درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط ابصار
فصل (10): في أنه لا بد في الإبصار من توسط الجسم الشفاف‏
و اعلم: أن الحجة على ذلك أن تأثير القوى المتعلقة بالأجسام في شي‏ء و تأثرها عنه لا يكون إلا بمشاركة الوضع و منشأ ذلك أن التأثير و التأثر لا يكون إلا بين شيئين بينهما- علاقة علية و معلولية و هذه العلاقة متحققة بالذات بين القوة و ما يتعلق به من مادة أو موضوع أو بدن لأنها إما علة ذاته أو علة تشخصه أو كماله و متحققة بالعرض بينها و بين ما له نسبة وضعية إلى ذلك المتعلق به فإن العلاقة الوضعية في الأجسام- بمنزلة العلاقة العلية في العقليات إذ الوضع هو بعينه نحو وجود الجسم و تشخصه‏ فإذا كان الجسمان بحيث يتجاوران بأن يتصل طرفاهما فكأنهما كانا جسما واحدا فإذا وقع تأثير خارجي على أحدهما فيسري ذلك التأثير إلى الآخر كما تسخن بعض جسم بالنار فإنه يتسخن بعضه الآخر أيضا بذلك التسخين و كما استضاء سطح بضوء النير يستضي‏ء سطح آخر وضعه إلى الأول كوضعه إلى ذلك النير و إنما قيدنا التأثير بالخارجي لأن التأثير الباطني الذي لا يكون بحسب الوضع لا يسري فيما يجاور الشي‏ء.
 فإذا تقرر هذا  فنقول: إن الإحساس كالإبصار و غيره هو عبارة عن تأثر القوى الحاسة من المؤثر الجسماني و هو الأمر المحسوس الخارجي فلا بد هاهنا من علاقة وضعية بين مادة القوة الحاسة و ذلك الأمر المحسوس و تلك العلاقة لا تتحقق بمجرد المحاذاة من غير توسط جسم مادي بينهما إذ لا علاقة بين أمرين لا اتصال بينهما وضعا- و لا نسبة بينهما طبعا بل العلاقة إما ربط عقلي أو اتصال حسي فلا بد من وجود جسم واصل بينهما و ذلك الجسم إن كان جسما كثيفا مظلم الثخن فليس هو في نفسه قابلا للأثر النوري فكيف يوجب ارتباط المبصر بالبصر أو ارتباط المنير بالمستنير فإن الرابط بين الشيئين لا بد و أن يكون من قبلهما لا أن يكون منافيا لفعلهما فإذن لا بد أن يكون بينهما جسم مشف غير حاجز و لا مانع لوقوع أحد الأثرين أعني النور من النير إلى المستنير أو من البصر إلى  المبصر أو تأدية الشبح من المبصر إلى البصر.

فصل 10:
این فصل -که آخرین فصل درباره ابصار از 5 فصل مربوطه است- در این باره است که در ابصار باید جسم شفاف و هوای روشنی بین چشم و مرئی و مبصر فاصله شود
برهان: قوه ابصار و قوای حسیه قوای جسمانی اند و تعلق به جسم دارند تأثیر و تأثّر در جسمانیات به مشارکت وضع است یعنی درمورد تأثیر و تأثّر جسمانیات باید وضع مخصوصی بین آن ها بر قرار باشد تا از یکدیگر تأثیر و تأثّر بپذیرد پس در مورد ابصار که قوه ای جسمانی است برای متأثر بودن از مرئی باید هوای روشنی بین چشم و آن جسم مبصر واسطه باشد و بدون آن ابصار محقق نمی شود
تفصیل برهان: برای روشن شدن برهان و منتج بودن آن توجه به 5 مطلب لازم است؛
مطلب نخست: تأثیر و تأثّر دو قسم است؛ 
1-طبعی یا طبیعی: در این نوعتأثیر و تأثّر احتیاجی به وضع نیست این نوع از تأثیر و تأثّر بین علت و معلول درایجاد و احتیاج آن ها است
2-وضعی:آ« ابصار مححآآآنآآآآ« در این نوعتأثیر و تأثّر نیاز به وضع است همان وضعی که یکی از اعراض 9 گانه است یعنی نسبتی که اجزای شیئ به هم و همه به خارج دارند این نوع در محدوده اجسام محقق می شود
مثال 1: جسمی که بوسیله آتشی گرم شده در جسم مجاور و متصل خود اثر می کند جسم گرم شده مؤثر و جسم مجاور متأثر است و این تأثیر و تأثّر وضعی و به مشارکت وضع است و اگر مشارکت وضعی نباشد و متصل هم نباشند این تأثیر و تأثّر تحقق نمی شود
مثال 2: نور که بر جسمی تابیده به جسم موازی و برابر آن هم می تابد و اگر این دو جسم در محازات و در برابر هم نباشند تأثیر و تأثّر رخ نمی دهد
مطلب دوم: قوای احساسی تعلق به؛
- یک ماده
-و یک موضوع و محل
-و یک بدنی دارند
زیرا این قوا جسمانی اند و به جسم تعلق دارند تعلق به این صورت است که مثلا ابصار تعلق به ماده و موضوع و بدنی دارد و نقشی هم که نسبت به آن ایفا می کند متفاوت است؛
-نسبت به ماده: ابصار نقش علیت بلکه شرکت در علیت دارد و شریکة العلة است
-نسبت به موضوع و محل: ابصار نقش مُشخِّص به آن دارد
-نسبت به بدن: نقش مکمِّل آن است و کمال دهنده به آن بدن است
زیرا؛
-صورت: شریکة العلة برای ماده است
-عرض: مشخِّص موضوع و محل است و آن را تشخص و جزئیت می دهد
-کمال بدن است
اما؛
-ماده ای که قوه ابصار به آن تعلق دارد چشم است کسی که قوه باصره ندارد چشم ندارد که نمی ببیند و محلی که بایستی چشم در آن می بود پوچ است
-محل و موضوع قوه باصره هم روح بخاری در ملتقی العصبتین در پیشانی است قوه باصره حالّ در آن محل و عارض ب رآن موضوع و محل است و تشخص آن به همین قوه باصره است و بدون آن آن محل تشخص نمی یابد
-بدنی هم هست که قوه باصره تعلق به آن دارد و کمال آن است و بدنی که قوه باصره نددارد کامل نیست و با قوه باصره کمال می یابد
مطلب سوم: تأثیر و تأثّر؛
- اگر طبعی و طبیعی است بالذات می باشد مانند تأثیر و تأثّر بین علت و معلول است و واسطه ای نمی خورد معلول متأثر از علت است و هیچ واسطه ای هم در میان نیست
-و اگر وضعی باشد بالعرض است و با دقتی که علامه طباطبایی دارد بالتبع است (ملا صدرا بالعرض می فرماید و علامه می فرماید: مقصود از آن بایستی بالتبع باشد )
در نوع وضعی، تأثیر و تأثّر بالذات نیست مثلا قوه باصره متأثر از جسم مبصر و مرئی در خارج می شود و این با واسطه است و واسطه آن ماده چشم است یعنی چشم از آن جسم مرئی و مبصر در خارج متأثر می شود و بعد قوه باصره هم که تعلق به ماده چشم دارد آن هم تأثر می یابد و ابصار تحقق یابد
اما آیا این تأثیر و تأثّر بالعرض است یا بالتبع؟
اگر بگویی بالعرض است یعنی مجاز است یعنی؛
- هیچ تأثیر و تأثّری در بین مرئی و مبصر و ماده چشم نباید باشد
-یا هیچ تأثیر و تأثّری بین جسم مرئی و مبصر و قوه باصره نباید باشد
در حالی که چنین نیست و هر دو از جسم مرئی و مبصر خارجی متأثر می شود ماده چشم و قوه باصره الاّ که تأثر قوه باصره بالتبع و به دنبال تأثر ماده چشم است اگر بالعرض بگویی یعنی مجاز است - و به گفته علامه در تعلیقه - مجاز اصلا در برهان راه ندارد لذا باید بالتبع گفته شود
مطلب چهارم: سرّ و راز تأثیر و تأثّر وضعی بین اجسام در چیست؟ چرا وقتی جسمی با آتش گرم می شود جسم مجاور آن نیز گرم می شود و از آن تأثیر و تأثّر می یابد؟
جواب: علامه در حاشیه می فرماید: سرّ آن مطلبی است که از حکمت متعالیه بدست می آید که به تعبیر ایشان اعراض از مراتب وجود جوهر اند یا به تعبیر دیگر عرَض جلوه های وجود جوهر اند یعنی همان جوهر است که در مرتبه وجود عرض جلوه گر می شود و تجلی می یابد لذا وضعی که جسم دارد نحوه وجود جسم است نسبت اجزاء جسم با هم و با خارج از خود نحو وجود جسم است یعنی اصلا جسم به این نحو و به این فرم تحقق می یابد بنابرین دو جسمی که مثلا نسبت وضعیه آن ها مجاورت و اتصال است یا محازات و روبرویی است مانند جسم گرم شده با آتش و جسمی که از تابش نور روشن می شود این دو جسم که نسبت وضعیه و نحو وجود و تشخصشان مجاورت است در حکم یک جسم قرار می گیرند لذا بین آن ها تأثیر و تأثّر برقرار می شود
مطلب پنجم: تأثیر و تأثّر وضعی بین اجسام در صورتی از جسمی به جسم دیگر سرایت می کند که تأثیر خارجی باشد نه داخلی و جسم از خارج از خود تأثیر بپذیرد و بعد به جسم دیگر سرایت کند مثلا جسم از آتش خارجی گرم شود و بعد گرما به جسم مجاور منتقل گردد اگر تأثیر خارجی شود و مؤثر خارج از جسم شد آن گاه تأثیر و تأثّر وضعی بین اجسام تحقق می یابد
اما اگر تأثیر باطنی و از داخل جسم شد به جسم مجاور سرایت نمی کند مثلا کسی کنارت بنشیند و از داخل حواس او در گیر باشد و تخیلاتی انجام می دهد تصورات داخلی او به مجاورش سرایت نمی کند یا کسی در مجاور شما خوابیده است رؤیایی که او می بیند در شما اثر ندارد
تفصیل برهان: نتیجه 5 مطلبی که بیان شد این است که اگر بخواهد ابصار تحقق بیابد و قوه باصره بخواهد بواسطه ماده چشم از آن جسم مرئی و مبصر خارجی و آن را ببیند باید رابط و پیوند دهنده ای در بین باشد
باید یک وضع و محازات خاصی بین چشم و آن مبصر و مرئی خارجی باشد
وضع و محازات خاص یعنی؛
-قُرب مُفرط نباشد
-بُعد مفرط هم نباشد
-اتصال مخصوصی باشد و یک واسطه ای بین مرئی و مبصر خارجی با چشم باشد و رابطه و پیوند آنها را برقرار کند که این رابط طبیعی نیست زیرا در اینجا علیت و معلولیتی در کار نیست باید وضعی باشد
مقصود از اتصال مخصوص این است که اتصال بواسطه جسم شفافی باشد که هوای روشن باشد و بین آن ها برقرار می گردد .
-تا طبق نظریه خروج شعاع، شعاع چشم را به آن مرئی و مبصر خارجی برساند در هوای تاریک نمی تواند واسطه گری کند زیرا واسطه باید از سنخ همان چیزی باشد که می خواهد برای آن وساطت کند هوای روشن می تواند نور چشم را به مرئی و مبصر برساند
-و یا بر مبنای انطباع می تواند شبح و صورت مبصر را به چشم برساند و این از هوای روشن می آید و در نتیجه آن چه در عنوان این بحث مطرح شد ثابت می شود که در ابصار لازم است جسم شفاف و هوای روشنی واسطه شود.