درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه ادله انطباعیون و ادله منکران انطباع
و سادسها: أن الممرورين قد يبصرون صورا مخصوصة متمايزة
و هي غير موجودة في الخارج و لا بد لها من وجود لامتيازها و تعينها فهي لا محالة موجودة في البصر أو في جزء من أجزائه و إذا ثبت كيفية الإبصار في بعض المواضع و أنها بالانطباع ثبت في غيره أيضا لعدم الفرق.
و أجيب: بأن ذلك يدل على أن الإبصار في هذا النوع بالانطباع و لا يدل على أن إبصارنا للموجودات الخارجية لأجل انطباع صورها.
أقول: الحق أن هذه الحجة قوية على إبطال مذهب الشعاع و مذهب  من يرى أن الرؤية تتعلق بالصورة الخارجة من غير شعاع لكن لا يضر مذهبنا بل يؤكده.
و سابعها: أن شبح المرئي يبقى في الخيال حتى يمكننا تخييله متى شئنا و إذا كانت القوة الخيالية تأخذ شبح المتخيل فكذلك القوة الباصرة.
و أجيب: بأنه مجرد تمثيل ثم الفارق أنا إنما أثبتنا الأشباح الخيالية لأنه لما لم يمكن تحصيل صورة في الخارج لم يكن بد من إثباتها في الخيال و أما الإبصار فلتحقق المبصر في الخارج لم نحتج إلى إثبات صورة منطبعة في القوة الباصرة بل أمكننا أن نقول إن الإبصار حالة إضافية بين القوة الباصرة و بين المبصرات الموجودة في الخارج.
و أما أدلة نفاة الانطباع‏:
فالحجة الأولى‏:
ما ذكره جالينوس و هو الذي عول عليه القوم أن الجسم لا ينطبع فيه من الأشكال إلا ما يساويه فلو كان الإبصار بالانطباع لاستحال منا أن نبصر إلا مقدار نقطة للناظر لكنا نبصر نصف كرة العالم.
و اعترضوا على هذه الحجة بوجوه؛
 أحدها: أن الجسم الصغير مساو للكبير في قبول الانقسامات بغير نهاية فلم لا يجوز أن يقبل شكله.
و ثانيها: هب أن البصر لا ينطبع فيه إلا ما يساويه لكن النفس بالمقايسة يعلم أن ما صورته هذا يكون مقداره بهذه النسبة كما في النقوش المصورة في الجدران و غيرها من الأشياء و ثالثها المعارضة بالصورة المشاهدة في المرآة من نصف كرة العالم فإذا جاز انطباع العظيم في الصغير في المرآة فليجز في البصر.
و رابعها: المعارضة بالصور الخيالية فإنا نتخيل بحرا من زيبق و جبلا من ياقوت و هذه الصورة لا محالة موجودة لتميزها و تعينها و تأثيرها في النفس و ليس وجودها في الخارج فهي لا محالة في محل منا و كذا الصور التي يشاهدها الممرورون- فإنهم قد يشاهدون صورا عظيمة هائلة فلا بد لها من محل فإن كان محلها أمرا جسمانيا من بدننا فحينئذ يكون الشي‏ء العظيم منطبعا في المحل الصغير فليجز في الإبصار مثله- و إن كان المدرك لذلك النفس فهو غير صحيح.
أما أولا: فلأنهم استدلوا على أن المدرك للجزئيات يستحيل أن يكون هو النفس-
و أما ثانيا: فلأنه إذا عقل انطباع صور المتخيلات و المبصرات في النفس مع أن لا مقدار لها و لا حجم أصلا فلأن يعقل انطباع الصور العظيمة في الحجم الصغير كان أقرب.
و أما ثالثا: فلأنه إذا جاز انطباع تلك الصور في النفس فصح القول بالانطباع- و صار النزاع بعد ذلك في محل الانطباع نزاعا آخر.

دلیل ششم انطباعیون: کسانیکه گرفتار مرض صرع اند صورت هایی را واقعا می بینند که در خارج این صورت ها وجود ندارد پس باید در چشم و یا در مردمک چشم ایشان موجود باشند و الا از کجا می بینند؟ و چون ابصار در این مورد به انطباع شد در بقیه موارد هم به انطباع خواهد بود
نقد این دلیل: بر فرض که در این مورد دیدن به انطباع بود این دلیل نمی شود که در موارد موجودات خارجیه هم ابصار به انطباع باشد
جواب ملا صدرا: این دلیل ششم قایلین به انطباع دلیلی قوی است و ابطال گر دلیل خروج شعاع و دلیل شیخ اشراق هم می باشد و هر دو را ابطال می کند زیرا در خارج چیزی وجود ندارد تا شعاعی از چشم خارج شود و به آن بخورد و ابصار محقق شود و یا این که اضافه اشراقیه بین نفس و موجود خارجی بوجود آید و ابصار محقق گردد خیر موجودی در خارج نیست
پس این دلیل قوی است اما به نظریه مختار ما ایراد و خدشه ای وارد نمی کند بلکه تأکید نظریه ما را می کند که ابصار به انشاء نفس است و نفس صورتی را در صقع و عالم خود باذن الله تعالی ایجاد می کند و لو در خارج چیزی نیست اما فرد صرعی در نفس خود صورتی را انشاء و ایجاد می کند
دلیل هفتم انطباعیون: صورت های متخیله در خیال باقی می ماند که هر وقت شخص خواست آن ها را تخیل می کند مثلا صورت ضریح امام رضا ع در خیال ما هست و هر گاه بخواهی می توانی تخیل کنی. قوه باصره هم صور مبصرات قبول می کند و صورت مبصر در قوه باصره و جلیدیه انطباع می یابد
نقد این دلیل: این دلیل قیاس مع الفارق است یعنی قوه باصره را به خیال تشبیه کرده اید فارق وجود دارد زیرا در مورد صور متخیله صورتی در خارج نیست لذا چاره ای نیست که بگویی صورت های خیالیه در خیال وجود دارد اما صورت های مبصر در خارج است و می توان گفت: ابصار به اضافه ی اشراقیه ای است که بین نفسی و صورت خارجی پیدا می شود.
ادله 7 گانه قایلین به انطباع و با نقد آن تمام شد و ملا صدرا در باره دلیل 2 و 6 با "اقول" اظهار نظر فرمودند و از این جا بخش دوم بحث که ادله منکران انطباع است آغاز می شود؛
بخش دوم فصل 7:
ادله منکران انطباع: ایشان شش دلیل بر انکار خود اقامه کرده اند؛
دلیل نخست منکران انطباع: این دلیل را جالینوس اقامه کرده است اگر ابصار به انطباع صورت مبصر در مردمک چشم باشد به اندازه مقدار مردمک چشم که به اندازه عدسی است فقط به همین اندازه از صورت مبصر در مردمک چشم انطباع شود و لازم می آید از هر مبصری فقط یک نقطه را ببینیم در حالی که ما کره را می بینیم
بر این دلیل 4 اعتراض شده است؛
اعتراض نخست: همان طور که صورت خارجی مبصر و مبصر خارجی دارای انقسمات غیر متناهیه است آن صورتی هم که از مبصر در مردمک چشم و به اندازه آن است آن هم انقسامات غیر متناهیه دارد کوه هیمالیا قابل انقسامات غیر متناهیه است و صورتی هم که از آن در جلیدیه انطباع یافته است همانند آن پذیرای صورت های غیر متناهیه است و لازم نمی آید از هر شیئ فقط نقطه را ببینیم بلکه شکل آن هم دیده می شود زیرا در شکل و قبول انقسامات کوه و مردمک چشم شبیه هم هستند.
اعتراض دوم: بر فرض قبول و تسلیم و تنزل که از مبصر خارجی به اندازه یک نقطه در چشم و مردمک انطباع می یابد و هم شکل هم نمی باشند لکن باز هم بنا بر قول به انطباع لازم نمی آید ما از هر چیزی به اندازه یک نقطه بیشتر نبینیم زیرا نفس با محاسبه و مقایسه اندازه صورت خارجی را درک می کند و می فهمد که مثلا کوه هیمالیا چه مقدار است کما این که در تابلوهای نقاشی و نقشه هم همین طور است و با مقیاس آن، اندازه واقعی کوه را در می یابیم و کذا از روی صورتی که بر روی مردمک است اندازه واقعی اشیاء را در می یابیم
اعتراض سوم: این اعتراض به معارضه است؛ این سخن شما معارض است با این که نیم کره ای مثلا در آینه مشاهده می شود همین طور هم در چشم صورت مبصر خارجی انطباع می یابد و لو اندازه آن شیئ خارجی بیشتر از نقطه ای در مردمک است
اعتراض چهارم: که باز هم به معارضه است؛ معارضه با صور خیالیه ای که در خارج موجود نیستند و با صور هولناک عظیمی که افراد صرعی مشاهده می کنند اما در خارج موجود نیست و دلیل شما با این 2 مورد معارض است مانند دریای جیوه و کوه یاقوت که در خارج نیست و مانند صورت هولناک صرعی ها آیا این دو مورد در نقطه ای از نقاط بدن منطبع و حلول می یابد و یا در نفس ؟
-اما در بدن: اگر در نقطه ای از بدن حلول می یابد بنابرین یک صورت بزرگی در محل کوچکی انطباع یافته است خب در ابصار هم همین طور باشد
-اما در نفس: اگر صور خیالی که در خارج موجود نیست در نفس پدید بیاید به 3 دلیل باطل است و در نفس پیدا نمی شود ؛
دلیل نخست: نفس جزئیات را ادراک نمی کند ( البته نفس بدون واسطه قوای بدنی ادراک جزئیات نکند)
دلیل دوم: صورت های بزرگی در نفس که حجم و مقدار ندارد منطبع می شود پس در مردمک چشم که به اندازه یک عدس اندازه و حجم دارد اولی است که صورت های خیالی در آن منطبع شود در نفس که حجم ندارد انطباع می یابد پس به طریق اولی باید در مردمک که کمی مقدار دارد انطباع یابد
دلیل سوم: اگر صورت های خیالی در نفس انطباع می یابد و در آن حلول و ورود می یابد پس قول به انطباع درست اما باید بحث کرد که محل انطباع کجاست؟ نفس است یا جلیدیه چشم؟