درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی تعریفات نفس
و أما قولهم إن ما يتحرك لذاته فهو لا يموت:‏
فكلام حق لأن مرادهم منه أن ما ينبعث حركته من ذاته و مقوم صورته لا من غير لا يموت فالأجسام بما هي أجسام مائتة لأن مبدأ حركاتها أمر خارج عن جسميتها أعني الجسم بالمعنى الذي هو مادة- و كل ما ينبعث الحركة من ذاته فهو لا محالة متوجه إلى الكمال الذاتي الجوهري- و كل ما يتوجه  نحو الكمال بحسب الفطرة الأولى فهو لا يموت بل يتحول من نشأة إلى نشأة أخرى و من دار إلى دار أعلى و الحركة المنبعثة  عن الذات ليست‏ إلا نفسانية و أما هذه الحركات الطبيعية التي للبسائط العنصرية من مكان إلى مكان- فليست منبعثة عن ذات المحرك إذ شرط انبعاثها عن الطبيعة خروجها عن أحيازها الطبيعية- فهي بسبب أمر خارج عن ذات المتحرك و أما حركات المركبات المعدنية و النباتية فهي أيضا مفتقرة في انبعاثها إلى أمور خارجة كحرارة طابخة أو برودة جماعة أو رطوبة مسهلة- لقبول الأشكال و التحولات و غير ذلك و أما الحركة الذاتية التي في الطبيعة فهي و إن كانت منبعثة عن الذات لكن الطبائع العنصرية البسيطة لتضادها متفاسدة غير باقية بالعدد- و أما جواهر النفوس الحيوانية و طبائع الأجرام الفلكية التي هي عين نفوسها فهي حية بحياة ذاتية لأنها دائمة التشوق إلى منزل البقاء و حركتها إلى الكمال أمر ذاتي لها و تلك النفوس إن كانت عقلية كالنفوس الفلكية و الكاملين في العلم من النفوس الإنسانية فلها حشر إلى الله تعالى في دار المفارقات العقلية و إن لم تكن عقلية بل وهمية أو خيالية فلها أيضا حشر إلى عالم النفوس على طبقاتها في الشرف و الدنو و السعادة و الشقاوة فإن الشقاوة في المعاد لا ينافي الاستكمال في الوجود النفساني بحسب الجربزة الشيطانية أو الشهوة البهيمية أو الغلبة السبعية فإنها كمالات لسائر النفوس و رذائل للنفس الإنسانية.

مطلب سوم: نفس چون حرکتش بالذات است مرگ ندارد ملا صدرا این مطلب را نیز درست و صحیح می داند زیرا هر چیزی که حرکت منبعث از ذاتش باشد مرگ ندارد لذا اجسام بما هی اجسام و خود جسم یعنی با قطع نظر از طبیعت و صورت نوعیه و به اصطلاح جسم به معنی ماده نه جنس یعنی جسم بشرط لا که هیولای ثانیه است نه لا بشرط که اتحاد با صورت دارد، چنین جسمی به معنی ماده مایت است و میرا می باشد زیرا حرکتی که در جسم است مربوط به طبیعت و صورت نوعیه است نه مربوط به جسم بما هو جسم بنابرین هر چیزی که حرکت منبعث از ذاتش باشد مرگ در او راه ندارد و باقی است و زوال و فساد ندارد منتهی این که حرکت از ذات آن باشد یک توضیح لازم دارد زیرا در بحث گذشته بیان شد که محرک اول همه ی حرکات طبیعت است و همه ی حرکات منبعث از ذات و طبیعت و جوهر جسم است و اجسام و نباتات و معادن از بین می روند و فساد می یابند لذا این جمله نیاز به توضیح دارد که هر چیزی حرکت مربوط به ذاتش باشد مرگ و زوال ندارد
توضیح: هر چیزی که حرکت منبعث از ذاتش باشد با 2 شرط زوال و فساد ندارد؛
1-حرکت منبعث از ذات مطلق باشد و مشروط به شرطی نباشد یعنی وابسته به تأثیر بیرونی نباشد و متأثر از خارج از خود نباشد
2-تضاد برای او در کار نباشد
در این صورت و با این دو شرط مرگ و زوال و فساد در آن شیئ نیست مانند نفوس فلکی و نفوس حیوانی و نفوس حیوانی که حرکت در ذات آنهاست بنا بر حرکت جوهری خود طبیعت حرکت می کند و این دو شرط در آن است حرکت در آن متأثر از خارج و چیزی غیر از طبیعت آنها نیست و تضادی هم در آنها در کار نیست زیرا در مفارقات و مجردات تضاد و تنازع و جنگی در کار نیست
در مقابل حرکت دیگر قرار می گیرد که با این که آنها هم منبعث از ذات است در مقابل این 3، نفس انسان و حیوان و فلک 3 حرکت دیگر هم هست که محرک اول آنها طبیعت است و از ذات منبعث است اما این شروط در آنها نیست و نمی توان گفت مرگ ندارد؛
1-طبیعتی که حرکت اَینی و مکانی دارد مانند سنگی که از بالا به پایین می آید
2-حرکات مرکبات از قبیل معادن و نبات مانند تشکلات و تحولات و تقدُّرات و اوضاع گوناگون یک نبات مقدار و وضع و شکل گوناگون می یابد
3-حرکات تمام طبایع اجسام مانند حرکتی که طبیعت سنگ دارد که از ذات آن منبعث می شود زیرا همه ی حرکات عرضی از طبیعت و جوهر منبعث می شود و اگر طبیعتی نبود حرکت عرضی هم نمی بود
حال سنگ و معادن و جوهر اجسام مرگ و فساد دارند زیرا دو شرط را ندارند اگر چه حرکت طبیعی سنگی از بالا به پایین از طبیعت و ذات سنگ است اما این انبعاث این حرکت از طبیعت تحت تأثیر خارج است زیرا سنگ از مکان طبیعی خود خارج شده است و به طرف بالا پرتاب شده است حالا به طرف پایین می آید به تعبیر حاجی سبزواری این حرکت برای عدم حرکت است و این حرکت برای این است تا سنگ در مکان طبیعی خود قرار و آرام بگیرد و ساکن شود لذا نمی توان گفت: چون این حرکت منبعث از ذات است این سنگ زوال نا پذیر است معادن و نباتات که اشکال گوناگون و وضع ها و مقدار های مختلف می یابد اگر چه این حرکات هم باز منبعث از ذات و طبیعت معادن و نباتات است اما این انبعاث حرکت از بیرون است یعنی منبعث از کیفیات اربع؛ یبوست و رطوبت و حرارت و برودت است حرارتی که موجب طبخ می شود و برودتی که موجب جمع شدن و شکل گرفتن اینهاست و رطوبتی که شکل پذیری را تسهیل می کند تا حرکات کیفی را بوجود می آورد پس این دو مورد شرط اول را ندارند
مورد 3 هم که حرکت در طبایع همه ی اجسام است یعنی همان حرکتی که در جوهر و طبیعت و ذات هر جسمی است مانند سنگ و غیر سنگ است درست است که این حرکت از ذات و طبیعت منبعث است اما شرط دوم را ندارد و گرفتار تضاد می باشد در اجسام تضاد است مثلا حرارت و برودت باعث می شود آتش و هوا با یکدیگر سر نزاع و ناسازگاری و تضاد داشته باشند و این تضاد باعث فسادشان می شود یا رطوبت و یبوست آب و خاک سبب تضاد و بعد زوال آنها می شود اگر این تضاد نبود آنها هم مرگ و زوال نداشتند
 پس نفس چون متحرک بالذات است و حرکت از ذاتش منبعث است و این هم مطلق است و مشروط به شرطی نیست و تضادی هم برای نفوس در کار نیست لذا نفس نامیرا است
 لذا این که حکمای قدیم و اقدم گفته اند: نفس چون متحرک بالذات است نمی میرد، سخن درستی است آن چه همیشه حرکت دارد و هرگز از حرکت باز نمی ایستد چگونه می میرد؟ این حرکتی هم که در طبیعت و نفس است حرکت رو به جلو و رو به کمال است وقتی از مرتبه ای به مرتبه بالاتر ارتقاء می یابد این حرکت اشتدادی و رو به جلو است و از یک مرتبه پایین تر به مرتبه ای بالاتر راه می یابد
اگر نفس، نفس فلکی یا نفس انسان و آدم کامل باشد که در علم کامل است یعنی به مرتبه تعقل رسیده باشد رو به عالم عقول حرکت می کند این مقصدش عالم عقل و "عند ملیک مقتدر" است نفوس فلکی که عین جرم فلک است
 و فرق نفس و طبیعت به اعتبار است؛ مقصود نفس فلکی از حرکت تشبه به عقول است نفس انسانی هم که در علم کامل شده است مقصد حرکتشان و مطلبشان عالم تجرد تام و عالم عقل است که در جوار حق تعالی است مقصد نفوس انسانی کامل مقام عندیت است که عالم عقل است
 و نفوس حیوانی و انسانی متوسط مقصدشان عالم مثال است حال یا در شاخه و مسیر سعادت به این ارتقاء راه می یابند یا در مسیر شقاوت به عالم مثال راه می یابند کمال در شقاوت کمال در شیطنت و بهیمیت و سبعیت است و عده ای در این راه و مسیر به نهایت راه خود در عالم مثال می رسند و عده ای هم در شاخه ی سعادت به کمال خود می رسند نفوس حیوانی هم بنا بر آیه « و اذا الوحوش حشرت » حشر در عالم مثال دارند.
این تببیین ملا صدرا نسبت به سخن کسانی است که از راه حرکت به معرفت نفس می رسند.