درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وحدت اعتباری واهمه و عاقله
و اعلم: أن هذه القوى و إن كانت متغايرة الوجود مختلفة الحدوث منفكّا بعضها عن بعض فمن الحيوانما لا يكون له إلا الحس الظاهر و منه ما له خيال و لا وهم له و منه ما لا حفظ له إلا أنها ترجع عند كمالها إلى ذات واحدة لها شئون كثيرة- و سيجي‏ء بيان أن النفس بذاتها مدركة للصور الجزئية و المعاني الكلية في فصل معقود لهذا فكن منتظرا متوقعا لبيانه و إن سبق منا تنبيهات كثيرة يتفطن الذكي اللبيب على هذا المطلب من غير كلفة لكنا نوضحه زيادة إيضاح لأنها مطلب عال و متاع ثمنه غال.
و مما يؤيد ما ذكرناه أن الشيخ قال في الشفا في آخر الفصل الأول من المقالة الرابعة من الكلام في النفس و يشبه أن يكون القوة الوهمية هي بعينها المفكرة و المتخيلة و المتذكرة و هي بعينها الحاكمة فيكون بذاتها حاكمة و بحركاتها و أفعالها متخيلة و متذكرة فتكون متخيلة بما يعمل في الصور و المعاني و متذكرة بما ينتهي إليه عملها و أما الحافظة فهي قوة خزانتها انتهى و لا ينافي هذا ما ذكره قبل هذا الكلام متصلا به بل يؤيده و هو قوله و هذه القوة المركبة بين الصورة و الصورة- و بين الصورة و المعنى و بين المعنى و المعنى كأنها القوة الوهمية بالموضع لا من حيث تحكم بل من حيث يعمل لتصل إلى الحكم و قد جعل مكانها وسط الدماغ ليكون‏ لها اتصال بخزانتي المعنى و الصورة انتهى فإنه دل على أن مبدأ الذي ينسب إليه التفكر- و التذكر و التخيل و الحفظ هو شي‏ء واحد بالهوية و الذات كما أن مبدأ الجميع في الإنسان هو ذات واحدة يتشعب منه فروع و قوى باعتبار أطواره المختلفة و درجاته المتفاوتة.
و قال أيضا: في فصل القوى النفسانية من كتاب القانون و هاهنا موضع نظر فلسفي أنه هل الحافظة و المتذكرة و المسترجعة لما غاب عن الحفظ من مخزونات الوهم قوة واحدة أو قوتان و لكن ليس ذلك مما يلزم الطبيب انتهى.
و إنما لم يحكم هاهنا و لم يجزم بأحد الشقين التغاير أو الاتحاد لأن الحكم به إما على سبيل المبدئية فليس ذلك مما يبتني عليه قاعدة طبية و لا على أن يكون مطلوبا هناك إذ ليس هذا من المسائل التي يلزم الطبيب أن يعرفها إذ موضع أفعال الوهم و الحفظ عضو واحد أو كالواحد عندهم إذا وقعت فيه آفة تسري في غيره أيضا فما الحاجة لهم إلى معرفتها.
و أيضا الحكم النظري مفتقر إلى حجة و بيان و ليس يمكن إثباته بالأدلة الطبية و إثباته بالبراهين اللمية لا يكون إلا في علم آخر فوق الطب و لكن قال في الشفا بهذه العبارة و هذه القوة يعني الحافظة يسمى أيضا متذكرة فتكون حافظة لصيانتها ما فيها و متذكرة لسرعة استعدادها لاستثباتها و التصوير لها مستعيدة إياها إذا فقدت- و ذلك إذا أقبل الوهم بقوته المتخيلة فجعل يعرض واحدا واحدا من الصور إلى آخر كلامه.
فهذا يدل على أنهما قوة واحدة و قد مر أن الذكر يتم بفعلين و الاسترجاع بثلاثة أفاعيل- فوحدة كل من الذكر و الاسترجاع اعتبارية و كذا وحدة القوة التي مبدؤه و فوق هذا كلام آخر موعود بيانه و بالجملة لا اضطراب في كلامه أصلا كما ظن بعضهم بل هذه القوى مع تعددها عنده مفتقرة بعضها إلى بعض و كلها آلات للوهم و نسبة الأفاعيل إليها كنسبة الفعل إلى الآلة و الفعل بالحقيقة منسوب إلى ذي الآلة لا إلى الآلة و الوهم أيضا آلة للعقل فيما له عقل و أما أن جميع القوى المدركة و المحركة- مع تعددها و تخالفها عين حقيقة واحدة شخصية لها وحدة جمعية تشمل هذه المعاني‏ و هوياتها فشي‏ء لم يذهب إليه الشيخ و أتباعه فاستمع لما يتلى عليك من عالم الأسرار- بشرط صونها عن الأغيار.

واهمه به کمک متخیله استعراض صور موجود در خیال را می کند زید محبتی در گذشته به ما کرده است و حال می خواهی به یاد بیاوری در صورت اول تمام صورت های خیال را به یاد می آوری از محبت عمرو و بکر و ... تا به زید برسی و اینجا از صورت به معنا می رسی
صورت دوم استعراض معانی موجود در حافظه که سیر از معنا به صورت است مثلا مهر و بی مهری هایی که در گذشته دیده ای را بررسی می کند تا به لطف زید برسی در همین جا ملا صدرا می فرماید: اگر صورت زید از خیال به جهت فراموشی و یا اشتباه و یا تردد محو شده بود نیاز به احساس جدید است تا زید را دوباره ببینی و صورتش را حس مشترک به خیال تحویل دهد و لطف زید را به یاد بیاوریم.
در عبارت متن 3 صورت نیست بلکه دو صورت است و دومی به شکل سومی کشیده می شود که درس قبل به عنوان صورت 3 مطرح شد بود واکنون اصلاح نمودیم.
اگر چه تغایر وجود قوا به دلیل انفکاک از هم دلالت بر تعدد قوا دارد مثلا حیوانی است که حس ظاهر دارد اما خیال ندارد حیوانی است که هردو را دارد اما وهم ندارد در صورت کامل شدن قوای حیوانی که با حصول قوه وهم قوای حیوانی کامل می شود در این صورت؛
- تمام قوای حیوانی به یک قوه که وهم باشد بر می گردند
-و تمام قوای انسانی به یک قوه که عقل باشد بر می گردد زیرا کمال قوا در انسان به حصول قوه عاقله است
 واهمه حیوان شوؤن و مراتب و ابعاد گوناگون و مختلفی دارد؛
- از یک بعد حس ظاهر می شود
-از یک بعد خیال می شود
-از بعد دیگری هم وهم می شود
یا قوه عاقله در انسان شوؤن و تجلیات و ظهورات و مراتب و ابعاد گوناگونی دارد؛
-از یک بعد عقل، احساس می شود و حس ظاهر خواهد بود
-از بعدی خیال شود
-از جنبه ای واهمه است
قبلا گفته شد استرجاع معنای جزئی به 3 چیز تمام می شود؛
-ادراک
-حفظ
-تصرف
تذکر و یادآوری به 2 چیز تمام می شود؛
-ادراک
-حفظ
در نتیجه وحدت قوه مسترجعه وحدت اعتباری خواهد بود و وحدت قوه ذاکره اعتباری است همین حرف را نسبت به واهمه انسان و حیوان هم می گوییم آن هم وحدت اعتباری دارد زیرا وهم حس ظاهر و خیال و وهم است
 و هکذا وحدت عاقله و عقل اعتباری است زیرا که عاقله حس ظاهر و خیال و وهم است و تمام قوای حیوانی، آلت وهم می شوند و تمام قوای انسانی، آلت عقل خواهند بود و فعل آلت در واقع از آنِ ذی الآلة است و فعلش به ذی آلت منسوب است کار حس ظاهر در حیوان در حقیقت کار وهم است حس ظاهر وسیله است در انسان هم کار احساس کار عقل است و کار وهم هم کار عقل است
ملا صدرا گوید: در گذشته به این مطلب اشاره شد که قوه عاقله مدرک جزئیات و کلیات است اما به خاطر اهمیت ویژه در فصل 5 این باب دوباره به طور مستقل از آن بحث می کنیم
ملا صدرا برای تأیید سخن خود سراغ کلمات ابن سینا می رود اما ملا صدرا قدمی فرا تر از ابن سینا می نهد و مطلب را در سطح بالاتری بیان می دارد
فخر رازی بر این باور است که کلمات ابن سینا در قانون و شفا اضطراب و تشویش دارد و ملا صدرا کلمات ابن سینا را نقل می فرماید و ایشان را از پریشان گویی مبرا می داند؛
مطلب نخست سخن ابن سینا: واهمه و متصرفه و ذاکره و حافظه یک چیز است جز این که همین یک قوه؛
- از آن جهت که ادراک می کند واهمه است
-و از آن جهت که تصرف در صور و معانی می کند متصرفه است
-و از جهت نتیجه ای که متصرفه در صور و معانی به بار می آورد ذاکره می شود
-و از جهت خزانه بودن برای معانی حافظه می شود
در یاد آوری و استعاده:
- ادراک لازم است
- تصرف متصرفه که استعراض صور و معانی است لازم است
-حفظ معنای جزئی در حافظه می خواهیم
-نتیجه ای که برآیند آنها تذکر و یاد آوری آن معنای جزئی است ذاکره می شود.
لذا واهمه یک قوه است که از جهات مختلف معانی مختلف می یابد
مطلب دوم سخن ابن سینا: که قول دوم منافاتی با مطلب اول ندارد و این اشاره به اضطراب و تشویشی است که فخر ادعا کرده است بلکه مطلب دوم در راستای تأیید همان مطلب نخست است و ابن سینا می فرماید قوه متصرفه که ترکیب گر است در؛
-بین دو صورت
-یا بین دو معنا
-یا بین صورت و معنا ترکیب می کند
قوه متصرفه همان قوه ی وهمیه به موضوع است و حکم و ادراک ندارد البته "کأنَّ" متصرف قوه وهم به موضوع است و حکم و ادراک ندارد یعنی موضوع حکم و ادراک را درست می کند و با استعراض صور و معانی که در خیال و حافظه اند موضوع برای ادراک و وهم می سازد تا وهم معنای جزئی که در سدد یادآوری آن هستیم را درک کند
چطور توهم منافات این مطلب با قبلی می شود؟
به خاطر نفی ادراکی که ابن سینا از متصرفه می کند زیرا متصرفه حکم و ادراک ندارد اما واهمه ادراک دارد پس این ها دو تا قوه اند لذا فخر توهم اضطراب در عبارت دارد و شاید کسی توهم تعدد و تغایر بین واهمه و متصرفه داشته باشد اما این دو تا قوه متعدد نمی باشد زیرا متصرفه را همان وهم می داند اما وهم به موضوع نه به حکم و ادراک بلکه واهمه ی موضوع درست کن برای ادراک و حکم است پس متصرفه همان واهمه است
مطلب سوم سخن ابن سینا: از کتاب قانون نقل شده است که ابن سینا یک مسأله فلسفی را طرح می کند که آیا حافظه با ذاکره و مسترجعه یک قوه اند یا دو قوه است؟
 و بعد فرماید: بر طبیب فهم و معرفت این معنا لازم نیست و اظهار نظری هم نمی کند و فخر از همین عدم داوری ابن سینا توهم اضطراب و تشویش می کند
ملا صدرا برای این که بر امثال فخر رازی روشن شود که تزلزلی در سخن ابن سینا نیست، مطلب او در قانون را شرح می دهد که چرا ابن سینا در این کتاب طبی داوری نکرده است؟
 به 3 جهت است؛
1-این مطلب از مبادی علم طب نیست و مسایل علم طب بر این مطلب توقفی ندارد که حافظه با ذاکره و مسترجعه یکی باشد یا دوتا قوه باشد این مسأله از مبادی تصدیقیه علم طب نیست و طب توقف بر آن ندارد تا ابن سینا آن را بیان کرده و داوری کند
2-این مطلب از مسائل علم طب هم نیست زیرا در طب موضع همه ی قوا را یکی می دانند که مغز سر است یا در حکم یک چیز می دانند زیرا دماغ و مغز سر تجاویفی دارد اما در حکم واحد است زیرا اگر آسیبی به یک قسمت به از مغز سر برسد به بقیه قسمت ها هم سرایت می کند کسی که ضربه مغری می شود به حافظه و ذاکره هم آسیب می بیند
3-همان طور که خود ابن سینا فرمود: این یک مسأله فلسفی است و اثبات آن به  دلیل و برهان نیاز دارد بر خلاف مسائل طبی که با تجربه و کثرت مشاهده قابل اثبات اند طب جای برهان نیست لذا ابن سینا داوری نکرده است.
مطلب چهارم سخن ابن سینا: در شفا ایشان می فرماید: حافظه و ذاکره و مسترجعه یک چیز است منتها این یک چیز؛
- از جهت صیانت معانی، حافظه می شود
-از جهت استثبات و تذکار و تذکر معنا، ذاکره می شود
-از نظر استرجاع و استعاده معنا، مسترجعه می شود.
بعد استرجاع را که واهمه به کمک متخیله با استعراض صور و معانی انجام می دهد را خاطر نشان می کند خلاصه نظر ابن سینا به این جا می رسد که ملا صدرا یک قدم جلو تر است ابن سینا گوید: قوای ادراکی به یک چیز بر می گردد که در حیوان وهم و در انسان عقل است
 اما ملا صدرا قوای تحریکی را می افزاید که قوای ادراکی و تحریکی هر دو به یک چیز بر می گردد و لذا فصل بعدی را به همین اختصاص می دهد که "النفس کل القوی" در انسان یک چیز است که عقل و ذات نفس است که هم مدرِک است و هم محرِّک و ادراک ظاهری و باطنی می کند و تحریک آن به تشویق و اشتیاق و عمل است.