درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قوای حیوانیو معانی آن و روح بخاری و دلیلی اثبات آن
- فالنفس مع وحدتها تتضمن جميع القوى المدركة و المحركة المتخالفة نوعا عند ما ظهرت‏ في نشأة البدن و هي متحدة عند ما كانت في النفس كاتحاد الحواس الخمس في الحس المشترك و اتحاد المدارك كلها في العقل النظري و كاتحاد القوى المحركة النباتية- كالجذب و الدفع و غيرها في القوة النباتية و اتحاد جميع القوى المحركة المبثوثة في الأعضاء- في القوة الباعثة الحيوانية و العقل العملي في الإنسان‏.
فصل (15)
 في إثبات القوة الحيوانية للإنسان‏
اعلم أن كل طبيعة لنوع من أنواع الموجودات ما لم يستكمل شرائط النوع الأخس الأنقص الذي دونها و لم يستوف قواه و لوازمها لم تتخط به إلى النوع الأشرف الأتم و هذه قاعدة كلية برهانية ذكرها الشيخ في بعض كتبه و يستفاد من كتب المعلم الأول فالطبيعة التي بلغت إلى حد الإنسانية و النفس الناطقة لا بد من استيفائها- لجميع الشرائط الحيوانية أصولها و فروعها حتى يبلغ إلى مقام الناطقة فإذن لا بد في الإنسان من وجود القوة الحيوانية لكن لا على وجه التفصيل و التحصيل بأن يكون في الإنسان قوة حيوانية بالفعل و قوة أخرى إنسانية بل على الوجه الذي حققناه في الفلك من كون نفسه العقلية هي بعينها نفسه المنطبعة لا تغاير بينهما بالعدد بل بالمعنى و الأثر فالقوة الناطقة فينا بعينها هي القوة الحيوانية التي بلغت حد الناطقة- كما قد كررنا الإشارة إليه و المراد بها القوة التي بها يستعد الأعضاء لقبول قوى الحس و الحركة.
و اعلم:  أن الشيخ لم يتعرض لهذه القوة في كتبه الحكمية كالشفا و النجاة و غيرهما و لكنها أثبتها في القانون.
و جمهور الأطباء قائلون بها لا على وجه حققناه بل على أنها قوة منفصلة عن الناطقة- موجودة بالفعل مغايرة إياها.
در تتمه فصل 14 ملا صدرا یک نتیجه گیری می کند که متفرع بر مطالب فصل است و می فرماید؛ نتیجه همان که گذشت که گرچه قوا در مرتبه ظاهر مختلف اند باز در همین مرتبه ظاهر هم به نحوی وحدت دارند یعنی؛
- قوای مدرکه ظاهره یعنی حواس ظاهره همگی در حس مشترک جمع اند و در مرتبه حس مشترک وحدت دارند
-قوای مدرکه به طور کلی یعنی مدرکه ظاهره و باطنه همه در مرتبه عقل نظری جمع اند
-قوای نباتی همه در نفس نباتی جمع اند
-قوای محرکه که منبث در عضلات و ماهیچه های بدن انسان و حیوان اند همه در قوه شوقیه انسان و عقل عملی آن جمع اند.
-بالاتر از همه این که تمام قوای مدرکه و محرکه در نفس ناطقه جمع اند که؛
النفس فی وحدتها کل القوی*****و فعلها فی فعله قد انطوی
فصل 15
اثبات قوای حیوانی
آخرین فصل از باب سوم از سفر رابع راجع به قوه حیوانیه در انسان است که مراد از آن روح بخاری است. در این فصل 3 مطلب بحث می شود؛
-یکی اشتراک لفظی قوه حیوانیه و معانی مشترک آن است و در ضمن این مطلب روح بخاری هم توضیح داده می شود زیرا یکی از معانی قوه حیوانیه روح بخاری است
-مطلب دیگر درباره این است که آیا روح بخاری مستقل از نفس ناطقه موجود است یا به عنوان قوه ای از قوای نفس ناطقه است
-و مطلب آخر هم دلیل اثبات روح بخاری است
ملا صدرا در این فصل دلیل دیگران را نقل و نقد می نماید اما قبل از ورود به این مطالب باید درباره روح بخاری توجه به این مطلب داشت که روح بخاری از اصطلاحات طب قدیم است لذا ابن سینا درکتاب های فلسفی خود روح بخاری را مطرح نکرده است فقط در فلسفه به آن اشاره کرده است و بحث مفصل و مستوفا را در کتاب قانون آورده است در طب قدیم خیلی به روح بخاری اهتمام ورزیده می شد.
مطلب نخست: قوه حیوانیه مشترک لفظی بین دو معنا است؛
1-نفس حیوانی: گاه از قوه حیوانیه همین نفس حیوانی قصد می شود که دارای دو دسته قوای مدرکه و محرکه است و نفس مشترک بین انسان و حیوان است این بحث را ابن سینا در مبدأ و معاد در مقاله 3 این گونه تعریف می کند: « کمال اولٌ لجسم طبیعی آلی من شأنه ان یُحسّ و یتحرک بالارادة » شأنیت احساس و تحرک ارادی را این نوع حیوانی دارد و لذا نفس حیوانی دو دسته قوا پیدا می کند که اولی به ظاهره وباطنه و دومی به باعثه و فاعله یا شوقیه و عامله تقسیم می شود که بحث آن مفصل گذشته است.
2-روح بخاری: که مراد در این فصل است، از گردش خون در بدن بخار لطیفی متصاعد می شود که در تمام اعضا و جوارح و منافذ بدن نفوذ می کند و متعلق اول نفس همین روح بخاری است در جلد 9 بحث می شود که بدن متعلق اولی نفس ناطقه نیست و به واسطه روح بخاری نفس به بدن تعلق می گیرد چون نفس در کمال لطافت تجرد است و بدن هم در نهایت کثافت و غلظت مادیت است لذا یکباره نمی تواند تعلق به هم بیابند روح بخاری نقش واسطه بین این دو را ایفاء می کند چون از یک سو بخار لطیفی است و از طرفی هم مادی است.
تفصیل  و تکرار: خون صافی از کبد وارد سمت راست قلب می شود و در آنجا حرارت می بیند و بعد از سمت راست قلب وارد سمت چپ بدن می شود و حرارت بیشتری می بیند و بخار لطیفی از آن متصاعد می شود که روح بخاری حیوانی است زیرا اعضاء رئیسه بدن 3 تاست؛ کبد و قلب و دماغ و در هر یک هم، یک روح بخاری وجود دارد؛
- اولی روح بخاری قلبی حیوانی است. بعد همین بخار از طریق شرایان قسمتی از آن به طرف پایین و کبد می آید و قسمتی هم به طرف بالا و دماغ می رود
-آن بخشی که به طرف پایین می آید روح بخاری کبدی یا روح بخاری نباتی یا طبیعی می شود که محل نفس نباتی است یعنی محل قوای نفس نباتی مانند قوه غاذیه و تغذیه است در اینجا اطلاق لفظ محل دغدغه ای ندارد چون نفس نباتی مادی است.
-اما آن بخشی که به دماغ و مغز سر می آید در آنجا، بخار تبرید می شود و یک صفا و لطافت و شفافیتی شبیه اجرام سماوی و فلکی پیدا می کند- جسم فلکی از جسم عنصری زمینی لطیف تر است – این بخش، روح بخاری دماغی می شود و در تجاویف ثلاثه مغز سر جریان می یابد و از نظر حکمت مشاء "محل" نفس حیوانی می شود و در روح بخاری دماغی نفسانی حلول می کند اما از نظر ملا صدرا روح بخاری دماغی نفسانی "مظهر" نفس حیوانی می شود یعنی مظهر ادراکات و تحریکات انسان و متعلق نفس حیوانی می شود و نفس حیوانی تعلق به همین روح بخاری نفسانی دماغی می گیرد.
 بنابرین اگر روح بخاری دماغی را بخواهیم تعریف بکنیم این گونه خواهد بود؛ روح بخاری دماغی آن است که اعضاء را برای قبول حس و حرکت آماده می کند. چون محل و متعلق نفس حیوانی می شود و نفس حیوانی هم مبدأ ادراک و تحریک ارادی است.
 اما این که ملا صدرا در عنوان فصل قوه حیوانیه در انسان آورده، ایشان بنا دارد روح بخاری دماغی و نفسانی را بحث کند چون قوه حیوانیه در انسان در این فصل مورد بحث قرار می گیرد.
مطلب دوم: آیا روح بخاری دماغی حیوانی مستقل از نفس ناطقه است یا به عنوان یکی از مراحل و مراتب نفس ناطقه است؟
1-اطباء: ایشان قائل به استقلال روح بخاری اند و هیچ کاری ندارند که نفس ناطقه ای باشد یا نباشد ممکن است طبیب اصلا اعتقادی به نفس ناطقه نداشته باشد اما به روح بخاری به عنوان یک قوه مستقل از نفس باور دارند
2-ملا صدرا: ایشان با مبانی فلسفی خود بر این باور است که؛
- حکم این روح بخاری و قوه حیوانی حکم نفس حیوانی است اگرنظر به بالاتر داشته باشیم
-و حکم طبیعت و جسم و بدن است اگر نگاه به پایین تر(یعنی همان لطافتی که روح بخاری دارد و بدن ندارد) داشته باشیم.
ملا صدرا بر این باور است که خود طبیعت و بدن مرتبه نازله نفس است و یا مثلا نفس حیوانی را که معنای اول قوه حیوانیه است و اینجا مورد بحث نیست، ملا صدرا این ها را از مراتب و قوای نفس ناطقه می دانند.
همه این مراتب از لوازم و فروع و شوؤن نفس ناطقه اند ملا صدرا در اسفار بحث طبیعیات را مطرح نکرده چه برسد به بحث فلکیات اما می فرماید: ما در مورد فلک هم نظرمان همین است. و درباره نفس منطبعه فلک هم همین نظر را دارند که نفس منطبعه فلک که همان نفس حیوانی و درک کننده جزئیات در فلک است .آن هم جدای از نفس ناطقه و عاقله فلک باشد ابن سینا نفس ناطقه داشتن فلک را در اشارات و تنبیهات با عنوان سرّ بیان می کند
و لکل ما هناک حیُ ناطق****و لجمال الله دوما عاشقُ

نفس منطبعه فلک مستقل از نفس عاقله آن نیست و تغایر عددی ندارد که فلک دو نفس داشته باشد که یکی ناطقه و یکی منطبعه باشد بلکه تغایر نفوس فلک به معنا و اثر و مفهومی است اثر نفس منطبعه ادراک جزئیات است و اثر نفس ناطقه ادراک کلیات است. در انسان هم همین طور است و انسان نیز 3 عدد نفس ندارد تا که نباتی و حیوانی و انسانی باشد بلکه انسان یک نفس دارد که ناطقه است و بقیه مراتب پایین تر از شوؤن و مراتب و قوای نفس ناطقه انسان است.
مطلب سوم: دلیل اثبات قوه حیوانیه ی به معنی روح بخاری است در این باب دلیلی ملا صدرا دارد و دلیلی اطباء می آورند؛
دلیل ملا صدرا: دلیل ایشان همان برهان اخسّ است همان قاعده ای است که ابن سینا در کتب خود مطرح کرده و اصل آن را نیز از کتاب های ارسطو گرفته است در مقابل قاعده امکان اشرف با این فرق که مجرای قاعده امکان اشرف قوس نزول است و مجرای قاعده امکان اخسّ قوس صعود است.
مفاد قاعده ها:
1-امکان اشرف: تا نوع بالاتر، وجود پیدا نکند نوبت به وجود نوع پایین تر در قوس نزول نمی رسد تا نوع عقل پیدا نشود نوبت به جسم نمی رسد
2-قاعده امکان اخس: در قوس صعود است بر عکس این معناست که تا شیئ ایی نوع پایین تر را با همه لوازم و شرایطش استیفاء و تحصیل نکند به نوع بالاتر نمی رسد جسم تا نوع پایین تر را به طور تمام و کمال استیفا نکند به مرتبه بالاتر نمی رسد.
از لوازم نوع حیوان یکی هم روح بخاری است و تا روح بخاری نباشد محل و متعلق نفس حیوانی محقق نمی شود اگر طبیعت می خواهد با حرکت جوهری به انسانیت و نفس ناطقه برسد باید هم اصل انسانیت را که نفس ناطقه است دارا باشد و هم لوازم و شروط آن را استیفاء کند تا به مرتبه نفس ناطقه انسانی برسد.
دلیل اطباء: در طب قدیم دلیل اثبات روح بخاری با توجه به این که به نفس ناطقه اعتقادی ندارند و لذا کِرد برناد گفته: من تا نفس و روح را زیر تیغ جراحی خود نبینم به آن ایمان نمی آورم و قبولش ندارم!!! لذا این دلیلی که در طب مطرح می شود همان دلیلی است که در آغاز فصل اول باب دوم گذشت الا این که در آنجا برای اثبات مغایرت نفس با مزاج طرح شد که نفس غیر از مزاج است و در حقیقت از این دلیل برای اثبات وجود نفس مجرد استفاده شد و حالا برای اثبات روح بخاری استفاده می شود.
لذا اطباء می گویند: عضوی که فلج شده و -مثلا دست- از کار افتاده است در این عضو یک قوه و نیرویی باید باشد که به خاطر آن این ترکیب دست بهم نخورده باشد زیرا دست از عناصر متضاده و متخالفه ترکیب شده اند آب و آتش و ...با هم تضاد دارند این را چه کسی کنار هم نگه داشته تا ترکیب این دست از بین نرود؛
چند احتمال در حافظ ترکیب هست؛
1-نفس حیوانی: نمی تواند نیرویی باشد که ترکیب دست را حفظ کرده باشد چون نفس حیوانی مبدأ حس و حرکت است و این عضو مفلوج حس وحرکت ندارد
2-نفس نباتی: به دو دلیل نمی تواند حافظ ترکیب این دست باشد؛
دلیل نخست: نفس نباتی مانند قوه غاذیه نمی تواند حافظ این ترکیب دست باشد چون عضو مفلوج قوه غاذیه ندارد و رشد وتغذیه ای نمی کند.
دلیل دوم: اگر نفس نباتی چنین توانایی داشت تا ترکیب عضو را حفظ کند همین قوه غاذیه که در عضو مفلوج است در سایر اعضاء که حس و حرکت دارند هم وجود دارد با این وجود پس نبات هم باید بتواند حس و حرکت داشته باشد که ندارد.
3-خود مزاج دست حافظ ترکیب خود است؛ این احتمال غلط است چون شیئ خود حافظ خود نیست و الا هرگز نباید این دست از بین می رفت و ترکیبش بهم می خورد
4-روح بخاری: با ابطال سه احتمال قبلی ثابت می شود که روح بخاری حافظ ترکیب دست مفلوج است و بدین ترتیب وجود روح بخاری ثابت می گردد.
البته ملا صدرا این دلیل را مورد نقد قرار می دهد.
درباره بحث این فصل می توان به آدرس های ذیر مراجعه نمود؛
1-مباحث مشرقیه ج 2 ص 277 تا ص 279
2-شرح منظومه ص 293 تا 295
3-اسفار ج 9 ص 74 تا ص 77