درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله منکران انطباع و نقد آن
الحجة الثانية:
أن الإبصار لو كان بالانطباع لما كنا نفرق بين القريب و البعيد- فإن المبصر إذا كان هو الشبح المنطبع في العين فذلك الشبح لا يختلف حاله بأن يرتسم من شي‏ء بعيد أو شي‏ء قريب كما أن الجسمين إذا حضر عند الرائي أحدهما من مكان قريب و الآخر من مكان بعيد فالرائي لا يعرف من حيث الإبصار أن أحدهما من مكان قريب و الآخر من مكان بعيد لكن الإحساس بالقرب و البعد حاصل فيبطل الانطباع.
و الجواب: بأنه لم لا يجوز أن ينطبع في الرائي صور المسافات الطويلة و القصيرة- فلا جرم صح منه أن يدركها.
الحجة الثالثة:
أن الرطوبة الجليدية إن كانت غير ملونة وجب  أن لا يتشبح بالأشكال و الألوان كالهواء و إن كانت ملونة لزم محالان.
أحدهما: أن يختلط لون المرئي بلونها فلا يحصل الإحساس بلون المرئي.
و ثانيهما: أن لا يتأدى الشكل و اللون الحاصل في سطحه إلى ما وراءها من ملتقى العصبتين كما في الجسم الملون إذا انطبع على سطحه شكل و صورة فإنه لم يتأد إلى ما وراءه.
الحجة الرابعة:
أن المبصرات لو انطبعت في الجليدية لكان يمكننا أن نحس تلك‏ الصورة منطبعة فيها كما أن الخضرة متى انعكست عن جسم إلى الجدار أمكننا أن ندركها و لكنا إذا نظرنا إلى الصورة المنطبعة في الجليدية وجدنا يختلف مواضعها بحسب اختلاف مقامات الناظرين و لو كانت الصورة منطبعة لكان محل انطباعها معينا فما كان يختلف بحسب اختلاف المقامات و حيث اختلفت فعلمنا أن الصورة غير منطبعة فيها.
أقول: هاتان الحجتان قويتان على من قال بانطباع صورة المرئي في الجليدية- و نحن لا نقول به بل بأن الصورة متمثلة عند النفس من غير انطباع و لا حلول كما مر.
الحجة الخامسة:
زعم جالينوس أنه لو كان يخرج من المبصر شبح إلى الجليدية- لكان قد نقص المبصر أو اضمحل على طول الزمان و هذا في غاية السقوط لأن أصحاب الانطباع لا يقولون بانفصال شي‏ء من المبصر إلى البصر بل بأن مقابلة الجليدية سبب لاستعدادها لأن يحدث فيها من المبدإ صورة مساوية لصورة المرئي فتلك الصورة الحادثة هي الإبصار.
الحجة السادسة:
أن الفاعل الجسماني لا يمكنه أن يفعل في الجسم البعيد إلا بعد فعله في الجسم القريب فلو كان المرئي قد فعل اللون و الشكل المخصوص في العين- لكان قد فعلها في الهواء المتوسط و ليس كذلك بشهادة الحس.
و جوابه: أن ما ذكرتم بعد تسليمه إنما يلزم إذا كان القريب مستعدا لقبول الفعل كالبعيد و ليس في الهواء استعداد أن ينطبع فيه صورة المرئي‏

دلیل دوم منکران انطباع: اگر ابصار به انطباع صورت مبصر در جلیدیه باشد نباید بتوان قرب و بعد مرئی را تشخیص بدهیم زیرا صورت که مشخص نمی کند که از فاصله نزدیک منطبع شده یا از فاصله دور در حالی که ما قرب و بعد مرئی را نسبت به خود تشخیص می دهیم
جواب: صورت مسافت هم در چشم منطبع می شود مانند صورت مبصَر
دلیل سوم منکران انطباع: آیا جلیدیه و مردمک چشم رنگ دارد یا خیر؟
-اگر رنگ ندارد پس انطباعی نیست زیرا اگر صورت مبصر با شکل و لونی که دارد انطباع در جلیدیه بیابد جلیدیه رنگ مبصر را می گیرد
-و اگر رنگ داشته باشد دو اشکال لازم می آید؛
اشکال 1: بین تشخیص این که می بینیم که آیا رنگ مبصر است یا مردمک، خلط می شود
اشکال 2: اگر مردمک رنگ داشته باشد نمی تواند صورت مبصر را به پشت خود یعنی به ملتقی العصبتین منتقل کند زیرا ابصار در روح بخاری موجود در ملتقی العصبتین است و اگر مردمک رنگ داشته باشد صورت مبصر را منعکس نمی کند ابصار محقق نخواهد شد
دلیل چهارم منکران انطباع: اگر کیفیت ابصار به انطباع باشد نباید وقتی که ما صورت واقع در جلیدیه کسی را می نگریم و وقتی در چشمان کسی نگاه می کنی نباید جای آن صورت عوض شود در حالی که عوض می شود حال این که اگر آن صورت انطباع در جلیدیه یافته باشد نباید جایش عوض شود مانند نقشی که روی دیواری حک شده از هر زاویه ای که بنگری ثابت است و تغییر نمی کند
جواب: ملا صدرا می فرماید: دلیل 3 و 4 دو دلیل قوی بر ابطال انطباع است و جواب ندارد البته ما که به آن قایل نمی باشیم و ابصار را به انشاء نفس می دانیم اما حاجی سبزواری از دلیل 3 جواب داده و گفته: دلیل 4 قوی و بی جواب است و علامه طباطبایی از دلیل 4 هم جواب داده اند؛
جواب حاجی سبزواری از دلیل 3: پاسخ ایشان نقضی و با آب صاف و با بلور و شیشه است و فرماید: چشم مانند آب صاف است که با وجود بی رنگی شبح و صورت در آن منعکس می شود مانند هوا نیست زیرا هوا رنگ ندارد و شبح و عکسی هم در آن نمی افتد لذا گفته شد: اگر چشم رنگ ندارد انطباعی در آن صورت نمی گیرد مانند هوا اما حاجی فرماید جلیدیه مانند هوا نیست مانند آب است
جواب علامه از دلیل 4: صورتی که ما در چشم کسی می بینیم آن صورت غیر از آن صورتی است که به واسطه آن ابصار محقق می شود این مانند این است که عکسی در یک آینه ای منعکس شده و ما هم آن را می بینیم و از زوایای مختلف که می نگریم جا عوض می کند این غیر از آن صورتی است که ابصار شخص با آن محقق می شود. و نظریه انطباع را ابطال نمی کند.
دلیل پنجم منکران انطباع: این دلیل را جالینوس بیان داشته و بسیار سخیف و سست است وی اذعان می دارد: اگر ابصار به انطباع باشد باید رفته رقته از جسم کاسته و در نهایت جسم نابود گردد زیرا در هر بار که به جسم می نگری صورتی از آن به چشم می آید و در گذر زمان باید جسم مضمحل گردد
جواب: در نظریه انطباع چیزی از بصر جدا نمی شود تا در جلیدیه منطبع گردد و جسم به تدریج نابود شود بلکه وقتی بین مرئی و چشم مقابله ایجاد می شود جلیدیه این آمادگی را می یابد تا صورتی در آن نقش بندد
دلیل ششم منکران انطباع: اگر مبصر صورتش بر جلیدیه منطبع گردد باید در آن هوایی که بین مبصر و جلیدیه است انطباع بیابد در حالی که ما در هوا صورت و نقش و عکسی نمی بینیم و این از این روی است که اگر فاعل جسمانی بخواهد فعلی را در جسم دور انجام بدهد باید قبلا آن فعل را در جسم نزدیک انجام دهد مثلا بخاری قبل از آن که ده متری خود را گرم کند ابتدا باید فاصله نزدیک تر را گرم کند
ملا صدرا دو جواب می دهد؛
جواب1: ما قبول نداریم که هر فاعل جسمانی برای تأثیر در جسم دور ابتدا باید در جسم نزدیک تأثیر بگذارد حاجی سبزواری در حاشیه می فرماید: خورشید در گرمایی که به زمین می دهد به جسم نزدیک به خود مانند سیاره عطارد گرما نمی دهد
جواب 2: استعداد و قابلیت در جسم نزدیک شرط است و هوا قابلیت و استعداد انطباع صورت در آن را ندارد و اگر قابلیت می داشت قبل از آن که صورت در جلیدیه منطبع گردد در هوای بین آنها منطبع می شد.