درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فوائد قواي ادراکي باطني و مرتبه حقيقي انساني
ثم كل ذلك لا يكفي لو لم يخلق في مقدم الدماغ إدراك آخر يسمى بالحس المشترك يتأدى إليه المحسوسات الخمس و يجتمع فيه و لولاه لطال الأمر على الحيوان و يقع في المهالك- فإن بعض الحيوانات كالفراش و غيرها لفقده الحس الباطني ربما يتهافت على النار مرة بعد أخرى و قد تأذى بها و لو كان له تخيل «1» و حفظ لما وقع الإحساس به أولا- لم يكن يعود إلى ما تأذى به مرة ثم مع ذلك ناقص لأنه لم يمكنه الحذر مما لا يدركه بالحس إذ ما لم يتأذ بشي‏ء فلا يدرى أنه مما يحذر منه فخلق الله للحيوانات الكاملة كالفرس و غيره قوة يدرك بها معنى جزئيا لا تدخل تحت حس و لا تخيل و تلك القوة هي الواهمة فإن الفرس مثلا يحذر من الأسد إذا رآه أولا من غير أن يتأذى به فلا يكون حذره موقوفا على أن يحس به مرة و يتأذى به و كذا الشاة يرى الذئب أولا فيحذره- و يرى الجمل و البقر و هما أعظم منه شكلا و أهول صورة فلا يحذرهما و إلى الآن يشارك البهائم الإنسان في هذه الإدراكات و بعد هذا يكون الترقي إلى حدود الإنسانية فيدرك عواقب الأمور و الأشياء التي لم يدخل تحت حس و لا تخيل و لا توهم و لا يقع الاقتصار في الحذر و الطلب على العاجلة بل يحذر الشرور الآجلة و يطلب الخيرات الآخرة فميز الله الإنسان من بين الحيوان بقوة أخرى هي أشرف من الكل بها يدرك منافع الأمور و مضارها و خيرات الآخرة و شرورها.
ثم اعلم: أن الحيوان لو اقتصر فيه على خلق الحواس و المدارك لإدراك الموافق من الأغذية و الأدوية و غير الموافق و لم يخلق له ميل في الطبع و شوق في النفس إليه- أو إرادة إياه في العقل يستحثه على الحركة إلى الموافق أو مقابلات هذه يستحثه على الحركة عن المخالف لكان البصر و سائر الحواس معطلة في حقه فاضطر أن يكون له ميل إلى ما يوافقه يسمى شهوة و نفرة عما يخالفه يسمى كراهة ليطلب بالشهوة الملائم- و يهرب بالكراهة المنافي ثم هذه المرتبة من الميل و النفرة في جملة القوى المحركة- و إن كفت في كمال وجود الحيوان بما هو حيوان لكن لا يكفي في كمال وجود الإنسان‏ الذي هو أشرف أنواع الحيوانات إذ الشهوة و الغضب سواء كان بحسب الشخص كشهوة الغذاء الموافق أو بحسب النوع كشهوة الجماع و الوقاع و الغضب على ما يخالف ذلك لا يدعوان إلا إلى ما ينفع و يضر في الحال أما في المال فلا يكفي هذه الداعية المسماة بالشهوة أو الغضب فخلق الله للإنسان داعية أخرى فوق الشهوة و الغضب مسخرة تحت إشارة العقل الهادي بنور الله إلى العواقب الأخروية المعرف لحسن الثواب و قبح العقاب و هذه الداعية هي المسماة بالإرادة و قد يسمى عند بعض علماء الدين باعثا دينيا و هي التي خص الله بني آدم بها و أفردهم بها عن البهائم إكراما و تعظيما كما ميزهم بالعقل العارف بعواقب الأشياء و هذه الإرادة تحت إشارة العقل كما أن الشهوة تحت إدراك الحس هذا ما لخصناه من كلام بعض علماء الإسلام- و حاولنا أن نذكره في هذا الفصل لجودة نظمه و حسن بيانه و لنعد إلى ذكر أحوال الحواس على التفصيل‏.
ادامه بحث اين فصل در 3 مطلب و محور بيان مي شود:
مطلب نخست: اشاره به ساير قواي نفس حيواني است يعني حواس باطنه و قواي محرکه که شوقيه و عامله است و منافع هر کدام نيز بيان و بحث درس قبل اين گونه تکميل مي شود فوائد اين قوا به نوعي مي تواند دليل وجود اين قوا در حيوان و انسان هم باشد.
فايده حس مشترک: نخستين حس باطنه است و اين حس به منزله حوضي است که از 5 نهر حواس ظاهره، داخل آن آب ريخته مي شود يعني تمام مدرکات حواس ظاهره به حس مشترک مي رسد و حس مشترک ادراک مي کند
فايده اين حس اين است که صورت باصره که مثلا صورت آتش است در حس مشترک مي آيد همچنين صورت احراق آتش که مدرک قوه لامسه است به حس مشترک رفته و در آن جا ادراک مي شود. اگر دست انسان با آتش تماس بيابد مي سوزد و انسان سوختگي را درک مي کند اگر هر دو صورت در حس مشترک جمع مي شود تا حيوان و انسان بفهمد که آتش مي سوزاند و حکم به سوزندگي آتش بکند.
فايده خيال: ادراکات حس مشترک و صورت هاي حس مشترک به خَيال مي رود و در آن جا بايگاني و حفظ شود خيال مخزن و حافظ صوَر جزئيه اي است که حس مشترک ادراک مي کند اگر يک بار انسان و حيواني با آتش تماس يافت و سوخت دفعه بعد از آتش احتراز مي کند تا نسوزد پروانه که فاقد حس مشترک و خيال است بارها خود را به آتش مي زند و مي سوزد و مانند مرغ آتش که آن هم حس مشترک ندارد
با هوايش در تموز و دي خوشيم****ماهي آبيم و مرغ آتشيم
 و اين فايده حس مشترک و خيال است
فايده واهمه: اين قوه مدرک معاني جزئيه است با وجود اين حس است که مثلا آهو از ابتدا که پلنگي را مي بيند از او فرار مي کند زيرا با واهمه عداوت آن را ادراک مي کند و از آن مي گريزد هر چند يک بار همه اين عداوت را تجربه نکرده و احساس و لمس اين عداوت را نکرده است اما شتر و گاو هر چند هيکل بزرگتري از شير و پلنگ و گرگ است گوسفند از آن نمي گريزد
فايده حافظه: اين قوه حافظ و نگهدار معاني جزئيه است که واهمه ادراک مي کند و تنظيم رفتار در برابر ادراکات وهمي از اين طريق و با مراجعه به حافظه است
فايده قواي محرکه: که خود دو بخش است؛
1-  قوه شوقيه: صورتي از منفعت و يا ضرر را درک مي کند
2-  قوه عامله: که منبثّ در ماهيچه ها و عضلات انسان و حيوان است و حرکت به سوي منفعت و يا گريز از خطر را تداوم مي بخشد
اگر اين دو قوه در انسان و حيوان نباشد وجود قواي مدرکه در انسان و حيوان لغو و عبث و بيهوده خواهد بود حيوان با قواي مدرکه منافع و مضارّ خود را ادراک مي کند و با نبود قوه شوقيه تا به سوي منفعت ها شوق ايجاد کند و قوه عامله در او حرکت ايجاد کند و حيوان به سوي منافع حرکت و از آسيب ها فرار کند، در اين صورت وجود شوقيه و عامله در او عبث خواهد بود.
مطلب دوم: خواجه طوسي در رساله تولي و تبري -که به درخواست کسي نوشته شده و در سابق با کتاب اخلاق محتشمي چاپ شده بود- مي فرمايد: در نبات جذب و دفع است درخت آب و غذا را از ريشه خود جذب و دفع مي کند.
 مراتب موجودات:
-  اگر بخواهي يک مرتبه پايين تر از نبات را لحاظ کني در طبايع و عناصر "ميل" است
يکي ميل است با هر ذره رقاص****کشد آن ذره را تا مقصد خاص
ثقيلين که آب و خاک است به مرکز زمين ميل دارد و اگر مانع و قاسري نباشد به مکان طبيعي خود که تحت و مرکز زمين است حرکت مي کند و اما قسر از مکان اصلي خود منحرف مي شوند و با رفع مانع دوباره به مکان طبيعي خودشان بر مي گردند و مکان طبيعي آتش و هوا در فوق است و خداوند در طبيعت عناصر اربعه يک ميلي به سوي مکان طبيعي قرار داده است که اگر قاسري آن را از مکان طبيعي آن خارج کند با بر طرف شدن قسر قاسر دوباره به مکان طبيعي خود بر مي گردد قول به ميل در مقابل نظريه جاذبه است که امروزيان مي گويند: در عناصر و طبايع ميل است و در نباتات جذب و دفع است
-  و همان ميل در نبات به صورت جذب و دفع در مي آيد و يک درخت از طريق ريشه خود مواد غذايي و آب را جذب و دفع مي کند
-  در حيوان ميل و جذب و دفع به صورت شهوت و غضب در مي آيد زيرا قوه شوقيه خود دو بخش دارد:
1-  شهوت: براي جذب ملايم و منافع که خود دو قسم است
-  شهوت شخصي: مانند جذب غذا
-  شهوت نوعي: مانند ميل به بقاء در موجودات
2-  غضب: براي دفع منافر
-  در انسان همان شهوت و غضب در حيوان 3 مرتبه دارد يعني لطيف تر مي شود و مرتبه آن بالاتر مي رود و به صورت هاي ذير در مي آيد؛
1-  شوق
2-  اعراض
3-  رهبت و رغبت
اين در مرتبه متوسطي در انسان است يعني در شهوت و غضب انسان با حيوان شريک است اما رهبت و رغبت و اعراض بالاتر است و شهوت و غضب حيواني در انسان که لطيف تر شود در اراده و کراهت نمود مي يابد
-  شهوت و غضب حيواني نسبت به خوردن و خوابيدن و لذت هاي مادي و دنيوي ديگري است
-  آن شوق و اعراض و رغبت و رهبت نسبت به لذات محسوس اخروي است يعني همان ثواب ها و عقاب هاي جسماني اخروي است البته جسم اعم از جسم مادي و جسم مثالي برزخي است
لذا در خطبه همام آمده: « لولا آجال التي کتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفة عين شوقا الي الثواب و خوفا من العقاب » و در عبارتي از امام سجاد ع آمده است: « ان قوما عبدوا الله رهبة و تلک عبادة العبيد و آخرين عبدوا الله رغبة و تلک عبادة التجار و آخرين عبدوا الله شکرا له و تلک عبادة الاحرار » رغبت در طمع ثواب هاي اُخروي و رهبت در ترس از عقاب هاي اخروي به کار رفته است
در واقع بهشت عوام همان مرتبه حيواني است و لو در ظاهر براي انسان است به قول شبستري؛
بهشت عاميان پر نان و آب است****به ظاهر آدمي، ليکن دواب است
-  مرتبه اراده و کراهت بالاتر است و اين مرتبه انساني است و -در مطلب بعد مفصل مي آيد- اين همان مرتبه "شکراً له" است و عبادت احرار مي باشد و مولي الموحدين ع فرمود: « الهي ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا في جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک »
کراهت هم همان است که در دعاي کميل فرمود: « الهي هب لي صبرت علي عذابک فکيف اصبر علي فراقک » اراده وصال و کراهت از فراق محبوب است
-  در مرتبه بالاتر همان ميل که در طبايع و عناصر است و جذب و دفع نباتات و شوق و اعراض و اراده و کراهت در مرتبه اي ديگر به صورت مودت و کراهت و به صورت تولي و تبري در مي آيد
-   و اگر طوري شود که انسان لايق مقام ربوبي شود به صورت جمال و جلال الهي در مي آيد و به صورت اوصاف جمال و جلال الهي تجلي و ظهور مي کند
مطلب سوم: از اين حدود و مراتبي که گفته شد کدام يک مرتبه انسانيت حقيقي و واقعي است نه انسانيت ظاهري و صوري؟
حد انسانيت و مرتبه آن، قوام و تحقق آن به عقل و تعقل است يعني اگر عقل بر وجود انسان حاکم باشد اين مرتبه انسانيت واقعي است و همان "شکراً له " در سخن امام سجاد ع است و" اهلاً للعبادة " در مناجات امام الموحدين امير مومنان ع است و آن مرتبه شوق به لقاي حق تعالي است کسي که دنبال لقاء الله و جنت معنوي باشد نه جنت مادي و حور و قصور، مرتبه انسانيت را بايد در يابد و اين مرتبه در عقلانيت محقق مي شود و قبل از آن نيست لذا در دعاي اول صحيفه سجاديه آمده: « و لو کانوا کذلک لخرجوا عن حدود الانسانيه الي حد البهيمة فکانوا کما وصف ف يمحکم کتابه؛ ان هم کالانعام بل هم اضل سبيلا » اين در صورتي است که انسان ها شکر نکنند و به مرتبه "شکراً له" نرسند و دنبال جنت لقاء و ترس از دوزخ فراق نباشند خواجه عبد الله گويد: « الهي چون آتش فراق داشتي با آتش دوزخ چه کار داشتي؟ »
و با اين وصف از مرتبه انسانيت خارج شده و به مرتبه چهار پايان مي رسند « بل هم اضل سبيلا » مي رسند و اين از اين روي است که؛ حيوانيت در حيوان قوي تر از حيوانيت در انسان است مگر اين که مرتبه انسانيت در خدمت حيوانيت قرار گيرد در اين صورت « بل هم اضل سبيلا » است و حيوانيت انسان از حيوانيت حيوان قوي تر مي شود.
آن اراده و کراهت در مرتبه کامله انسانيت پيدا مي شود و تابع عقل است کما اين که شوق و شهوت تابع احساس است اما اراده تابع فرمان عقل است و حاکم بر اراده عقل است و عقل حکم به اراده و کراهت مي کند چنان چه حس است که حکم به شهوت و غضب مي کند در صورتي مرتبه انسانيت در مرتبه حيوانيت قرار مي گيرد که عقل انسان تابع هواي انسان گردد که مولي الموحدين ع فرمود: « کم من عقلٍ اسير تحت هويً امير »
انسان در قواي حيواني با حيوانات مشترک است و خدا با عقل امتيازي براي انسان قايل شده است و او را در مرتبه بالاتر قرار داده است.