درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان سوم بر النفس کل القوی
فثبت بهذا: أن جوهر نفسك الذي أنت به أنت سامع و مبصر و متألم و ملتذ و عاقل و فاهم و باطش و ماش و إن احتاج في كل نوع من هذه الأفعال إلى آلة مخصوصة طبيعية و ذلك مما لا نزاع فيه ما دمنا في عالم الطبيعة و إن انسلخت النفس عن البدن و استقلت في الوجود صدرت هذه الأفاعيل عنها بدون الآلة كما شاهده أصحاب النفوس الكاملة و دل عليه النوم فإنا نفعل هذه الأفاعيل حالة المنام من غير استعانة بهذه الآلات.
البرهان الثالث‏:
من طرف العلم على أن النفس مدركة للجزئيات لا شك في أن النفس ذات شخصية و هي متعلقة بالبدن تعلق التدبير و التصرف كما ستعلم و معلوم أن النفس المعينة ليست مدبرة للبدن الكلي و إلا لكانت عقلا مفارقا بالكلية و لم يكن تعلقها بالبدن المعين إلا كتعلقها بسائر الأبدان و التالي باطل فالمقدم كذلك فهي إذن مدبرة لبدن جزئي و تدبير الشخص من حيث هو الشخص يستحيل إلا بعد العلم به من حيث هويته الشخصية و ذلك لا يكون إلا بحضور صورته الشخصية عند النفس- و ذلك يستلزم كون النفس مدركة للجزئيات و هي مدركة للكليات ففي الإنسان هوية واحدة ذات أطوار متعددة.
فإن قلت: إن نفسي مدبر بدنا كليا ثم إنه يتخصص ذلك التدبير لتخصص القابل.
قلت: هذا باطل؛
 أما أولا: فكل عاقل يجد من نفسه أنه لا يحاول تدبير بدن كلي بل مقصوده تدبير بدنه الخاص.
و أما ثانيا: فتخصص هذا التدبير بسبب القابل إنما يكون معقولا إذا كان بدن الشخص قابلا لتدبير معين لا تقبله سائر الأبدان و ليس الأمر كذلك فإن كل‏ تدبير يقبله سائر الأبدان فيستحيل أن يكون تخصص التدبير لتخصص القابل-
 و أما ثالثا: فتخصص البدن و تعينه إنما يكون بسبب تصرف النفس و تدبيرها لأنها الجامعة لأجزائه و الحافظة لمزاجه فلو كان تخصص التدبير بسبب تخصص البدن لزم الدور.
 فهذه هي الوجوه الكلية في بيان أن النفس كل القوى و ليس في ذلك إبطال القوى كما سبق‏.

این که نفس با قوا افعال ادراک و تحریک را انجام می دهد و با واسطه قوا این افعال را انجام می دهد تا زمانی است که نفس در عالم طبیعت است و بدن بسته به نفس است
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس****کنون که در سراچه ترکیب، تخته بند تنم

لذا است که نفس در این تخته بند قدرت پرواز ندارد و به وسیله قوا کارها را انجام می دهد اما همین که مستقل از بدن شد و از بدن رها شد حال چه؛
- به موت طبیعی باشد
- یا به مرگ ارادی و اختیاری باشد مانند اصحاب کشف و شهود
- و چه به نوم و خواب باشد که النوم اخو الموت و «الله یتوفی الانفس حین موتها»
در هر صورت نفس برای صدور این کارها نیاز به دنیا ندارد نفس تا تعلق به بدن دارد و تا زنده است بخواهد ببیند باید با چشم ببیند و با گوش بشنود و با دست اخذ کند و با پا راه برود اما در حالات فوق نیاز به قوای طبیعی ندارد مانند هواپیما که تا روی زمین است روی چرخ است و با آن حرکت می کند اما وقتی پرواز کرد باید چرخها را ببندد و گرنه همین چرخ ها مانع حرکت او می شود حاجی سبزواری گوید:
طفلی است جان و مهد تن او را قرار گاه****چون گشت راهرو فکند مهد یک طرف
در تنگنای بیضه بود جوجه از قصور****پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف

و به قول کلیم کاشانی؛
گر بی دیده راه نتوان رفت پس چرا**** چشم از جهان چون بستی از آن می توان گذشت

برهان سوم: که از راه ادراک است آن هم از راه ادراک جزئیات اقامه برهان بر النفس کل القوی می شود این برهان در چند مقدمه تفکیک می شود؛
مقدمه 1: نفس تعین و تشخص جزئی دارد نفس زید غیر از نفس عمرو است و نفس ها جزئی اند
مقدمه 2: نفس تعلق تدبیری و تصرفی و استکمالی به بدن دارد نفس با تصرف و تدبیر بدن به کمال می رسد بیان این مقدمه در فصل 1 باب 7 همین جلد می آید
مقدمه 3: نفس معین و مشخص باید تدبیر بدن شخصی و جزئی کند نه بدن کلی را مثلا نفس زید باید بدن زید را تدبیر کند نه تمام ابدان انسان ها را زیرا اگر مدبّر بدن کلی باشد فرشته و عقل مفارق می شود و نسبتش به همه بدن ها علی السویه می گردد و علاقه تدبیر به همه ی بدن ها دارد اما اکمالی نه استکمالی یعنی ابدان را به کمال می رساند نه خود به کمال برسد
مقدمه 4: نفس معینی که علاقه تدبیری و تصرفی به بدن خاص و جزئی دارد باید آن بدن جزئی را ادراک کند و الا تعلق تصرفی و تدبیری آن محال است
 البته ادراک نفس به بدن شخصی ادراکی حضوری است یعنی وجود خارجی بدن در پیشگاه نفس حضور دارد
در نتیجه؛
- نفس جزئیات را ادراک می کند
- و از طرفی نفس مدرک کلیات هم هست ذات نفس که قوه عاقله است ادراک کلیات می کند
 لذا نفس مدرک جزئیات و کلیات است و ثابت می شود النفس کل القوی زیرا نفس مراتب گوناگون و ظهورات مختلف و اطوار و جلوه های مختلفی دارد با یک جلوه کلیات را و با جلوه ای جزئیات را ادراک می کند.
اشکال: نفس مدبِّر بدن کلی است وما  مقدمه 3 را قبول نداریم نفس هر بدنی که باشد را تدبیر می کند هر چند الان بدن زید را تدبیر کند اما برای نفس فرقی ندارد که بدن زید باشد یا بدن دیگری منتهی تخصص بدن موجب تخصص تدبیر شود یعنی بدن خاص مانند بدن زید، باعث می شود که تدبیر نفس زید به بدن زید اختصاص بیابد و الا مدبر بدن زید کلی است و تخصص بدن موجب تخصص تدبیر نفس می شود
ملا صدرا از این اشکال، 3 جواب می دهند؛
جواب نخست: این که نفس مدبر بدن کلی باشد خلاف وجدان است و از خود وجدان می کنیم که نفس ما مدبر بدن کلی نیست بلکه مدبر نفس خاص است
جواب دوم: تخصص بدن در صورتی باعث تخصص تدبیر می شود که سایر ابدان غیر از بدن خاص، تدبیر نفس را قبول نکنند که چنین نیست
جواب سوم: لزوم دور یعنی اگر تخصص بدن موجب تخصص نفس شود موجب دور می شود زیرا این که تخصص بدن بخواهد موجب تخصیص نفس شود یعنی تدبیر نفس متوقف بر تخصص بدن است و از طرفی تخصص بدن متوقف بر تدبیر نفس است و بدن خاص بودن بدون تدبیر نفس نمی شود زیرا قبلا گذشت که؛ نفس هم جامع اجزای بدن است و هم حافظ مزاج و ترکیب بدن است و بدون نفس اجزای بدن دور هم جمع نمی شود و ترکیبشان باقی نمی ماند نفس جامع و حافظ مزاج بدن است. در باب 2 فصل 1 این بحث گذشته است.
تا اینجا 3 برهان کلی برای النفس کل القوی از 3 ناحیه مختلف اقامه شد که عبارت بود؛
-از ناحیه عالم
-از ناحیه معلوم
-از ناحیه علم و ادراک
برهان کلی یعنی این براهین در قوه خاصی جاری نمی شد بلکه در همه ی قوا جاری می شد اما از این به بعد هر برهانی، خاص قوه ای است و در قوه ای جاری می شود.