و تعین آن
همه ی موجودات چنین اند اعم از بسایط و مجردات یا به تعبیر دیگر؛
- اعم از موجوداتی که تعین لازم ذات آنهاست مانند واجب و مجردات
-و موجوداتی که تعین آنها به عوارض است مانند مرکبات و اجسام
و این مقدار از اثنینیت و تغایر بین شیئ و خود برای ایجاد اضافه کافی است و می توان بین ذات ما و ذات خودمان تغایری حاصل است که اضافه برقرار می شود
نقد ملاصدرا: این مطلب درست نیست که ذات و تعین بسایط دو تا باشند مثل نفس ما ذات و تعین آن تغایری ندارد لذا در جواب باید همان را گفت که در جلد 3 اسفار در باب علم گفته ایم این که؛ اضافه در اینجا مجاز است اضافه نفس به خود و ذات به خودش مجاز است و نفس هم از بسایط و مجردات است و ذات و تعین در آن دو چیز نیست اضافه در اینجا مجاز است و مرجع آن سلب نسبت کثرت است یعنی نسبت کثرتی در اینجا نیست و نفس یک چیز است نه 2 تا بر خلاف اضافه و علم ما به غیر که دو چیز در کار است مانند عالمی که ما باشیم و زید که غیر است
سؤال هشتم: این برهان دوم با حیوانات نقض می شود و درباره حیوانات هم پیاده می شود و باید نتیجه گرفت نفس حیوانی هم مانند انسان ها مجرد است در حالی که شما نفس حیوان را مجرد نمی دانید زیرا برهان این بود که ما نفس خود را ادراک می کنیم حیوان هم ذات خود را ادراک می کند زیرا حیوان ملایم خودش را مزاحم خود را ادراک می کند زیرا به طرف ملایم جلب می شود و از مزاحم خود فرار می کند و لازمه ادراک ملایم و مزاحم خود این است که حیوان خودش را هم ادراک می کند و الا تا خودش را ادراک نکند چطور ملایم و مزاحم خود را درک کند؟
و این که حیوان ملایم خود را ادراک می کند ملایم مطلق نیست به دو دلیل؛
1-زیرا در صورت ادراک ملایم مطلق باید به طرف ملایم غیر خود برود و از مزاحم غیر خود هم فرار کند در حالی که این کار را نمی کند
2-اگر ملایم مطلق را ادراک کند لازم می آید ادراک کلی کند که ندارد.