درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: زمان تعلق نفس ناطقه به بدن
فصل (13)
 في وقت تعلق النفس الناطقة بالبدن‏
قد أشرنا سابقا إلى أن النفس الناطقة المدركة للمعقولات بالفعل إنما يحدث لمن يحدث في حدود الأربعين عاما بحسب الغالب و أما النفس المتميزة عن سائر النفوس الحيوانية- باستعدادها للكمال العقلي و وقت تعلقها فزعم الشيخ الرئيس في ذلك أن مني المرأة تصير ذات أنفس بنفوذ قوة الذكورية فيه فإن الروح يشبه أن يتكون من نطفة الذكر- و البدن من نطفة الأنثى فإذا صار ذلك ذا نفس تحركت النفس إلى تكميل الأعضاء- و تكون حينئذ النفس غاذية إذ لا فعل لها غير ذلك ثم إذا استقرت فيها القوة الغاذية- أعدت للنفس الحسية فيكون فيها قوة قبول النفس الحسية و إن كانت الحسية في ذوات النطق و النطقية واحدة لأن «1» الأعضاء الحسية يتم معها و كذلك الغاذية و أعضاؤها و أيضا فأعضاء الحيوان لا يعمها الحس و يعمها الاغتذاء فلا يبعد «2» أن يكون النطفة يحصل فيها الغاذية مستفادة من الأب و الأخرى يحدث من بعد و يجوز أن يكون الغاذية التي جاءت من الأب يبقى إلى أن يستحيل المزاج استحالة ما ثم يتصل به الغاذية الخاصة كان المستفادة من الأب لا تبلغ من قوتها أن يتم لتدبيرها إلى آخره بل تفي بتدبيرها مدة ثم يحتاج إلى أخرى كان ما يؤخذ من الأب قد تغير عما عليه الواجب فليس من نوع الغاذية التي كانت في الأب و التي في الولد و لكن لم يخرج التغير به أن يعمل عملا ما مناسبا لذلك العمل و كيفما كان فإذا صار القلب و الدماغ موجودين في الناطق تعلقت بهما النفس النطقية و يفيض منها الحسية أما النطقية
فيكون غير مادية و لكنها لا تكون عاقلة بل تكون كما في السكران و المصروع- و إنما تستكمل بأمور من خارج.
هذا ما نقله الفخر الرازي عن الشيخ و أني ما وجدت في كتبه هذه العبارة و لا يبعد أن تكون مذكورة في شي‏ء منها و فيه مواضع أنظار حكمية.
الأول: أن استفادة المادة المنوية قوة غاذية من نفس متعلقة ببدن آخر غير صحيح سيما و كثيرا ما يوجد النطفة باقية بعد فناء الأب و النفس و لا غيرها من القوى المتعلقة بالأجرام لا يفعل فعلا طبيعيا في غير بدنها و مادتها بل النطفة قد فاضت عليها من المبدإ الفعال كمالات متعاقبة جوهرية أولها كالصورة المعدنية و هي الحافظة للتركيب و المفيدة للمزاج و ثانيها الصور النباتية و بعدها الجوهر الحيواني و هكذا وقع الاشتداد في الوجود الصوري الجوهري إلى أن تجرد و ارتفع عن المادة ذاتا ثم إدراكا و تدبيرا و فعلا و تأثيرا.
الثاني: أن النفس الناطقة لو كانت بكمالها الذاتي الأولي موجودة في أول تكون القلب و الدماغ لكانت ضائعة معطلة عن فعلها و كمالاتها اللائق اللازم لها- من غير عائق خارجي مدة مديدة و هذا مما أقيم البرهان الحكمي على نفيه و ليس ذلك كحال السكران و المصروع لأن السكر و الصرع من الأسباب و الموانع الخارجة عن جبلة النفس و كذا النوم المانع لظهور الكمالات الموجودة بالفعل في ذات النفس- بل النفس إنما تصير ناطقة بحركة جوهرية وقعت في زمان طويل.
الثالث: أن في غير الطريقة التي اخترناها يلزم وجود الآلة قبل مستعملها كالغاذية مثلا فإنها لا شك أنها من قوى النفس الناطقة فيما له تلك النفس فإذا كانت موجودة قبل وجود النفس يلزم ما ذكرناه من المحذور‏.

در این فصل این بحث مطرح می شود که وقت تعلق نفس ناطقه به بدن چه زمانی است؟ ملا صدرا می فرماید: نفس ناطقه بالفعل که بتواند معقولات و کلیات را ادراک کند برای کسانی که به این مرتبه برسند معمولا در سن 40 سالگی حادث می شود چنان چه در فصل 10 هم این مطلب گذشت و اوحدی و نادر از افراد انسانی به این مرتبه دست می یابند.
اما اکنون بحث بر سر این است که نفسی که انسان را از سایر انواع حیوان متمایز کند و تمایز هم به این باشد که استعداد درک معقولات را داشته باشد کی حاصل می شود؟ وجه تمایز انسان از سایر حیوانات این است که انسان استعداد درک معقولات را دارد این بحث دو نظریه وجود دارد یکی مشاء و یکی نظر مختار ملا صدرا
1-نظریه مشائین: این نظریه از ابن سینا با نقل قول فخر رازی از شیخ در مباحث مشرقیه بیان می شود ملا صدرا می فرماید: من این مطلب را در کتاب های ابن سینا ندیدم اما احتمال دارد که درست باشد.
ابن سینا می خواهد بفرماید: بدن تحت تأثیر مادر و یا زن ساخته می شود و نفس تحت تأثیر مرد و یا پدر ساخته می شود و نطفه که جسمیتی و نفسی دارد. نفسی که در آغاز، جنین دارد نفس نباتی است و در این مرحله فقط فعل تغذیه از آن صادر می شود و فقط قوه غاذیه دارد این قوه با فعل تغذیه شروع به تکمیل اعضاء در جنین می کند تا اعضاء کامل گردد این نفس نباتی جنین استعداد قبول نفس حسیه را دارد که غیر از نفس نباتی است زیرا نفس حسیه فعل حس را انجام می دهد و قوه غاذیه و نفس نباتی فعل تغذیه را انجام می دهد این دو فعل حس و تغذیه غیر هم اند زیرا فعل تغذیه در همه اعضاء است اما فعل حس در همه اعضاء نیست مثلا حس باصره فقط در چشم است و حس سامعه فقط در گوش است و ... حال این قوه غاذیه ای که در آغاز در نطفه و جنین است، ابن سینا به صورت احتمال بیان می کند که علت این قوه غاذیه پدر باشد.
سه قوه غاذیه در کار است؛
1-قوه غاذیه پدر
2-قوه غاذیه مولود و بچه
3-قوه غاذیه مستفاد از اب که پدر علت آن است و از جنین نیست زیرا قوه غاذیه جنین بعد پیدا می شود.
البته این قوه غاذیه مستفاد از پدر، کوتاه مدت و موقتی است و الا وقتی مزاجش تغییر پیدا کرد و ترکیبش عوض شد این قوه غاذیه نمی تواند کار تغذیه را انجام بدهد و از عهده آن بر نمی آید اما در بلند مدت از عهده تغذیه آن بر خواهد آمد تا غاذیه مولود حاصل شود.
به هر حال وقتی که قلب و دماغ و مغز سر ساخته شد و تکون یافت زمان افاضه نفس ناطقه به جنین و نطفه است وقتی اعضاء جنین به تمام و کمال ساخته شد نفس ناطقه به بدن افاضه می گردد البته نفس ناطقه ای که نفس حسیه حیوانی هم از همین نفس ناطقه فائض می شود منتها این نفس ناطقه گرچه مجرد است ولی تعقل ندارد زیرا در 4 ماهگی که خلقت جنین کامل می شود نفس ناطقه به آن تعلق می گیرد اما تعقلی ندارد جنین 4 ماهه که نمی تواند کتاب بنویسد و درس بخواند. بعد این نفس ناطقه به واسطه امور عارضی خارجی به کمال تعقل می رسد وقتی دوران کودکی بچه سپری شد و صورت معقول و مدرک کلی به نفس ناطقه به عنوان یک امر عارضی عارض شد در آن صورت این نفس ناطقه مجرده تعقل بالفعل خواهد داشت.
تنظیر: ابن سینا 3 تنظیر می آورد به؛
1-انسان غیر هوشیار و مست
2-و انسانی که دچار صرع شده است و غشوه بر آن عارض گشته
3-و نفس انسان خوابیده
که در همه این موارد نفس هست اما تعقل ندارند.
ملا صدرا به این نظریه مشاء 3 اشکال وارد می کند؛
اشکال اول: این قوه غاذیه مستفاد از نفس پدر که شیخ مطرح کرده و قوه غاذیه نفس نباتی که اول در جنین و وابسته به نفس پدر است دو اشکال دارد؛
1-علت حدوث هر شیئ علت بقای آن هم هست و علت مُحدثه علت مُبقیه هم هست چه بسا جنینی که در رحم مادر و آغاز راه است پدرش از دنیا برود اگر این قوه غاذیه مستفاد نفس پدر است باید علت مبقیه هم نفس پدر باشد و وقتی قوه غاذیه از بین برود سیر جنین باید متوقف گردد.
اضافه بر این که هر نفسی چه نفس انسان یا نفس فلک می تواند در بدن و در جسم خودش فعل و تصرف طبیعی داشته باشد نفس پدر در بدن خود پدر می تواند تصرف تکوینی داشته باشد اما در جنینی که در رحم مادر است چطور نفس پدر می تواند تصرف در جسم جنین داشته باشد؟
ملا صدرا در ضمن همین اشکال اشاره ای هم به نظریه خود نیز می کند و می فرماید: نطفه با حرکت جوهری ذاتی و با ارتقاء ذاتی و تکامل ذاتی ای که دارد اول از مبدأ و از عالم غیب، صورت منویه که به منزله صورت معدنی است به آن افاضه می شود بعد نفس نباتی و بعد نفس حیوانی و بعد نفس ناطقه انسانی را در می یابد و ممکن است از این مرتبه هم بالاتر برود و عقل شود.
2-طبق این نظر، نفس ناطقه باید مدتی طولانی و زمان قابل توجهی بی کار بنشیند چون شیخ می گوید: نفس ناطقه هست اما تعقل ندارد تا بعد با امور خارجی عرضی به کمال تعقل برسد لذا لازم می شود نفس ناطقه مدتی طولانی معطل و بیکار بماند در حالی که «لا معطل فی الوجود»
قطره ای کز جویباری می رود****و ز پی انجام کاری می رود

نفس ناطقه باشد و تعقل نداشته باشد محال است.
اشکال دوم: ملا صدرا می فرماید: این قیاس شما قیاس مع الفارق است این نفس ناطقه ای که می گویید در 4 ماهگی به جنین تعلق می گیرد اما فعلا تعقل ندارد مانند انسان مست و غش کرده و خوابیده -که در تنظیر بیان داشتید- نیست. زیرا در این 3 مثال شما مانع خارجی از تعقل مانند خواب و مستی و غشوه وجود دارد اما در جنین 4 ماهه چه مانعی وجود دارد که تعقل نمی کند؟ این قیاس شما مع الفارق است.
اشکال سوم: طبق این بیان شما لازم می آید وجود آلت قبل از ذی الآلة باشد و قبل از کسی که این آلت را به کار می گیرد زیرا این جنین دارای نفس ناطقه است و آلات و قوا را به کار می گیرد قبل از 4 ماهگی باید بدون مُستعمِل این آلات را به کار بگیرد و این اشکال دارد که آلت بدون مستعمِل و آمر و فرمانده آن را به کار گرفته شود.
بعد ملا صدرا می فرماید: "اما علی طریقتنا" که نظریه خود مرحوم ملا صدرا می باشد.