درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: براهین خاص بر این که فعل قوا فعل نفس است
و هاهنا وجوه أخرى خاصة:
أحدها:  إنا ندعي أن محل  الشهوة و الغضب ليس هو البدن‏
و لا جسم من الأجسام لأن كل جسم منقسم كما ثبت فلو كان محل الشهوة و النفرة هو الجسم لم يمتنع أن يقوم بأحد طرفيه شهوة و بطرفه الآخر نفرة حتى يكون الشخص الواحد في الحالة الواحدة لشي‏ء واحد مشتهيا و نافرا.
و ثانيها: أن القوة الوهمية قوة غير مادية
و إلا لانقسمت العداوة و الصداقة لانقسام محلها و كانت من ذوات الأوضاع فحينئذ يكون للصداقة ربع و ثلث و تكون قابلة للإشارة الحسية بأن هذه العداوة هناك في الفوق أو في التحت أو في السوق أو في البيت و ليس كذلك.
و ثالثها: أن الخيال و الحفظ قوة غير جسمانية
و عليه براهين قوية سبق ذكر بعضها في مباحث العقل و المعقولات و الذي نذكر منها هاهنا؛
 أنا قد برهنا هناك على أن الصور التي يشاهدها النائمون و الممرورون أو يتخيلها المتخيلون أمور وجودية يمتنع أن يكون محلها جزء البدن لما بيناه أن البدن ذا وضع و تلك الصور ليست من ذوات الأوضاع‏ و لما ثبت أيضا في بداهة العقول من امتناع انطباع العظيم في الصغير فإذا هي موجودة للنفس قائمة بها ضربا آخر من القيام.
طريق آخر: أن الصور الخيالية لو كانت منطبعة في الروح الدماغي كما هو المشهور من القوم لكان لا يخلو إما أن يكون لكل صورة موضع معين غير موضع الصورة الأخرى و ذلك محال إذ الإنسان الواحد قد يحفظ المجلدات و يشاهد أكثر الأقاليم و البلدان و عجائبها و يبقى صور تلك الأشياء في حفظه و خياله و من المعلوم بالبداهة أن الروح الدماغي لا يفي بذلك و إما أن ينطبع جميع تلك الصور في محل واحد- فيكون الخيال كاللوح الذي يكتب فيه الخطوط بعضها على البعض و لا يتميز شي‏ء منها- و لكن الخيال ليس كذلك إذ يشاهدها متميزا بعضها عن بعض غير مغشوش فعلمنا أن الصور غير منطبعة على أن من الممتنع أن يتلاقى الأشياء المتحدة في الطبيعة و لا تصير متحدة الوجود و إذا اتحدت فمن الممتنع أن يختص البعض بأن يكون محلا لصورة دون البعض.
وجه آخر: أن الروح الخيالي لكونه جسما لا بد أن يكون له مقدار فإذا تخيلنا المقدار فعند ذلك لو حصل فيه المقدار لزم  حلول المقدارين في مادة واحدة و هو محال.

پس از بیان 3 برهان کلی، اکنون سه برهان خاص بر این مطلب اقامه می شود که فعل قوا فعل نفس است، 3 برهان از 3 قوه؛
1-قوه شوقیه: که دو شاخه دارد شهوت و غضب دارد و کار این دو کار نفس است
2-قوه واهمه: فعل قوه واهمه فعل نفس است
3-قوه خیال: فعل قوه خیال کار نفس است
مقدمه کلی 3 برهان: در این براهین از راه تجرد این قوای شوقیه و واهمه و خیال استفاده می شود و ابتدا ثابت می شود که این قوا مجرد اند و در این صورت که مجرد اند باید در نفس باشند نه در بدن و جسم و ماده زیرا انسان از دو چیز فراهم آمده است؛
1-بدن
2-نفس
لذا؛
-اگر این قوا در بدن نباشد پس در نفس خواهند بود
-وقتی در نفس باشند نفس مجرد است لذا قوا مجرد خواهند بود
-و ثابت می شود که فعل قوای شوقیه و واهمه و خیال فعل نفس است
برهان خاص نخست: محل شهوت و غضب بدن نمی تواند باشد و در جسم وجود ندارند شوق به جذب ملایم و دفع منافر در بدن نیست زیرا اگر محلشان در بدن باشد جسم قابل انقسام الی ما لا نهایة له است -که در جای خود به برهان ثابت شده است- اگر قوه شوقیه در جسم باشد از این روی که جسم قبول انقسام تا بی نهایت دارد باید قوه شوقیه هم به تبع انقسام محل انقسام را بپذیرد مانند تقسیم یک جسم که به تبع آن رنگ آن جسم هم تقسیم می شود
اگر قوه شوقیه تقسیم شود به این معنا است که جایی از بدن می تواند شهوت باشد و در جای دیگری هم غضب باشد و در این صورت به این معنا خواهد بود که یک شخص در حالتی نسبت به یک چیز هم شهوت داشته باشد و هم غضب. در صورتی که چنین چیزی امکان ندارد پس جای قوه شوقیه در نفس مجرد است و مجرد می باشد و شهوت و غضب فعل و کار نفس است
برهان خاص دوم: قوه واهمه -که مدرِک معانی جزئیه است مانند صداقت زید و عداوت گرگ - هم مادی و بدنی نیست و در بدن جایی ندارد به دو دلیل؛
دلیل نخست: اگر واهمه مادی بود و در بدن جای داشت باید به تبع انقسام محل تقسیم می شد مثلا باید صداقت و عداوت قابل تقسیم باشد و نصف داشته باشد در حالی که قابل تقسیم نمی باشند
دلیل دوم: اگر واهمه مادی بود باید صداقت و عداوت قابل اشاره حسی باشند و در جهتی قرار می گرفتند مثلا صداقت در تحت و یا در سوق و در بیت و ...باشد که چنین نیست پس قوه واهمه هم مادی و جسمانی نیست در نفس است و مجرد می باشد
برهان خاص سوم: تجرد خیال و صوَر خیالی است تجرد خیال در جلد 3 و در مباحث عقل و عاقل و معقول گذشته و ما براهین قوی بر اثبات تجرد خیال اقامه کردیم.
خیال خود 4 معنا دارد؛
1-قوه حافظ صوری که حس مشترک ادراک می کند
2-گاه مراد از خیال تمام حواس باطنه است
3-گاه متصرفه و متخیله مراد است که تحت استخدام واهمه می باشد
4-خیال یعنی امر سرابی که واقعیت ندارد
 در این جا 4 برهان بر تجرد خیال و صور خیالی اقامه می شود و از 4 راه تجرد آن را اثبات می کنیم؛
راه نخست اثبات تجرد خیال:
- کسانی که خواب می بینند
-یا آنان که مریض اند و صفرا بر مزاجشان غالب شده است
-یا افراد خیال پرداز
 صورت هایی را مشاهده یا پردازش می کنند که این صورت ها در خارج نیستند و الا همه آن صورت ها را می دیدند اما به هرحال این صور وجود دارند که مورد تصور و تخیل قرار می گیرند اما این صور در کجا قرار دارند؟در عضوی اند؟ و یا در بدن اند؟ یا مجرد است؟ و در نفس است؟
قوه خیال مجرد است و کار آن همان کار نفس است اما چرا قوه خیال نمی تواند در بدن باشد به دو دلیل؛
دلیل نخست: بدن ذات وضع است و قابل اشاره حسیه می باشد و اگر خیال و صور خیالی در بدن بود باید قابل اشاره حسیه می بود اما به صورت خیالی نمی توان اشاره حسی کرد
دلیل دوم: به جهت امتناع انطباع کبیر در صغیر است بالضرورت و بداهت و ضوح عقل انطباع کبیر در صغیر محال است؛ اگر صورت و خیال، مادی باشد گاهی صور قابل مشاهده و خیال، بزرگتر از بدن و اعضای بدن است و نمی تواند در بدن موجود گردد پس صور خیالی مجرد اند
راه دوم اثبات تجرد خیال: اگر آن گونه که مشهور و مشاء می گویند: که قوه خیال و صور خیالی که یکی اند در روح بخاری دماغی باشند و در جسم و ماده باشند گاهی اوقات شخصی مجلداتی از کتاب ها راحفظ می کند یا کسی گردشگر است و شهر ها و مناظر زیادی را در خیال خود دارد اگر قرار باشد این صورت ها در روح بخاری و در مغز سر و مادی باشند این ها آیا هر یک در یک جزء از روح بخاری دماغی اند یا همه در یک نقطه اند؟
صورت نخست: این دو اشکال دارد؛
1-روح بخاری دماغی وافی و کافی به این همه صورت ها نیست و مغز سر گنجایش این همه صورت ها را ندارد
2-اشیائی که اتحاد در طبیعت و اتحاد در ماهیت دارند اینها در صورت تلاقی اتحاد وجودی پیدا می کنند مثلا دو تا آب که در طبیعت و ماهیت با هم شریک اند وقتی به هم برسند یک آب را تشکیل می دهند این صورت های خیالی اتحاد در طبیعت دارند و ماهیت همه صورت خیالی است و لذا وقتی در روح بخاری دماغی تلاقی بکنند باید اتحاد وجودی بیابند و یکی شوند و در این صورت امکان ندارد که هر صورت خیالی در یک جزء و در قسمتی در دماغ و روح بخاری دماغی باشد
صورت دوم: که همه در یک نقطه جمع شوند در این صورت دماغ و روح بخاری مثَل لوح و صفحه ای را می یابد که خطوطی را روی هم کشیده باشند مانند cd های با قابلیت چند بار رایت کردن اما در صورتی که در روح بخاری دماغی باشد در نتیجه خطوط مغشوش و غیر قابل خواندن می شود و خطوط تمایز از یکدیگر نخواهند داشت در حالی که صور خیالی به صورت متمایز و مشخص از هم در صفحه خیال وجود دارند.
راه سوم اثبات تجرد خیال: اگر قوه خیال مادی باشد و در محل مادی بدن و مغز سر باشد خود خیال اندازه و حجمی دارد و هنگامی که یک صورت مقداریه در خیال شخص بیاید لازم می آید یک محل، دو مقدار بیابد؛
-مقداری که خود خیال دارد
-صورت مقداری که بعد به خیال شخص منتقل شده است
و امکان ندارد که یک محل مادی دو مقدار و محل داشته باشد.
راه چهارم اثبات تجرد خیال: این طریق را ابن سینا در کتاب مباحثات اقامه کرده که البته با تشکیک است و روی این برهان ایشان نظر قطعی بر تجرد خیال نیافته است لذا باز هم شک دارد که قوه خیال مجرد است یا خیر؟